...EP.4 JUST LET ME ADORE YOU
پارت.۴_فقط بگذار تو را بپرستم...
دستمو دور گردنش حلقه کردم و خودمو چسبوندم بهش و همکاری میکردم بعد چن مین از هم جدا شدیم و کوک میخاست ادامه بده ولی من مانعش شدم
+اگ برا تولدم دیر کنیم خودشم تولد 18 سالگی من یه عمر بخاطر دیر کردنمون سرت غر میزنمااااا!
-یه عمر(خنده) پس یه عمر قراره باهام باشی؟ ولی حالا ک دیگ خواهرم نیستی بعنوان چی یه عمر کنارمی؟
(خودمو از بغلش کشیدم بیرون و دستپاچه شدم)
+خ..خب..خبببب بعنوان دوست دیگههههه(داد)
-جونگیون گوشاممم(با لحن اروم)
+خببببب نمیریم؟
-یه شرطی دارم!
+چی..چیه؟
-خب الان ک دیگ خاهرم نیستی من هرکاری دلم خاست میتونم باهات بکنم..اگ میخای زندگی ارومی داشته باشی باید خوببب به حرفام گوش کنی و حق نداری ب غیر از خودم با کس دیگه ای باشی! فقط و فقط باید مال خودم باشی یا هم با هرکس دیگ ای باشی اون میمیره.. راستی اون قضیه خواهر رو هم اگ به کسی بگی اون طرف هم میمیره!
(جونگیون تو مغزش:این..این کوکی که من میشناختم نبود پ..پس کجا رفت اون داداش بزرگی ک از هرکس دیگ ای ک تو دنیا میشناختم مهربون تر بود و حتی جرئت کشتن یه حشره رو هم نداشت.....)
+ک..کوکی منظورت چیه؟
(صورتشو کنار گوشم آورد)-بیبی گرل خوبی باش و تو پارتی حتی نزدیک یه سگ مذکر هم نشو اوکی هانی؟
+ب..باشه...
رفتیم ماشین نشستیم و به طرف تولدم..
احساس میکنم که ازش ترسیدم..همین دو دیقه پیش بود ک بغلم کرد و همین یه دیقه پیش هم تهدیدم کرد..دیگ نمیتونممم بیشتر از این فک کنم به امروز بیا تو پارتی تو حال خودم نباشیمممممم>>>>
رسیدیم..کوک دستمو گرفت و وارد شدیم با وارد شدنمون کلی جینگیلک پینکیلک ریخت رو سرمون و صدای اهنگو بردن تا اخرش..اول از همه رفتم سمت ال*کل ها و کوک اومد کنارم
-ضایع نکن ک خوب میتونی بنوشی هرچی نباشه مثلا تازه وارد 18 شدیااا باید مثه ابتدایی ها بنوشی
+خب من چیکار کنم وقتی از 13 سالگی باهات یاد گرفتم چجوری بنوشم..
-خب نوشیدنو میندازی گردن من سیگار کشیدنت هم حتما من یادت دادم نه؟ (پوزخند)
+یاااا کلی زحمت پای یاد گرفتنش ب خرج دادم ننداز گردن خودتتتت ع ع ع ع
-افتخار هم میکنی؟ دیگ سخنی والاتر ندارم دای برات...
+میزاری انقد بخورم تا بمیرم یا نه؟
-نه حق نداری زیاد بخوری تازشم امشب کلی کار داریم باهم! مثل درست کردن دفترچه قوانین و مجازات برای نقض قوانین...
+م..منظورت چیه؟
-بعد اینکه هدیه تولدتو دادم متوجه میشی بچه...
+باشعع
-خب خانم جئون مایل به دنس؟
+(باز شدن نیش تا بناگوش)اوکیییی
حین رقص با کوک چندتا باهم شات زدیم و یواشکی هم شراب انار خوردم و دیگه حس میکنم یکم مستم..بعد یکم خوشگذرونی کوک میخاست سخنرانی کنه و از مهمونا بابت اومدنشون تشکر کنه..
کوک ویو:
به بالای استیج رفتم و شروع کردم سخنرانیمو..
-از همه خانواده هایی ک اومدن برای جشن لیتل گرلم خیلی ممنونم و از همه خانواده به خصوص خانواده کیم و پارک و جونگ خیلی ممنونم و در این راه میخام کادوی لیتل گرلمو بدم.. از اونجایی ک عاشق کاراگاه شدنی همین بهتره که ثبت نامت تو کلارنتیا رو تبریک بگم مگه نه؟
جونگیون وارد استیج شد و گفت کلارنتیا؟ همون جایی ک حداقل تا 1 سال میتونی کارنامه پلیسیتو بگیری؟
-اره همونجا تبریک میگم بهت قراره لیتل کارآگاه اوپات شی
و همه تشویق کردن و باهم از رو استیج اومدیم پایین و یون برگشت سمتم و گفت که واقعا میخای حمایتم کنی؟
+ار حالا ک تو تصمیمتو گرفتی من نمیتونم چون و چرایی بیارم تو تصمیمت ولی بهت هشدار دادم ک راه اشتباهی رو داری میری گفته باشم..
پرید بغلم*
+کوکیاااااااااااا خیلی ممنونم ازتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت اوپاااا قول میدم جبران کنم برات این خیلی ارزشمنده براااااام
کوک متقابلا بغلش کرد و موهاشو نوازش کرد و صورت قرمزش که نشان از مستیش بود رو نزدیک گردن یون اورد و لای موهای کوتاه یون نفس عمیقی کشید* و گفت- معلومه ک باید جبران کنی خودشم خیلی سخت..
+حتی اگ بخوای خودمو سقط میکنم قول میدممممم حرف گوش کن تر بشم و شیطنت نکنممممم
-خواهیم دید!
اتمام ویو کوک.
کوک صورتشو از لای موهای یون درآورد و با دستش چونشو گرف و کم کم صورتشو نزدیک صورت یون میکرد و همین که خاست محکم لبای یون رو اسیر دندوناش کنه تلفنش زنگ خورد و مجبور شد کارشو متوقف کنه و جونگیون رو ول کنه، به جونگیون گفت بره تو ماشین و کلید ماشینو داد بهش و گفت تا وقتی بیام صبر کن جونگیون رف و کوک بعد اینکه کارهاشو انجام داد رفت سمت ماشین که دید یون همونجوری خابش برده و کوک برای موجود دلنشینی که جلوش بود دلش ضعف رف و خیلیییی جلوی خودشو گرفت که به روناش اسپنک نزنه..
سوار ماشین شد و ماشین رو به سمت هتل روند..چن مین بعد رسیدن و یون رو براید استایل اروم بغلش کرد ولی یون خابش چون سنگین نبود بغل کوک بیدار شد...
دستمو دور گردنش حلقه کردم و خودمو چسبوندم بهش و همکاری میکردم بعد چن مین از هم جدا شدیم و کوک میخاست ادامه بده ولی من مانعش شدم
+اگ برا تولدم دیر کنیم خودشم تولد 18 سالگی من یه عمر بخاطر دیر کردنمون سرت غر میزنمااااا!
-یه عمر(خنده) پس یه عمر قراره باهام باشی؟ ولی حالا ک دیگ خواهرم نیستی بعنوان چی یه عمر کنارمی؟
(خودمو از بغلش کشیدم بیرون و دستپاچه شدم)
+خ..خب..خبببب بعنوان دوست دیگههههه(داد)
-جونگیون گوشاممم(با لحن اروم)
+خببببب نمیریم؟
-یه شرطی دارم!
+چی..چیه؟
-خب الان ک دیگ خاهرم نیستی من هرکاری دلم خاست میتونم باهات بکنم..اگ میخای زندگی ارومی داشته باشی باید خوببب به حرفام گوش کنی و حق نداری ب غیر از خودم با کس دیگه ای باشی! فقط و فقط باید مال خودم باشی یا هم با هرکس دیگ ای باشی اون میمیره.. راستی اون قضیه خواهر رو هم اگ به کسی بگی اون طرف هم میمیره!
(جونگیون تو مغزش:این..این کوکی که من میشناختم نبود پ..پس کجا رفت اون داداش بزرگی ک از هرکس دیگ ای ک تو دنیا میشناختم مهربون تر بود و حتی جرئت کشتن یه حشره رو هم نداشت.....)
+ک..کوکی منظورت چیه؟
(صورتشو کنار گوشم آورد)-بیبی گرل خوبی باش و تو پارتی حتی نزدیک یه سگ مذکر هم نشو اوکی هانی؟
+ب..باشه...
رفتیم ماشین نشستیم و به طرف تولدم..
احساس میکنم که ازش ترسیدم..همین دو دیقه پیش بود ک بغلم کرد و همین یه دیقه پیش هم تهدیدم کرد..دیگ نمیتونممم بیشتر از این فک کنم به امروز بیا تو پارتی تو حال خودم نباشیمممممم>>>>
رسیدیم..کوک دستمو گرفت و وارد شدیم با وارد شدنمون کلی جینگیلک پینکیلک ریخت رو سرمون و صدای اهنگو بردن تا اخرش..اول از همه رفتم سمت ال*کل ها و کوک اومد کنارم
-ضایع نکن ک خوب میتونی بنوشی هرچی نباشه مثلا تازه وارد 18 شدیااا باید مثه ابتدایی ها بنوشی
+خب من چیکار کنم وقتی از 13 سالگی باهات یاد گرفتم چجوری بنوشم..
-خب نوشیدنو میندازی گردن من سیگار کشیدنت هم حتما من یادت دادم نه؟ (پوزخند)
+یاااا کلی زحمت پای یاد گرفتنش ب خرج دادم ننداز گردن خودتتتت ع ع ع ع
-افتخار هم میکنی؟ دیگ سخنی والاتر ندارم دای برات...
+میزاری انقد بخورم تا بمیرم یا نه؟
-نه حق نداری زیاد بخوری تازشم امشب کلی کار داریم باهم! مثل درست کردن دفترچه قوانین و مجازات برای نقض قوانین...
+م..منظورت چیه؟
-بعد اینکه هدیه تولدتو دادم متوجه میشی بچه...
+باشعع
-خب خانم جئون مایل به دنس؟
+(باز شدن نیش تا بناگوش)اوکیییی
حین رقص با کوک چندتا باهم شات زدیم و یواشکی هم شراب انار خوردم و دیگه حس میکنم یکم مستم..بعد یکم خوشگذرونی کوک میخاست سخنرانی کنه و از مهمونا بابت اومدنشون تشکر کنه..
کوک ویو:
به بالای استیج رفتم و شروع کردم سخنرانیمو..
-از همه خانواده هایی ک اومدن برای جشن لیتل گرلم خیلی ممنونم و از همه خانواده به خصوص خانواده کیم و پارک و جونگ خیلی ممنونم و در این راه میخام کادوی لیتل گرلمو بدم.. از اونجایی ک عاشق کاراگاه شدنی همین بهتره که ثبت نامت تو کلارنتیا رو تبریک بگم مگه نه؟
جونگیون وارد استیج شد و گفت کلارنتیا؟ همون جایی ک حداقل تا 1 سال میتونی کارنامه پلیسیتو بگیری؟
-اره همونجا تبریک میگم بهت قراره لیتل کارآگاه اوپات شی
و همه تشویق کردن و باهم از رو استیج اومدیم پایین و یون برگشت سمتم و گفت که واقعا میخای حمایتم کنی؟
+ار حالا ک تو تصمیمتو گرفتی من نمیتونم چون و چرایی بیارم تو تصمیمت ولی بهت هشدار دادم ک راه اشتباهی رو داری میری گفته باشم..
پرید بغلم*
+کوکیاااااااااااا خیلی ممنونم ازتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت اوپاااا قول میدم جبران کنم برات این خیلی ارزشمنده براااااام
کوک متقابلا بغلش کرد و موهاشو نوازش کرد و صورت قرمزش که نشان از مستیش بود رو نزدیک گردن یون اورد و لای موهای کوتاه یون نفس عمیقی کشید* و گفت- معلومه ک باید جبران کنی خودشم خیلی سخت..
+حتی اگ بخوای خودمو سقط میکنم قول میدممممم حرف گوش کن تر بشم و شیطنت نکنممممم
-خواهیم دید!
اتمام ویو کوک.
کوک صورتشو از لای موهای یون درآورد و با دستش چونشو گرف و کم کم صورتشو نزدیک صورت یون میکرد و همین که خاست محکم لبای یون رو اسیر دندوناش کنه تلفنش زنگ خورد و مجبور شد کارشو متوقف کنه و جونگیون رو ول کنه، به جونگیون گفت بره تو ماشین و کلید ماشینو داد بهش و گفت تا وقتی بیام صبر کن جونگیون رف و کوک بعد اینکه کارهاشو انجام داد رفت سمت ماشین که دید یون همونجوری خابش برده و کوک برای موجود دلنشینی که جلوش بود دلش ضعف رف و خیلیییی جلوی خودشو گرفت که به روناش اسپنک نزنه..
سوار ماشین شد و ماشین رو به سمت هتل روند..چن مین بعد رسیدن و یون رو براید استایل اروم بغلش کرد ولی یون خابش چون سنگین نبود بغل کوک بیدار شد...
۳۷.۳k
۱۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.