🖇 𝚗𝚊𝚞𝚐𝚑𝚝𝚢 𝚖𝚊𝚗𝚊𝚐𝚎𝚛 🖇
🖇 𝚗𝚊𝚞𝚐𝚑𝚝𝚢 𝚖𝚊𝚗𝚊𝚐𝚎𝚛 🖇
🖇𝚙𝚊𝚛𝚝𝟿🖇
بسه دیگه ولش کنین!!
جونگکوک: بلند شدم و رفتم سمتش و ازش پرسیدم:
جونگکوک: هی ات! خوبی؟
ات: با چشمای اشکیم نگاهش کردم و سرمو بالا پایین کردم.
جونگکوک: میتونی واسمون توضیح بدی که چه اتفاقی افتاده؟
ات: اوهوم
جونگکوک: پس دیگه گریه نکن باشه؟ منو اعضا درستش میکنیم، فعلا نمیخواد بگی یکم آروم شو بعد... باشه؟
ات: باشه
.
.
.
.
(یکم گذشت)
جونگکوک: خب الان میتونی واسمون توضیح بدی؟
ات: آره
جونگکوک: شروع کن
ات: تعریف کردن ماجرا*
جین: خودم میرم جرش میدم دختره پلشت
جونگکوک: جین هیونگ آروم باش ما هم به اندازه تو عصبانی هستیم
جونگکوک: خب ات هنوزم پات درد میکنه؟
ات: یکم
جونگکوک: پاشو باند پیچی میکنه*
ات: مرسی
جونگکوک: (یه لبخند قشنگ تحویل ات میده)
ات و جونگکوک: به هم خیره میشن*
جیمین: هی بچه ها اونارو (آروم)
هوسوک: کیوتا
نامجون: هیسسس عهههه
جین: خیلی به هم دیگه میان
جیمین: هی یونگی هیونگ تو چرا تا الان ساکت بودی؟
یونگی: ب ت چ
جیمین: ساکت میشه*
جونگکوک: بعد ده دقیقه به خودم اومدم. یعنی من تا الان داشتم اتو نگاه میکردم؟
تهیونگ: ات!
ات: بله
تهیونگ: اون هر*زه ها دیگه چیزی نگفتن؟
ات: ن... واقعا بگم؟
تهیونگ: آره بگو خب چرا خجالت میکشی
ات: خب خجالت آوره
جونگکوک: ات مث آدم بگو بت چی گفتن؟(کمی عصبانی)
ات: اوکی... اون دختره بهم گفتش که به ددیام نزدیک بشی کاری میکنم اخراجت کنن.. بعد به من گفت هر*زه (با کلی خجالت)
____________________
لایک و کامنت یادتون نره 🖇🌚🖤
🖇𝚙𝚊𝚛𝚝𝟿🖇
بسه دیگه ولش کنین!!
جونگکوک: بلند شدم و رفتم سمتش و ازش پرسیدم:
جونگکوک: هی ات! خوبی؟
ات: با چشمای اشکیم نگاهش کردم و سرمو بالا پایین کردم.
جونگکوک: میتونی واسمون توضیح بدی که چه اتفاقی افتاده؟
ات: اوهوم
جونگکوک: پس دیگه گریه نکن باشه؟ منو اعضا درستش میکنیم، فعلا نمیخواد بگی یکم آروم شو بعد... باشه؟
ات: باشه
.
.
.
.
(یکم گذشت)
جونگکوک: خب الان میتونی واسمون توضیح بدی؟
ات: آره
جونگکوک: شروع کن
ات: تعریف کردن ماجرا*
جین: خودم میرم جرش میدم دختره پلشت
جونگکوک: جین هیونگ آروم باش ما هم به اندازه تو عصبانی هستیم
جونگکوک: خب ات هنوزم پات درد میکنه؟
ات: یکم
جونگکوک: پاشو باند پیچی میکنه*
ات: مرسی
جونگکوک: (یه لبخند قشنگ تحویل ات میده)
ات و جونگکوک: به هم خیره میشن*
جیمین: هی بچه ها اونارو (آروم)
هوسوک: کیوتا
نامجون: هیسسس عهههه
جین: خیلی به هم دیگه میان
جیمین: هی یونگی هیونگ تو چرا تا الان ساکت بودی؟
یونگی: ب ت چ
جیمین: ساکت میشه*
جونگکوک: بعد ده دقیقه به خودم اومدم. یعنی من تا الان داشتم اتو نگاه میکردم؟
تهیونگ: ات!
ات: بله
تهیونگ: اون هر*زه ها دیگه چیزی نگفتن؟
ات: ن... واقعا بگم؟
تهیونگ: آره بگو خب چرا خجالت میکشی
ات: خب خجالت آوره
جونگکوک: ات مث آدم بگو بت چی گفتن؟(کمی عصبانی)
ات: اوکی... اون دختره بهم گفتش که به ددیام نزدیک بشی کاری میکنم اخراجت کنن.. بعد به من گفت هر*زه (با کلی خجالت)
____________________
لایک و کامنت یادتون نره 🖇🌚🖤
۴.۵k
۰۹ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.