بالاخره پارت ۷ فن فیک میناکو
که یهو شینوبو سان اومد زبونم بند اومده بود نمیدونستم چی شده شینوبو سان از کانائو که ترسیده بود پرسید چی شده
از زبان شینوبو:
دیدم از بیرون صدای جیغ ائوی اومد سریع لباسامو پوشیدم و رفتم که ببینم چی شده همه وحشت زده با تعجب به آمایا نگاه میکردن ولی آمایا یه جوری بود انگار هیچی نمیدونست
از زبان امایا:
همه رفتن داخل و کانائو همه چیز رو برای شینوبو سان تعریف کرد منم که خیلی ترسیده بودم نمیتونستم هیچ حرفی بزنم و همش ساکت بودم ولی بعدش شینوبو سان با یه لحن آروم اومد و بهم گفت چیزی نیست و کم کم مثل نزوکو بخش عادت میکنم
پرش به چند روز بعد
از همه مخصوصا کانائو بخاطر دردسر اون شب معذرت خواهی کردم با این که میدونستم کاری که کردم رو معذرت خواهی جبران نمیکنه
بعد شینوبو سان اومد و گفت ارباب میخواد من رو ببینه خیلی استرس داشتم که از سپاه شیطان کش بیرونم کنن وقتی رسیدیم ارباب کمی باهام صحبت کرد حرف هایش امیدوار کننده بود اون بهم گفت اگر بتونم خودم رو کنترل کنم کمک خیلی بزرگی برای سپاه شیطان کشم بعدش اومد و گفت به آموزش هاشیرا ها بپیوندم حالا چند روزه که به آموزش هاشیرا ها پیوستم و آموزش های طاقت فرسایی بودن ولی به آموزش میتسوری سان که رسیدم اونقدر برام سخت نبود و بدنم بخواطر تغیرات خوب بود ولی کانروجی سان خیلی مهربونه تازه بعدش باهم پنکیک خوردیم و ترسناک ترین جای تمرین تمرین ایگورو سان و شینازوگاوا سان بود و سخت تربنش مال هیمیجیما سان بود ولی هرجوری بود ردش کردم
الان چند روز گذشته ولی حس خوبی ندارم تو همین فکر بودم که یهو کلاغم شیرو اومد و گفت به عمارت ارباب حمله شده و موزان اونجاست وحشت کرده کاتانام رو برداشتم و با وحشت به سمت عمارت ارباب رفتم و تو راه خدا خدا میکردم که زود برسم که یهو بوم عمارت ارباب منفجر شد وحشت زده داشتم نگاه میکردم و پام قفل شده بود کلاغم جلو جلو رفته بود و سریع برگشت و گفت هاشیرا ها و تامایو سان اونجان قبلاً تامایو سان رو دیده بودم برای تحقیق به عمارت اومده بودم تا با شینوبو سان همکاری کنن که یهو یه دریچه زیر پام باز شد و پرت شدم پایین از شانسم کانائو دستم رو گرفت و بهم گفت دووم بیارم
_________________________________________
خب اینم از یه پارت طولانی بعد سال ها💗
از زبان شینوبو:
دیدم از بیرون صدای جیغ ائوی اومد سریع لباسامو پوشیدم و رفتم که ببینم چی شده همه وحشت زده با تعجب به آمایا نگاه میکردن ولی آمایا یه جوری بود انگار هیچی نمیدونست
از زبان امایا:
همه رفتن داخل و کانائو همه چیز رو برای شینوبو سان تعریف کرد منم که خیلی ترسیده بودم نمیتونستم هیچ حرفی بزنم و همش ساکت بودم ولی بعدش شینوبو سان با یه لحن آروم اومد و بهم گفت چیزی نیست و کم کم مثل نزوکو بخش عادت میکنم
پرش به چند روز بعد
از همه مخصوصا کانائو بخاطر دردسر اون شب معذرت خواهی کردم با این که میدونستم کاری که کردم رو معذرت خواهی جبران نمیکنه
بعد شینوبو سان اومد و گفت ارباب میخواد من رو ببینه خیلی استرس داشتم که از سپاه شیطان کش بیرونم کنن وقتی رسیدیم ارباب کمی باهام صحبت کرد حرف هایش امیدوار کننده بود اون بهم گفت اگر بتونم خودم رو کنترل کنم کمک خیلی بزرگی برای سپاه شیطان کشم بعدش اومد و گفت به آموزش هاشیرا ها بپیوندم حالا چند روزه که به آموزش هاشیرا ها پیوستم و آموزش های طاقت فرسایی بودن ولی به آموزش میتسوری سان که رسیدم اونقدر برام سخت نبود و بدنم بخواطر تغیرات خوب بود ولی کانروجی سان خیلی مهربونه تازه بعدش باهم پنکیک خوردیم و ترسناک ترین جای تمرین تمرین ایگورو سان و شینازوگاوا سان بود و سخت تربنش مال هیمیجیما سان بود ولی هرجوری بود ردش کردم
الان چند روز گذشته ولی حس خوبی ندارم تو همین فکر بودم که یهو کلاغم شیرو اومد و گفت به عمارت ارباب حمله شده و موزان اونجاست وحشت کرده کاتانام رو برداشتم و با وحشت به سمت عمارت ارباب رفتم و تو راه خدا خدا میکردم که زود برسم که یهو بوم عمارت ارباب منفجر شد وحشت زده داشتم نگاه میکردم و پام قفل شده بود کلاغم جلو جلو رفته بود و سریع برگشت و گفت هاشیرا ها و تامایو سان اونجان قبلاً تامایو سان رو دیده بودم برای تحقیق به عمارت اومده بودم تا با شینوبو سان همکاری کنن که یهو یه دریچه زیر پام باز شد و پرت شدم پایین از شانسم کانائو دستم رو گرفت و بهم گفت دووم بیارم
_________________________________________
خب اینم از یه پارت طولانی بعد سال ها💗
۳.۳k
۲۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.