عشق صورتی من پارت ۳
دامیان
همین که دیدم آنیا چشماشو وا کرد زدم زیر گریه می خواستم حقیقتو بهش بگم ولی،، خوب باید بهش دروغ می گفتم
دامیان: دیشب تو تو راه باغ لوکاس بودی که ماشین بهت زد (عجب دروغی فقط قسمت بوسه رو حذف کرد)
آنیا
ذهن دامیان گفت چییییبییییییی یعنی منو اون!!!!
آنیا: آها باشه (با استرس)
دامیان:می خوای بر سونمت خونتون؟
آنیا :ام آره( اشکالی که نداره تو مغذش)
دم در بیمارستان
دامیان:بپر بالا
آنیا : وای تاحالا سوار یک موتور نشده بودم
آنیا دستاشو دور کمر دامیان حلقه کرد و دامیان سرخ شد!
دم در خونه آنیا
آنیا :مرسی که رسوندیم
دامیان صورتشو میاره سمط صورت آنیا و بعد،،،،،،،،
نویسنده خسته شدم آها یادم رفت بگم پنجشنبه و جمعه ها پارت نمی زارم باییییی!!!! 🖇️
همین که دیدم آنیا چشماشو وا کرد زدم زیر گریه می خواستم حقیقتو بهش بگم ولی،، خوب باید بهش دروغ می گفتم
دامیان: دیشب تو تو راه باغ لوکاس بودی که ماشین بهت زد (عجب دروغی فقط قسمت بوسه رو حذف کرد)
آنیا
ذهن دامیان گفت چییییبییییییی یعنی منو اون!!!!
آنیا: آها باشه (با استرس)
دامیان:می خوای بر سونمت خونتون؟
آنیا :ام آره( اشکالی که نداره تو مغذش)
دم در بیمارستان
دامیان:بپر بالا
آنیا : وای تاحالا سوار یک موتور نشده بودم
آنیا دستاشو دور کمر دامیان حلقه کرد و دامیان سرخ شد!
دم در خونه آنیا
آنیا :مرسی که رسوندیم
دامیان صورتشو میاره سمط صورت آنیا و بعد،،،،،،،،
نویسنده خسته شدم آها یادم رفت بگم پنجشنبه و جمعه ها پارت نمی زارم باییییی!!!! 🖇️
۲.۷k
۱۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.