🖇فراز و نشیب 🖇
V... RHS:
ارسلان: بیدار بودم و خودمو زده بودم به خواب که ببینم چیکار میکنه
دیانا: موهاشو پریشون کردم و گفتم : آخ قربونت برم با این موهات
ارسلان: دیانا نشسته بود و تکیه داده بود به تاج تخت که سرمو گذاشتم رو پاهاش و گفتم : پس گفتی قوربونم میشی
دیانا: ارسلان
ارسلان: هیس دست بزن به موهام
دیانا: دستمو بردم تو موهاش و پتو روی پاهام بود چون هنوز از دیشب لخت بودم و ارسلان داشت با سینه هام ور میرفت
ارسلان: دیانا خودشو عقب برد و من هنوز دستم رو سینه هاش بود و میمالوندمش
دیانا: ارسلان بسه پاشو از روی پاهام
ارسلان: اذیت نکن دیا
دیانا: آخ ارسلان بسه پاشو دیگه
ارسلان: از روی پاهاش بلند شدم
دیانا: از زوی تخت اومدم پایین که درد توی دلم باعث شد صورتمو مچاله کنم
ارسلان: دیانا کمک میخوای ؟
دیانا: ارسلان ببرتم جلو در حموم
ارسلان: شونه هاشو گرفتم و بلندش کردم و گذاشتمش جلوی حموم
دیانا: آخ ارسلان خدا بگم چیکارت نکنه ... رفتم توی حموم و دوش آب رو باز کردم دلم تی میکشید و بلاخره تونستم بدنم رو بشورم و بیام بیرون حوله کوتاهی رو دورم پیچیدم و اومدم بیرون که دیدم ارسلان زل زده بهم
ارسلان: دیانا
دیانا: ارسلان حرفشم نزن برو بیرون تا لباس بپوشم بدو
ارسلان: من هیجا نمیرم
دیانا: برو بیروننننن
ارسلان: بیدار بودم و خودمو زده بودم به خواب که ببینم چیکار میکنه
دیانا: موهاشو پریشون کردم و گفتم : آخ قربونت برم با این موهات
ارسلان: دیانا نشسته بود و تکیه داده بود به تاج تخت که سرمو گذاشتم رو پاهاش و گفتم : پس گفتی قوربونم میشی
دیانا: ارسلان
ارسلان: هیس دست بزن به موهام
دیانا: دستمو بردم تو موهاش و پتو روی پاهام بود چون هنوز از دیشب لخت بودم و ارسلان داشت با سینه هام ور میرفت
ارسلان: دیانا خودشو عقب برد و من هنوز دستم رو سینه هاش بود و میمالوندمش
دیانا: ارسلان بسه پاشو از روی پاهام
ارسلان: اذیت نکن دیا
دیانا: آخ ارسلان بسه پاشو دیگه
ارسلان: از روی پاهاش بلند شدم
دیانا: از زوی تخت اومدم پایین که درد توی دلم باعث شد صورتمو مچاله کنم
ارسلان: دیانا کمک میخوای ؟
دیانا: ارسلان ببرتم جلو در حموم
ارسلان: شونه هاشو گرفتم و بلندش کردم و گذاشتمش جلوی حموم
دیانا: آخ ارسلان خدا بگم چیکارت نکنه ... رفتم توی حموم و دوش آب رو باز کردم دلم تی میکشید و بلاخره تونستم بدنم رو بشورم و بیام بیرون حوله کوتاهی رو دورم پیچیدم و اومدم بیرون که دیدم ارسلان زل زده بهم
ارسلان: دیانا
دیانا: ارسلان حرفشم نزن برو بیرون تا لباس بپوشم بدو
ارسلان: من هیجا نمیرم
دیانا: برو بیروننننن
۱۸.۸k
۰۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.