فیک ٣
تهمو:چون اونجا هرچی لازم داری هست
رونا:ایششش ..(ذهن توش سیگار بود
تهمو:بهتره مودب باشی داشت
رونا :چرا
تهمو:چون داداشه من دختر مودب میخواد
روونا:مگه چاقه که خودش نیومد
تهمو:خنده .. وقتی داداشمو دیدی حرفتو پس میگیری
چند دقیقه بعد
تهمو:خوب رسیدیم
رونا :واااا
تهمو:داخلشو ندیدی
ویورونا
وقتی رفتیم داخل دهنم داشت کنده میشد خیلی خوشگل بود چشمم خورد به عکسای روی دیوار نکنه این باشه خدااااااا منو نجات بده
وایسا این عکسه جانگ کوک هست اینجا چیکار میکنه یا خدا
چه گوه*ی بخورم ایششش پسری عوضی
(معرفی میکنم اکس رونا )
عکسه ٢ تایی هم گرفتن
رونا:تهمو اونا کی هستن
تهمو:اون یکی باباته اون یکه هم دوست باباته
رونا:اگه دوسته بابامه چرا آنقدر عکس باهم زیاد هست
تهمو:اونا از بچگی باهم بزرگ شدن
رونا:آها
تهمو:تهیونگگگگگگ(داد
ویو تهیونگ
برای کارای شرکت نیاز به بچه داشتم به تهمو گفتم که بره پرورشگاه یه دختر بیار گفتم بچه نباشه حوصله گریه کردناشو
ندارم
داخلع اتاق کارم بودم که صدای ته مو اومد رفتم پایین دیدم با یه دختر ١۵ساله کنارش هست ولی خوشگل بود
رفتم و پیشش
تهیونگ:چته
تهمو:بیا اینم از دخترت
رونا : سلام من کیم رونا هستم (خم شد
تهیونگ :هی بچه نمیخواد خم بشی منم کیم تهیونگم به خونهی جدیت خوش اومدی
رونا:الان بهم گفتی بچه (عصبی )وای خدا به کی بگم من ١٧ سالمه
تهیونگ:چی (متعجب )تهمو مگه نگفتم بچه ١۶ساله میخوام رفتی برام نره غول اوردی
رونا:ببخشید آقای خرس به من گفتی نره غول
تهیونگ :بسه چقدر زبون درازی
رونا: تقصیر داداشت هست منو انتخاب کرد حالا اتاقم کجاست
تهیونگ:طبقه دوم دره سفیده
رونا:بای
رونا:ایششش ..(ذهن توش سیگار بود
تهمو:بهتره مودب باشی داشت
رونا :چرا
تهمو:چون داداشه من دختر مودب میخواد
روونا:مگه چاقه که خودش نیومد
تهمو:خنده .. وقتی داداشمو دیدی حرفتو پس میگیری
چند دقیقه بعد
تهمو:خوب رسیدیم
رونا :واااا
تهمو:داخلشو ندیدی
ویورونا
وقتی رفتیم داخل دهنم داشت کنده میشد خیلی خوشگل بود چشمم خورد به عکسای روی دیوار نکنه این باشه خدااااااا منو نجات بده
وایسا این عکسه جانگ کوک هست اینجا چیکار میکنه یا خدا
چه گوه*ی بخورم ایششش پسری عوضی
(معرفی میکنم اکس رونا )
عکسه ٢ تایی هم گرفتن
رونا:تهمو اونا کی هستن
تهمو:اون یکی باباته اون یکه هم دوست باباته
رونا:اگه دوسته بابامه چرا آنقدر عکس باهم زیاد هست
تهمو:اونا از بچگی باهم بزرگ شدن
رونا:آها
تهمو:تهیونگگگگگگ(داد
ویو تهیونگ
برای کارای شرکت نیاز به بچه داشتم به تهمو گفتم که بره پرورشگاه یه دختر بیار گفتم بچه نباشه حوصله گریه کردناشو
ندارم
داخلع اتاق کارم بودم که صدای ته مو اومد رفتم پایین دیدم با یه دختر ١۵ساله کنارش هست ولی خوشگل بود
رفتم و پیشش
تهیونگ:چته
تهمو:بیا اینم از دخترت
رونا : سلام من کیم رونا هستم (خم شد
تهیونگ :هی بچه نمیخواد خم بشی منم کیم تهیونگم به خونهی جدیت خوش اومدی
رونا:الان بهم گفتی بچه (عصبی )وای خدا به کی بگم من ١٧ سالمه
تهیونگ:چی (متعجب )تهمو مگه نگفتم بچه ١۶ساله میخوام رفتی برام نره غول اوردی
رونا:ببخشید آقای خرس به من گفتی نره غول
تهیونگ :بسه چقدر زبون درازی
رونا: تقصیر داداشت هست منو انتخاب کرد حالا اتاقم کجاست
تهیونگ:طبقه دوم دره سفیده
رونا:بای
۱۹.۱k
۱۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.