بدرود عشق من. پارت 3
ویو تهیونگ
بایک صدای رومخ از خواب پاشدم رفتم یک دوش گرفتم خدا وکیلی هرچی تو دنیا تغییر بکنه دمای هوا تو تابستان تغییر نمیکنه ( حرف حق از مستر کیم) لباسمو پوشیدم رفتم پایین دیدم جونگ کوک داره اشپزی میکنه
(تهیونگ رو مینویسم ته ته و جونگ کوک رو می نویسم کوکی)
ته ته: به چه بوی خوبی میاد
کوکی: عه بیدار شدی بیا ببین جونگ کوک چه کرده همه رو دیوونه کرده
ته ته: باشه..... کوکی میزو چید و نشستیم خوردیم
کوکی: تهیونگ
ته ته:(با دهن پر) ها
کوکی: چمدونت رو جمع کردی که
ته ته:(با دهن پر) اره
کوکی: با دهن پر حرف نزن
ته ته: تو ازم سوال پرسیدی منم جواب دادم (با حالت خشن و تعجبی)
کوکی: باشه بابا فهمیدم حالا جبهه نگیر
ته ته: من جبهه نگرفتم ( باحالت خشن)
کوکی: باشه حالا بیا این اب میوه رو بخور اروم شی... لیوان اب پرتقال رو داد به تهیونگ
کوکی: راستی خودت امروز تنهایی باید بری دیدن جانس و با اتوبوس میری
ناگهان تهیونگ نصف اب پرتقالی رو که خورد از دهنش مانند اب فشانی فوران کرد روی سر و صورت و لباس جونگ کوک
کوکی: چته چرا یهو اتش فشانت فوران کرد به گوه کشیدی لباسمو... با دستمال کاغذی سر و صورتش رو تمیز کرد
تهیونگ: اول منظورت چیه که تنها برم می خواهی منو بکشن تو راه آره (با حالت هجومی)
کوکی: عه زهرمار اینجا بین ما هفت نفر تو فقط به یاد عشقت ادم شدی نه ما (محض اطلاع اون 30 سالی که تهیونگ نبود رفته بود تا ز خوناشام به انسان تبدیل بشه) دومن باید برم پیش رئیس تو که نباید برییییی(با داد)
ته ته: باشه برادرم ارام باش دومن از اتش فشان اتش فوران میکنه نه اب از اب فشان اب فوران میکنه خیر سرت من 30سال نبودم بعد تو اینا رو نمیدونی
کوکی: واقعا
ته ته: بله
کوکی: راستی ساعت نه باید ایستگاه باشی تا ایستگاه میرسونمت
ته ته: ok کی بریم الان ساعت هشت و نیمه
طی این زمانی که تهیونگ داشت حرف میزد کوکی با سرعت برق اسا رفت لباساشو عوض کرد چمدون تهیونگ رو برداشت و اومد پایین
کوکی: الان
ته ته: زهرخر کره مار ترسیدم
کوکی: معلومه کلا کلمات رو عوض کردی (خنده)
ته ته: بیا بریم اگه دیر برسم پیش جانس میکشمت
کوکی: چشم رئیس(خنده)
سوار ماشین شدن.......... رسیدن به ایستگاه
ویو تهیونگ
کوکی: خب رسیدیم چمدونت رو بردار پیاده شو و برو سوار اون اتوبوس سبزه شو
ته ته: اینا همه که سبزن
کوکی تا اتوبوس رسوندم ناگهان ی دختره از جلوم رد شد خیلی شبیه جانس و کای بود باخودم گفتم حتما اشتباه دیدم رفت و سوار اتوبوس شد
کوکی: خب تهیونگ.... تهیونگ..... تهیونگ (باداد)
ته ته: چته
کوکی: کجایی
ته ته: جلوت
کوکی: نه حواست کجاست
ته ته: تو خونه خواب
کوکی: خدایا منو از دست این خرگوش کن بیا اینم شماره صندلیت بیا برو
ته ته: بدرود جونگ کوک
رفتم و سوار اتوبوس شدمکه یهو.......
ویو ا/ت
رسیدم به ایستگاه داشتم دنبال اتوبوسم میگشتم که یک پسره رو دیدم خیلی جذاب بود لعنتی اه بیخیال چته ا/ت یکم بیشتر بهش زل زدم دقت که کردم دیدم قیافش خیلی اشناست من اینو کجا دیدم من قیافه ها و صدا ها خوب یادم میمونه من اینو یک جایی دیدم سرم رو تکون دادم ولش کن بالاخره که میفهمم و اتوبوس جلویش اتوبوس من بود از جلوش رد شدم و رفتم سوار شدم و نشستم وای چه جای خوبی گرفتم 2صندلی یکی مونده به اخر وایی هنز فری ام رو در اوردم زدم به گوشیم اهنگ پلی کردم و گذاشتم تو گوشم که یهو.........
امیدوارم خوشتون بیاد ببخشید اگه بد بود بازم اگه نظری داشتین حتما بگید جوابگو هستم 😘♥
بایک صدای رومخ از خواب پاشدم رفتم یک دوش گرفتم خدا وکیلی هرچی تو دنیا تغییر بکنه دمای هوا تو تابستان تغییر نمیکنه ( حرف حق از مستر کیم) لباسمو پوشیدم رفتم پایین دیدم جونگ کوک داره اشپزی میکنه
(تهیونگ رو مینویسم ته ته و جونگ کوک رو می نویسم کوکی)
ته ته: به چه بوی خوبی میاد
کوکی: عه بیدار شدی بیا ببین جونگ کوک چه کرده همه رو دیوونه کرده
ته ته: باشه..... کوکی میزو چید و نشستیم خوردیم
کوکی: تهیونگ
ته ته:(با دهن پر) ها
کوکی: چمدونت رو جمع کردی که
ته ته:(با دهن پر) اره
کوکی: با دهن پر حرف نزن
ته ته: تو ازم سوال پرسیدی منم جواب دادم (با حالت خشن و تعجبی)
کوکی: باشه بابا فهمیدم حالا جبهه نگیر
ته ته: من جبهه نگرفتم ( باحالت خشن)
کوکی: باشه حالا بیا این اب میوه رو بخور اروم شی... لیوان اب پرتقال رو داد به تهیونگ
کوکی: راستی خودت امروز تنهایی باید بری دیدن جانس و با اتوبوس میری
ناگهان تهیونگ نصف اب پرتقالی رو که خورد از دهنش مانند اب فشانی فوران کرد روی سر و صورت و لباس جونگ کوک
کوکی: چته چرا یهو اتش فشانت فوران کرد به گوه کشیدی لباسمو... با دستمال کاغذی سر و صورتش رو تمیز کرد
تهیونگ: اول منظورت چیه که تنها برم می خواهی منو بکشن تو راه آره (با حالت هجومی)
کوکی: عه زهرمار اینجا بین ما هفت نفر تو فقط به یاد عشقت ادم شدی نه ما (محض اطلاع اون 30 سالی که تهیونگ نبود رفته بود تا ز خوناشام به انسان تبدیل بشه) دومن باید برم پیش رئیس تو که نباید برییییی(با داد)
ته ته: باشه برادرم ارام باش دومن از اتش فشان اتش فوران میکنه نه اب از اب فشان اب فوران میکنه خیر سرت من 30سال نبودم بعد تو اینا رو نمیدونی
کوکی: واقعا
ته ته: بله
کوکی: راستی ساعت نه باید ایستگاه باشی تا ایستگاه میرسونمت
ته ته: ok کی بریم الان ساعت هشت و نیمه
طی این زمانی که تهیونگ داشت حرف میزد کوکی با سرعت برق اسا رفت لباساشو عوض کرد چمدون تهیونگ رو برداشت و اومد پایین
کوکی: الان
ته ته: زهرخر کره مار ترسیدم
کوکی: معلومه کلا کلمات رو عوض کردی (خنده)
ته ته: بیا بریم اگه دیر برسم پیش جانس میکشمت
کوکی: چشم رئیس(خنده)
سوار ماشین شدن.......... رسیدن به ایستگاه
ویو تهیونگ
کوکی: خب رسیدیم چمدونت رو بردار پیاده شو و برو سوار اون اتوبوس سبزه شو
ته ته: اینا همه که سبزن
کوکی تا اتوبوس رسوندم ناگهان ی دختره از جلوم رد شد خیلی شبیه جانس و کای بود باخودم گفتم حتما اشتباه دیدم رفت و سوار اتوبوس شد
کوکی: خب تهیونگ.... تهیونگ..... تهیونگ (باداد)
ته ته: چته
کوکی: کجایی
ته ته: جلوت
کوکی: نه حواست کجاست
ته ته: تو خونه خواب
کوکی: خدایا منو از دست این خرگوش کن بیا اینم شماره صندلیت بیا برو
ته ته: بدرود جونگ کوک
رفتم و سوار اتوبوس شدمکه یهو.......
ویو ا/ت
رسیدم به ایستگاه داشتم دنبال اتوبوسم میگشتم که یک پسره رو دیدم خیلی جذاب بود لعنتی اه بیخیال چته ا/ت یکم بیشتر بهش زل زدم دقت که کردم دیدم قیافش خیلی اشناست من اینو کجا دیدم من قیافه ها و صدا ها خوب یادم میمونه من اینو یک جایی دیدم سرم رو تکون دادم ولش کن بالاخره که میفهمم و اتوبوس جلویش اتوبوس من بود از جلوش رد شدم و رفتم سوار شدم و نشستم وای چه جای خوبی گرفتم 2صندلی یکی مونده به اخر وایی هنز فری ام رو در اوردم زدم به گوشیم اهنگ پلی کردم و گذاشتم تو گوشم که یهو.........
امیدوارم خوشتون بیاد ببخشید اگه بد بود بازم اگه نظری داشتین حتما بگید جوابگو هستم 😘♥
۷.۱k
۱۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.