دختر مافیا پارت ۳۶
(پایان فلش بک)
+آره یادمه
صدای در اومد
~سرهنگ میشه بیام تو؟
دو یون:بیا
در باز شد
وای
بیچاره شدم
ایتسوشی عه!
دو یون:ایتسوشی،فقط برو
ایتسوشی:چرا سرهنگ،اتفاقی افتاده؟
دو یون:فقط از جلو چشمام برو،نبینمت
ایتسوشی:چیزی شده؟
به من نگاه کردم
ایتسوشی:سروان اتفاقی افتاده؟
آه
منم دل خوشی ازش ندارم
+همون کاری که سرهنگ میگه رو انجام بده،یا بهتره من بهت بگم،از اتاق برو بیرون!
با لحن خیلی تند و بلند و همینطور عصبی گفتم
ایتسوشی جا خورده بود
چون من تاحالا اینجوری صحبت نکرده بودم
دو یون:آیگو،چقدر احمقی!برو برو برو
ایتسوشی:چشم
و با لب های آویزون از اتاق رفت
دو یون:آه آیگو،واقعا چرا نمی تونم،اخراجش کنم!!
گوشام کَر شد
دو یون:دنیل
+بله سرهنگ
دو یون:تا از اتاق پرتت نکردم بیرون،برو بیرون!
+چ_چشم
سریع از اتاق رفتم بیرون
خب خوبه
در رفتم
داشتم از اتاق دور می شدم که صدای داد سرهنگ رو شنیدم
دو یون:دددددددنییییییلللللل
وای نه
دوباره برگشتم تو اتاق
+بله سرهنگ
جدی به من گفت
دو یون:بیا بریم ویسکی بخوریم.
آخه این جمله رو کی
جدی میگه!؟
+ببخشید سرهنگ،اما من رابطه خوبی با الکل ندارم
دو یون:خب من چیکار کنم؟میدونی که بعد از خوردن الکل نمی تونم راننده گی کنم
یعنی فقط یه راننده می خواست؟
دو یون:آه،چقدر طول میدی که یه جواب ساده بگی،ببین موهای سرخ قشنگم دارن سفید میشن، اونم از دست تو!
+اما سرهنگ فقط داره رنگشون میره،سفید هم نمیشن به رنگ اصلیشون یعنی مشکی بر می کردن
دو یون:من گفتم که برای من بیای از بحث آرایشگری صحبت کنی؟
+ببخشید سرهنگ
دو یون:اصلا نمی خواد،تو خزانه کلی بطری دارم،می تونیم همینجا بخوریم!
+اما سرهنگ
دو یون:هیییییی،کسی اون بیرون هست؟؟؟؟برای من یه بطری ویسکی بیارین!!!
بعد از آوردن یه بطری ویسکی بزرگ
چشمای سرهنگ برق میزد!
دو یون:آه دوست قدیمی من،خیلی وقت بود که ندیده بودمت!حداقل تو می تونستی به من سر بزنی،دلم برات خیلی تنگ شده بود!
و به بطری سفت چسبید
انگار که یه دوست خیلی خیلی قدیمی رو دیده که الان داره سفت بغلش میکنه!
+فقط سرهنگ
دو یون:حرف نزن!مگه نمی بینی سرم شلوغه؟
و بطری رو سر کشید
چطوری می تونه مقاومت کنه؟
البته من دیدم که سرهنگ بعد از خوردن ۶ بطری کامل هم یکم هوشیاریش رو داشت و می تونست خودش رو کنترل کنه و فقط روی مبل دراز کشیده بود و صورتش قرمز شده بود،اما من رو بدبخت کرد!
_____________________________________________
اینم یه پارت دیگه
اومیدوارم خوشتون اومده باشه
تا پارت بعدی
جانه🩷
+آره یادمه
صدای در اومد
~سرهنگ میشه بیام تو؟
دو یون:بیا
در باز شد
وای
بیچاره شدم
ایتسوشی عه!
دو یون:ایتسوشی،فقط برو
ایتسوشی:چرا سرهنگ،اتفاقی افتاده؟
دو یون:فقط از جلو چشمام برو،نبینمت
ایتسوشی:چیزی شده؟
به من نگاه کردم
ایتسوشی:سروان اتفاقی افتاده؟
آه
منم دل خوشی ازش ندارم
+همون کاری که سرهنگ میگه رو انجام بده،یا بهتره من بهت بگم،از اتاق برو بیرون!
با لحن خیلی تند و بلند و همینطور عصبی گفتم
ایتسوشی جا خورده بود
چون من تاحالا اینجوری صحبت نکرده بودم
دو یون:آیگو،چقدر احمقی!برو برو برو
ایتسوشی:چشم
و با لب های آویزون از اتاق رفت
دو یون:آه آیگو،واقعا چرا نمی تونم،اخراجش کنم!!
گوشام کَر شد
دو یون:دنیل
+بله سرهنگ
دو یون:تا از اتاق پرتت نکردم بیرون،برو بیرون!
+چ_چشم
سریع از اتاق رفتم بیرون
خب خوبه
در رفتم
داشتم از اتاق دور می شدم که صدای داد سرهنگ رو شنیدم
دو یون:دددددددنییییییلللللل
وای نه
دوباره برگشتم تو اتاق
+بله سرهنگ
جدی به من گفت
دو یون:بیا بریم ویسکی بخوریم.
آخه این جمله رو کی
جدی میگه!؟
+ببخشید سرهنگ،اما من رابطه خوبی با الکل ندارم
دو یون:خب من چیکار کنم؟میدونی که بعد از خوردن الکل نمی تونم راننده گی کنم
یعنی فقط یه راننده می خواست؟
دو یون:آه،چقدر طول میدی که یه جواب ساده بگی،ببین موهای سرخ قشنگم دارن سفید میشن، اونم از دست تو!
+اما سرهنگ فقط داره رنگشون میره،سفید هم نمیشن به رنگ اصلیشون یعنی مشکی بر می کردن
دو یون:من گفتم که برای من بیای از بحث آرایشگری صحبت کنی؟
+ببخشید سرهنگ
دو یون:اصلا نمی خواد،تو خزانه کلی بطری دارم،می تونیم همینجا بخوریم!
+اما سرهنگ
دو یون:هیییییی،کسی اون بیرون هست؟؟؟؟برای من یه بطری ویسکی بیارین!!!
بعد از آوردن یه بطری ویسکی بزرگ
چشمای سرهنگ برق میزد!
دو یون:آه دوست قدیمی من،خیلی وقت بود که ندیده بودمت!حداقل تو می تونستی به من سر بزنی،دلم برات خیلی تنگ شده بود!
و به بطری سفت چسبید
انگار که یه دوست خیلی خیلی قدیمی رو دیده که الان داره سفت بغلش میکنه!
+فقط سرهنگ
دو یون:حرف نزن!مگه نمی بینی سرم شلوغه؟
و بطری رو سر کشید
چطوری می تونه مقاومت کنه؟
البته من دیدم که سرهنگ بعد از خوردن ۶ بطری کامل هم یکم هوشیاریش رو داشت و می تونست خودش رو کنترل کنه و فقط روی مبل دراز کشیده بود و صورتش قرمز شده بود،اما من رو بدبخت کرد!
_____________________________________________
اینم یه پارت دیگه
اومیدوارم خوشتون اومده باشه
تا پارت بعدی
جانه🩷
۲.۴k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.