پارت ۱ فصل ۲
شرطا نرسید ولی ببینید چه ادمین گلی دارید
خب می رسیم به ۲۶ سال بعد و یه چی دیه بهتون بگم اینکه کوک الان ۵۵سالشه ات هم ۴۳ سالش اما انقدر هنوزم جوون هستن که از ۲۶ سال پیش تاحالا کوچیک ترین تغییری از لحاظ پیری نکردن خب دیگه بزنید بریم
ویو ات
صبح از خواب بیدار شدم دیدم کوک یه جوری بغلم کرده که دارم خفه میشم
ات: کوک کوک عشقم
ات جواب نشنید
ات: کوک چاگیا جئون جونگکوک اوپا کوکککک (اخرشو بلند گفت که کوک از خواب پرید)
کوک: چیه چیشده سیل اومده یا زلزله ؟
ات: کوک داشتی خفم میکردی چرا صدات میکنم بلند نمیشی؟
کوک: ببخشید دیروز خیلی خسته بودم معذرت میخوام
که در اتاقشون زده شد بکهیون بود( بچه ها بکهیون الان ۲۶ سالشه و مثل کوک مافیاس)
بکهیون: مامان بابا اگه لاو ترکوندن تون تموم شد بیاید صبحونه
کوک: (داره جر میخوره از خنده)
ات: پدصگگگگ وایسا فقط بیام پایین نشونت میدممممم (با داد خیلی کیوت)
کوک: عشقم اون کرم ریخته چرا به من فحش میدی؟
ات: چون از تخم تو افتاده دیگه(دوستان من خودم شخصا از طرف ات معذرت میخوام)
کوک:😐😐
سر میز صبحونه
کوک: بکهیون
بکهیون: بله بابا
کوک: امروز به جای شرکت میریم دارک وب
بوارام: بابایی میشه من با دوستام شب برم پاساژ گردی؟
کوک: برو قشنگم هر جا که دوست داری برو
بکهیون: دوستت یا دوست پسرت؟ ( خنده)
ات: عه پسرم صبحونتو بخور سر به سر خواهرت نزار
کوک: مامانت راست میگه
بکهیون: خب حالا شوخی کردم
بورام: شوخیه جالبی نبود اوپا
بکهیون: اگگگگگگ( اداشو در میاره )
ات: الحق که پسر باباتی اونم یجی رو همینطوری اذیت میکرد
کوک: وا عشقم چرخیدی چرخیدی دوباره گیر دادی به من ؟
ات: مگه دروغه؟
کوک: باشه چشم ابیم من تسلیمم راستی ات من میرسونمت سرکار شبم میام دنبالت
بکهیون: خوبه توی راه با مامان میترکونیم
کوک: تو با ماشین خودت میری
بکهیون: چرا؟
کوک: بابا از دست شما دوتا تام و جری منو مامانتون باهم آرامش نداریم میخوام با مادرتون تنها باشم میخوام با عشقم وقت بگذرونم توله هااا
بکهیون : خوبه خوش بگذره فقط امیدوارم مامانمو سالم برسونی سر کار بابا جون( شیطانی و نیشخند)
که ات یدونه از کفشاشو در اورد زد توی سر بکهیون
ات: پسره ی بیشعور هر چند تعجب نداره رکورد باباتم زدی بی ادب
کوک: پوففف عشقم پاشو بریم دیرمون نشه
ات: باشه بچه ها خدافظ
کوک: دخترم پسرم خدافظ
بورام و بکهیون: خدافظ مامان خدافظ بابا
ات و کوک رفتن
ویو داخل راه
کوک: زندگیم میگم نظرت چیه امشب بدون اون دوتا تام و جری بریم شام بیرون هوم ؟
ات: آره کوکی خیلی خوب میشه کوک وایساا
کوک: یا امام ۱۹ هم چیشده؟؟؟
ات: کوکی برام بستنی میگیری؟( مظلوم و کیوت)
کوک: معلومه کیوتم تو جون بخواه
ات: مرسیییی
کوک برای ات بستنی گرفت توی راه کلی حرف زدن و خندیدن که رسیدن محل کار ات
ات: خب دیگه من برم شب میبینمت خدافظ عشقم
کوک: وایسا ببینم یه چیزی رو یادت رفت
ات: وای ببخشید
ات کوکو لبشو بوسید بغلش کرد و گفت
ات: مرسی خدافظ
کوک: خدافظ جوجه فلفلی
کوک رفت کارخونه
کوک: بکهیون پسرم
بکهیون: بله بابا؟
کوک:...
خب می رسیم به ۲۶ سال بعد و یه چی دیه بهتون بگم اینکه کوک الان ۵۵سالشه ات هم ۴۳ سالش اما انقدر هنوزم جوون هستن که از ۲۶ سال پیش تاحالا کوچیک ترین تغییری از لحاظ پیری نکردن خب دیگه بزنید بریم
ویو ات
صبح از خواب بیدار شدم دیدم کوک یه جوری بغلم کرده که دارم خفه میشم
ات: کوک کوک عشقم
ات جواب نشنید
ات: کوک چاگیا جئون جونگکوک اوپا کوکککک (اخرشو بلند گفت که کوک از خواب پرید)
کوک: چیه چیشده سیل اومده یا زلزله ؟
ات: کوک داشتی خفم میکردی چرا صدات میکنم بلند نمیشی؟
کوک: ببخشید دیروز خیلی خسته بودم معذرت میخوام
که در اتاقشون زده شد بکهیون بود( بچه ها بکهیون الان ۲۶ سالشه و مثل کوک مافیاس)
بکهیون: مامان بابا اگه لاو ترکوندن تون تموم شد بیاید صبحونه
کوک: (داره جر میخوره از خنده)
ات: پدصگگگگ وایسا فقط بیام پایین نشونت میدممممم (با داد خیلی کیوت)
کوک: عشقم اون کرم ریخته چرا به من فحش میدی؟
ات: چون از تخم تو افتاده دیگه(دوستان من خودم شخصا از طرف ات معذرت میخوام)
کوک:😐😐
سر میز صبحونه
کوک: بکهیون
بکهیون: بله بابا
کوک: امروز به جای شرکت میریم دارک وب
بوارام: بابایی میشه من با دوستام شب برم پاساژ گردی؟
کوک: برو قشنگم هر جا که دوست داری برو
بکهیون: دوستت یا دوست پسرت؟ ( خنده)
ات: عه پسرم صبحونتو بخور سر به سر خواهرت نزار
کوک: مامانت راست میگه
بکهیون: خب حالا شوخی کردم
بورام: شوخیه جالبی نبود اوپا
بکهیون: اگگگگگگ( اداشو در میاره )
ات: الحق که پسر باباتی اونم یجی رو همینطوری اذیت میکرد
کوک: وا عشقم چرخیدی چرخیدی دوباره گیر دادی به من ؟
ات: مگه دروغه؟
کوک: باشه چشم ابیم من تسلیمم راستی ات من میرسونمت سرکار شبم میام دنبالت
بکهیون: خوبه توی راه با مامان میترکونیم
کوک: تو با ماشین خودت میری
بکهیون: چرا؟
کوک: بابا از دست شما دوتا تام و جری منو مامانتون باهم آرامش نداریم میخوام با مادرتون تنها باشم میخوام با عشقم وقت بگذرونم توله هااا
بکهیون : خوبه خوش بگذره فقط امیدوارم مامانمو سالم برسونی سر کار بابا جون( شیطانی و نیشخند)
که ات یدونه از کفشاشو در اورد زد توی سر بکهیون
ات: پسره ی بیشعور هر چند تعجب نداره رکورد باباتم زدی بی ادب
کوک: پوففف عشقم پاشو بریم دیرمون نشه
ات: باشه بچه ها خدافظ
کوک: دخترم پسرم خدافظ
بورام و بکهیون: خدافظ مامان خدافظ بابا
ات و کوک رفتن
ویو داخل راه
کوک: زندگیم میگم نظرت چیه امشب بدون اون دوتا تام و جری بریم شام بیرون هوم ؟
ات: آره کوکی خیلی خوب میشه کوک وایساا
کوک: یا امام ۱۹ هم چیشده؟؟؟
ات: کوکی برام بستنی میگیری؟( مظلوم و کیوت)
کوک: معلومه کیوتم تو جون بخواه
ات: مرسیییی
کوک برای ات بستنی گرفت توی راه کلی حرف زدن و خندیدن که رسیدن محل کار ات
ات: خب دیگه من برم شب میبینمت خدافظ عشقم
کوک: وایسا ببینم یه چیزی رو یادت رفت
ات: وای ببخشید
ات کوکو لبشو بوسید بغلش کرد و گفت
ات: مرسی خدافظ
کوک: خدافظ جوجه فلفلی
کوک رفت کارخونه
کوک: بکهیون پسرم
بکهیون: بله بابا؟
کوک:...
۸.۹k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.