پارت ۸ my fucking vampire

«صبح»

ا/ت با کلی صدای ظرف و ظروف بیدار شد

ا/ت ویو
انقد صدای ظرف میاداااا دلم میخاد جیغ بزنممم
کارگرم نداریم فک کنم، کیه ؟… جونگکوک؟ هه نه بابا عمرا

و رفت طبقه ی پایین توی اشپزخونه




باورش نمیشد جونگکوک داشت پنکیک درست می‌کرد!


ولی اشپزخونه رو به گند کشیده شده بود
ا/ت خندید و رفت پیشش
جونگکوک : بیدار شدی؟خوب خوابیدی؟

ا/ت: اوهوم ( با خواب آلودگی)


جونگکوک: کاملا معلومه دیروز زیر من بهت خوشگذشته بود پرنسس چه حسی داشتی زیرم بودی؟ها؟همه ارزشونه زیر من باشن(با خنده)


ا/ت با دستاش ضربه زد رو سینه ی جونگکوک

ا/ت:اعهههه اذیتم نکننننن انگار خودت دوست نداشتییی

جونگکوک: من که متادش شدم و … ممکنه هر لحظه زیرم باشی پرنسس

ا/ت : اصن نمیشه با تو بحث کرد

ا/ت: یه پنکیک بلدی نیستی درست کنی … برو کنار خودم درست میکنم


جونگکوک: نخیرم بلدممم



ا/ت: برو بابا با اون اشپزی… آیییییییی


جونگکوک: بیبی چیشد؟ خوبییی؟

ا/ت: دلممم… درد میکنههه

جونگکوک:خیلی درد میکنه؟


ا/ت: نه ولی درد میکنهه


جونگکوک بهش یه قرص داد

جونگکوک:الان بهتری؟

ا/ت: اره مرسی


جونگکوک:همه ی اینا اثرات دیشبه که زیرم بودی


ا/ت: اعهههه.



ا/ت رفت و شروع کردن درست کردن مایعش

ا/ت: میدونی چیه؟ اصن دیگه باهات س. ک. س. نمیکنم لیاقت نداری


یدفعه ای دستی دور کمرش حلقه شد




جونگکوک: پرنسس

ا/ت: هوم؟


جونگکوک: ناراحت شدما بهم برخورد


ا/ت: واااا چرا؟


جونگکوک با سرعت کمر ا/تو گرفت برگردوند به روی خودش


ا/ت: یااا… داشتم درست میکردم


جونگکوک: تو حق نداری چنین چیزی بگی …. هروقت دلم بخدا باید زیرم باشی خب؟( همزمان نزدیکه صورت ا/ت میشه)



جونگکوک با چشم های خمار و وجود تحریک شده ا/تو میبوسع

جونگکوک: درسته که دیشب لذت داشت ولی میتونم کاری کنم که از درد بیهوش شی خب؟


ا/ت: او…اوهو…اوهوم

و ناگهانی …


شرط برای پارت ۹: ۱۰ تا لایک و ۵ تا کامنت