فیک//عشق خونین//bleeding heart //
ادامه ی پارت¹² ☆
۲سال بعد
ماجراها خیلی تغییر کرد نیولا بزرگ شده بود ولی قدش کوتاه و کوشولو بود [مثل آنیا توی فیلم خانواده ای از جنس جاسوس اسلاید ۲ ]و وقت کلاس دومش رسیده بود. کوک هم به مدرسه رفته بود و کلاس چهارم بود و اونا دیگه بچه گانه حرف نمیزدند. اون زندگیه بهتری نسبت به نیولا داشت . اون همیشه ماسک میزد و هروقت مهمونی میومد ماسک میزد .خیلی عجیب نبود؟؟
آنیلا نیولا رو خیلی بیرون میبرد و نیولا هعی دندونش در میومد و مردم با تعجب بهش نگاه میکردن .بعضی موقع مامان آنیلا خودش میومد و بچشو میبرد بیرون یا برادرش اینکارو میکرد و همینطور رادین از زنش جدا شد و زن هر*ز*ش رفت سر زندگیه خودش رادین هم یه پسر ۲ ساله داشت
روز مدرسه بود
ویو آنیلا
^خب کی برای مدرسه آمادس؟؟
+منننننننن
^خب پس بزن بریم
+هولااااا
^ولی قبلش......
ماسک روی صورت دخترش گذاشت
^باید ماسک بزنی
+چرااااا(غمگین)
^چون بقیه نیشتو نبینن و مریض نشی
+اوهوم
راه افتادیم
بعد از ظهر دنبالش میرفتم و اون همیشه خوشحال بود و میگفت که دوستای جدیدی پیدا کرده و ذوق داشت منم بخاطر لبخندش خوشحال میشدن برای من عیچی بهتر از خنده ی دخترم نبود ولی من همیشه از ته دلم نگران این بودم که یهو اتفاقی براش بیفته و دوستاشو از دست بده
.
.
.
۲ سال بعد
ویو نیولا
روز اول کلاس چهارمم بود و کنار بهترین دوستم سوجین نشسته بودم
سوجین:وای نگاش کن اون دختره خیلی بقیه رو اذیت میکنه قلدر کلاسه انگار
+هس که
سوجین:میترسم دعوا بشه
+خدایا🤲🤲🤲کمکک
زنگ تفریح
+تو چی میخوری؟!
سوجین: منننن ؟؟......نمیدونم
+بیا همینو که من خورم بخور
سوجین: باشه
داشتیم با هم با غذاهامونو میبردیم به طرف میزمون که اون دختره قلدر به سوجین تنه زد و غذاشو همرو روی لباسش ریخت
سوجین: لباسمممم مگه نمیبینی
دختره: حالیت نیست نباید جلو راه باشی نه
+وقتی تو سر راهی بقیه رو مقصر ندون
دختره:تو چرا این وسط حرف میزنی مصدوم که اینه مقصرم خودش
+مقصرش خودتی و خودت باید قضیه رو درست کنی
دختره: منظورت اینه براش لباس بگیرم؟!
+شاید
اون دختره محکم با پاش زد به نیولا پرتابش کرد سمت دیوار و یقشو گرفت
دختره: هعی دختره ی سیاه سفید حرف دهنتو بفهم ! باشه؟! یا بدتر میکنم
که نیولا عصبانی شد .هورموناش جابه جا شد و اون حس مسخره و خشم اومد توی ذهنش و یه دفعه محکم .......
۲سال بعد
ماجراها خیلی تغییر کرد نیولا بزرگ شده بود ولی قدش کوتاه و کوشولو بود [مثل آنیا توی فیلم خانواده ای از جنس جاسوس اسلاید ۲ ]و وقت کلاس دومش رسیده بود. کوک هم به مدرسه رفته بود و کلاس چهارم بود و اونا دیگه بچه گانه حرف نمیزدند. اون زندگیه بهتری نسبت به نیولا داشت . اون همیشه ماسک میزد و هروقت مهمونی میومد ماسک میزد .خیلی عجیب نبود؟؟
آنیلا نیولا رو خیلی بیرون میبرد و نیولا هعی دندونش در میومد و مردم با تعجب بهش نگاه میکردن .بعضی موقع مامان آنیلا خودش میومد و بچشو میبرد بیرون یا برادرش اینکارو میکرد و همینطور رادین از زنش جدا شد و زن هر*ز*ش رفت سر زندگیه خودش رادین هم یه پسر ۲ ساله داشت
روز مدرسه بود
ویو آنیلا
^خب کی برای مدرسه آمادس؟؟
+منننننننن
^خب پس بزن بریم
+هولااااا
^ولی قبلش......
ماسک روی صورت دخترش گذاشت
^باید ماسک بزنی
+چرااااا(غمگین)
^چون بقیه نیشتو نبینن و مریض نشی
+اوهوم
راه افتادیم
بعد از ظهر دنبالش میرفتم و اون همیشه خوشحال بود و میگفت که دوستای جدیدی پیدا کرده و ذوق داشت منم بخاطر لبخندش خوشحال میشدن برای من عیچی بهتر از خنده ی دخترم نبود ولی من همیشه از ته دلم نگران این بودم که یهو اتفاقی براش بیفته و دوستاشو از دست بده
.
.
.
۲ سال بعد
ویو نیولا
روز اول کلاس چهارمم بود و کنار بهترین دوستم سوجین نشسته بودم
سوجین:وای نگاش کن اون دختره خیلی بقیه رو اذیت میکنه قلدر کلاسه انگار
+هس که
سوجین:میترسم دعوا بشه
+خدایا🤲🤲🤲کمکک
زنگ تفریح
+تو چی میخوری؟!
سوجین: منننن ؟؟......نمیدونم
+بیا همینو که من خورم بخور
سوجین: باشه
داشتیم با هم با غذاهامونو میبردیم به طرف میزمون که اون دختره قلدر به سوجین تنه زد و غذاشو همرو روی لباسش ریخت
سوجین: لباسمممم مگه نمیبینی
دختره: حالیت نیست نباید جلو راه باشی نه
+وقتی تو سر راهی بقیه رو مقصر ندون
دختره:تو چرا این وسط حرف میزنی مصدوم که اینه مقصرم خودش
+مقصرش خودتی و خودت باید قضیه رو درست کنی
دختره: منظورت اینه براش لباس بگیرم؟!
+شاید
اون دختره محکم با پاش زد به نیولا پرتابش کرد سمت دیوار و یقشو گرفت
دختره: هعی دختره ی سیاه سفید حرف دهنتو بفهم ! باشه؟! یا بدتر میکنم
که نیولا عصبانی شد .هورموناش جابه جا شد و اون حس مسخره و خشم اومد توی ذهنش و یه دفعه محکم .......
۱.۹k
۰۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.