🖇فراز و نشیب 🖇

V... RHS:
ارسلان: دیانا

دیانا: بلهه؟

ارسلان: چرا غذاتو نمیخوری

دیانا: گشنم نیس

ارسلان : الان دماغت دراز میشه

دیانا: هوفف چیکار من داری تو

ارسلان: نگرانی امشب بلایی سرت بیارم ؟

دیانا: اولن نخیر دومن قلط کردی

ارسلان : باشه نازک نارنجی

دیانا: چشامو باز و بسته کردم و شروع کردم به غذا خوردن

ارسلان: بعد ناهار دیانا میز رو جمع کرد

دیانا : من دیگه میرم خونه آماده شم

ارسلان: همینجا آماده شو

دیانا: باید برم حموم

ارسلان : حموم اونجاست

دیانا: تو خونه تو برم حموم

ارسلان: نترس نمیخورمت

دیانا: وسایل آرایشم همچیم خونس بزار برم

ارسلان: دستشو محکم گرفتم

دیانا: آی دستام

ارسلان: محکم نشوندمش رو مبل و خودمم کنارش نشستم و دستاشو قفل کردم

دیانا؛ آخخخ دستم نکنن ولم کن

ارسلان : بیا برو حموم من میرم وسایلت رو میارم

دیانا:اخخ باشه دستم تروخدا ول کنن

ارسلان: برو

دیانا: رفتم تو حموم و شروع کردم به حموم کردن

ارسلان: رفتم تو خونه دیانا و لوازم آرایش و چند تا دستگاه مو و ادکلن و یه شلوار براش برداشتم و اومدم خونه و گذاشتمشون تو اتاق خودم

دیانا: وسط حموم کردن بودم که یهو ارسلان در زد

ارسلان: دیانا

دیانا: چی

ارسلان: بیام تو ؟

دیانا: نهههه خدا لعنتت کنههه

ارسلان: خنده لجی ای کردم و ......