بازمانده
بازمانده
P⁴
_____
قرار شد با مربی هوسوک آموزش ببينم، با اینکه اونقدر میتونستم از خود دفاع کنم،ولی به گفته تهیونگ ممکنه بعضی جاها به هنر بیشتری نیاز داشته باشم.
مربی یا همون هوسوک جلوتر ازم وارد اتاق که تو زیرزمین بود شد و درو واسم باز نگهداشت تا منم دنبالش برم،پشت سرش وارد اتاق شدم،هوسوکم درو بست،زیرزمین ساختمون اتاق تمرینشون بود،اعضای تیم و افراد که قرار بود تو ماموریت های بعدی کنارشون باشن تو تایم های مخصوصشون تو زیرزمین جمع میشدن و به قدر کافی خودشون رو توانمنو میکردن تا برای رفتن به دنيایِ بیرون حاظر باشن،با حساب که داشتم ۵ مرد درشت هیکل و ۳ خانم اونجا حضور داشت،یکی از خانمها برام آشنا بود،همونی که از اول باهاش کنار نیومده بودم،تا الان که بیشتر از ¹هفته از اومدنم میشد،بدون توجه بهش دنبال هوسوک وسط اتاق ایستادیم،با صدا بلند هوسوک که جملهای به همراش به زبون آورد همه اطرافمون جمع شدن
هوسوک:یه دقیقه زحمت بدین و جمع شین
تا اینجایی که با هوسوک بودم،و میشناسمش،شاید حق اینو داشته باشم که بگم،به مهربونِ اون کسی وجود نداره،اون فرد آروم ساکت ولی زرنگِ است،طراح نقشه گروه،و همنطور بعد از تهیونگ رئیس گروه،اون با ناآشنا سرد بود و زمانیکه دلیل این رفتارش رو پرسیده بودم جواب قانعکنندهای بهم داد که تونست منو ساکت کنه،اون میگفت آدما برای نشون ندادن چهره واقعیشون از نقابهای زیادی استفاده میکنن،نمیخوام با کسی صمیمی بشم که روزی از دیدن چهره واقعیش تعجب کنم،دلیل سرد بودنش اهمیت دادن به خودش بود،اون میگفت ما حتی قادر نیستیم باور کامل به خودمون داشته باشیم اون چه برسه به کسی که نقاب مهربونی رو صورتشه.
اون میگفت نمیخواد با مهربون بودن با بقیه خودش رو احمق جلوه بده.
هوسوک:معرفی میکنم پارک یوری،عضو جدید تیممون،قراره برای چندمدت کنارتون باشه،و باهم به تمریناتتون ادامه بدین.
هانول:باشه مربی جانگ،ولی کی قراره بهش آموزش بده؟
هوسوک:جونگکوک قراره بیاد.
/:هوسوک میدونی جونگکوک از تازه کارا خوشش نمیاد، فکر نکنم این بتونه دووم بیاره.
حرفش رو با کنایه زد و دستاش رو روی سینهاش قفل کرد و به دیوار پشتسرش تیکه زد.
هوسوک:جائه،اینقدر اذیتش نکن،جونگکوک میدونه با کی چهرفتاری داشته باشه،پس بزار خودشون تصمیم بگیره
جائه:من که چیزی نگفتم،عه! فقط خواستم بهش هشدار بدم.
یوری:خیلی ممنونم،ولی سؤالِ دارم جائه!چندبار تونستی به ترست غلبه کنی و پات رو از این پناهگاه بزاری بیرون،فک نکنم از این لحاظ بیتونی خودت رو با من مقایسه کنی!مگه نه؟
جائه:میدونی اگه من پیدات نمیکردم الان اینجا نبودی
یوری:ای وای خیلی ممنون زحمت کشیدین.
جائه:دختره پرور
هوسوک:تمومش کنین،نمیخوام دعواتون رو ببينم مگه نه طبق قوانین پناهگاه تنبه میشین
جائه:اگه نمیخوای دعوامون بشه پس اینو از اینجا ببر
هوسوک:جائه بسکن میدونی تهیونگ خبر بشه چی میشه؟
جائه بعد از برداشتن حوله که روی زمین افتاده بود با گفتن جملهای زیرزمین رو ترک کرد.
جائه:بزار خبر بشه،این یه تازه کاره اصلا از کجا معلوم جاسوس نباشه؟
هوسوک:یوری رفتار جائه رو نادیده بگیر،اون بجز خودش هيچکیو تحمل نمیتونه
یوری:سعیم رو میکنم امیدوارم بعدا به این موضوع عادت کنه،چون کاسه صبر منم حدوُاندازه خودش رو داره.
هوسوک:بگذریم،من باید برم،دسته اول امروز اون بیرون مأموریت دارن،باید آماده بشم.
یوری:برو،امیدوارم خوب پیش بره.
هوسوک:ممنون من رفتم
هوسوک دستش رو روی شونهام گذاشت و لبخندی بهم زد و از کنارم رد شد.
بعد از رفتن هوسوک هودی زیپداری که تنم بود رو بیرون کردم،و روی میز که گوشه زیرزمین بود گذاشت،با کش که دوری مچم دستم بسته بودم موهام رو بستم.
ساختمون که الان توش بودیم،قبل از این اتفاق برای پولدارا بود،و همنطور ساختمون های اطرافمون.
هر ساختمون بیشتر از ۱۰ طبقه و یا کمتر از ۱۰ طبقه بود،هر طبقه مجهز به سیستم امنیتی بالایی بود،البته قبلا.
تهیونگ تو این مدت ¹سال که اینجا رو پناهگاه گروهش قرار داده بود،اطراف ساختمون رو با دیوارهای محکم و بلند پوشونده بود تا کسی از بیرون دسترسی به داخل ساختمون نداشته باشه،
اطراف پناهگاه یه مکان آروم بود و خونههای تخریب شدهای که دیگه حس ترسوندن رو نداشت.
غلط املایی بود معذرت 💜
بچهها حمایتاتون رفته زیر صفر😔
P⁴
_____
قرار شد با مربی هوسوک آموزش ببينم، با اینکه اونقدر میتونستم از خود دفاع کنم،ولی به گفته تهیونگ ممکنه بعضی جاها به هنر بیشتری نیاز داشته باشم.
مربی یا همون هوسوک جلوتر ازم وارد اتاق که تو زیرزمین بود شد و درو واسم باز نگهداشت تا منم دنبالش برم،پشت سرش وارد اتاق شدم،هوسوکم درو بست،زیرزمین ساختمون اتاق تمرینشون بود،اعضای تیم و افراد که قرار بود تو ماموریت های بعدی کنارشون باشن تو تایم های مخصوصشون تو زیرزمین جمع میشدن و به قدر کافی خودشون رو توانمنو میکردن تا برای رفتن به دنيایِ بیرون حاظر باشن،با حساب که داشتم ۵ مرد درشت هیکل و ۳ خانم اونجا حضور داشت،یکی از خانمها برام آشنا بود،همونی که از اول باهاش کنار نیومده بودم،تا الان که بیشتر از ¹هفته از اومدنم میشد،بدون توجه بهش دنبال هوسوک وسط اتاق ایستادیم،با صدا بلند هوسوک که جملهای به همراش به زبون آورد همه اطرافمون جمع شدن
هوسوک:یه دقیقه زحمت بدین و جمع شین
تا اینجایی که با هوسوک بودم،و میشناسمش،شاید حق اینو داشته باشم که بگم،به مهربونِ اون کسی وجود نداره،اون فرد آروم ساکت ولی زرنگِ است،طراح نقشه گروه،و همنطور بعد از تهیونگ رئیس گروه،اون با ناآشنا سرد بود و زمانیکه دلیل این رفتارش رو پرسیده بودم جواب قانعکنندهای بهم داد که تونست منو ساکت کنه،اون میگفت آدما برای نشون ندادن چهره واقعیشون از نقابهای زیادی استفاده میکنن،نمیخوام با کسی صمیمی بشم که روزی از دیدن چهره واقعیش تعجب کنم،دلیل سرد بودنش اهمیت دادن به خودش بود،اون میگفت ما حتی قادر نیستیم باور کامل به خودمون داشته باشیم اون چه برسه به کسی که نقاب مهربونی رو صورتشه.
اون میگفت نمیخواد با مهربون بودن با بقیه خودش رو احمق جلوه بده.
هوسوک:معرفی میکنم پارک یوری،عضو جدید تیممون،قراره برای چندمدت کنارتون باشه،و باهم به تمریناتتون ادامه بدین.
هانول:باشه مربی جانگ،ولی کی قراره بهش آموزش بده؟
هوسوک:جونگکوک قراره بیاد.
/:هوسوک میدونی جونگکوک از تازه کارا خوشش نمیاد، فکر نکنم این بتونه دووم بیاره.
حرفش رو با کنایه زد و دستاش رو روی سینهاش قفل کرد و به دیوار پشتسرش تیکه زد.
هوسوک:جائه،اینقدر اذیتش نکن،جونگکوک میدونه با کی چهرفتاری داشته باشه،پس بزار خودشون تصمیم بگیره
جائه:من که چیزی نگفتم،عه! فقط خواستم بهش هشدار بدم.
یوری:خیلی ممنونم،ولی سؤالِ دارم جائه!چندبار تونستی به ترست غلبه کنی و پات رو از این پناهگاه بزاری بیرون،فک نکنم از این لحاظ بیتونی خودت رو با من مقایسه کنی!مگه نه؟
جائه:میدونی اگه من پیدات نمیکردم الان اینجا نبودی
یوری:ای وای خیلی ممنون زحمت کشیدین.
جائه:دختره پرور
هوسوک:تمومش کنین،نمیخوام دعواتون رو ببينم مگه نه طبق قوانین پناهگاه تنبه میشین
جائه:اگه نمیخوای دعوامون بشه پس اینو از اینجا ببر
هوسوک:جائه بسکن میدونی تهیونگ خبر بشه چی میشه؟
جائه بعد از برداشتن حوله که روی زمین افتاده بود با گفتن جملهای زیرزمین رو ترک کرد.
جائه:بزار خبر بشه،این یه تازه کاره اصلا از کجا معلوم جاسوس نباشه؟
هوسوک:یوری رفتار جائه رو نادیده بگیر،اون بجز خودش هيچکیو تحمل نمیتونه
یوری:سعیم رو میکنم امیدوارم بعدا به این موضوع عادت کنه،چون کاسه صبر منم حدوُاندازه خودش رو داره.
هوسوک:بگذریم،من باید برم،دسته اول امروز اون بیرون مأموریت دارن،باید آماده بشم.
یوری:برو،امیدوارم خوب پیش بره.
هوسوک:ممنون من رفتم
هوسوک دستش رو روی شونهام گذاشت و لبخندی بهم زد و از کنارم رد شد.
بعد از رفتن هوسوک هودی زیپداری که تنم بود رو بیرون کردم،و روی میز که گوشه زیرزمین بود گذاشت،با کش که دوری مچم دستم بسته بودم موهام رو بستم.
ساختمون که الان توش بودیم،قبل از این اتفاق برای پولدارا بود،و همنطور ساختمون های اطرافمون.
هر ساختمون بیشتر از ۱۰ طبقه و یا کمتر از ۱۰ طبقه بود،هر طبقه مجهز به سیستم امنیتی بالایی بود،البته قبلا.
تهیونگ تو این مدت ¹سال که اینجا رو پناهگاه گروهش قرار داده بود،اطراف ساختمون رو با دیوارهای محکم و بلند پوشونده بود تا کسی از بیرون دسترسی به داخل ساختمون نداشته باشه،
اطراف پناهگاه یه مکان آروم بود و خونههای تخریب شدهای که دیگه حس ترسوندن رو نداشت.
غلط املایی بود معذرت 💜
بچهها حمایتاتون رفته زیر صفر😔
۲.۰k
۰۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.