رویای نیمه شبp۱
(علامت ها:لی ا/ت +،جیهوپ_)
ویوا/ت:
اه،نمرم شده۳۰از۱۰۰،اخه چقدر من بدبختم.
الان جواب مامانو بابامو چی بدم.
چون نمرم بدبود اول یخورده تو کوچه ها پرسه زدم،میخواستم دیر تر برم خونه که حداقل یه بهونه واسه نمره قشنگم پیدا کنم.
(راستش ما سطح مالیمون متوسطه ،واسه همین همش خانوادم به منو خواهرمو داداشم اصرار میکنن که خب درس بخونیم)،خواهرم که دوسال ازم ،بزرگتره خیلی خب درس میخونه همش شاگرد اوله ولی من اصلا هیچی نمیفهمم اصلا هیچی بلد نیستم،یه بیاستعداد بی مغزم،داداشمم که ۴سال ازم کوچیکتره تو المپیاد ریاضی مدال طلا رو برده،ولی من... .
همین طوری داشتم به حرفام بادیوار ادامه میدادم که یهو صدای دادزدن اومد.
چندتامردداشتن دادمیزدن صبر کنید اقااا،لطفااا.
فکر کردم که سریعتر برم خونه بهتر باشه،داشتم تند راه میرفتم که یه نفر از پشت دستمو گرفت ومنو چسبوند به دیوار ولباشو گذاشت رولبام ،هنوز تو شوک بودم،که اون آقایون دویدن وسریع ازکوچه رد شدن.
طرف سریع ازم جداشد، کلاهشو برگردوندم روصورتش وسرشو انداخت پایین واسه همین خوب نتونستم صورتشو ببینم.
_ببخشید .(ادای احترام کرد وبرگشت که بره،
استینشو گرفتم و انداختنش روزمین.)
هی فکرکردی من کیم هااا،همین فقط ببخشید،بوس مجانی گرفتی و بعد راهتو میگیری میری.
(هرچی من سرش داد زدم بی فایده بود بی توجه به حرفام زود کلاهشو که افتاده بود اونور برداشت وگذاشت سرش بعد پاشد ،بهم احترام گزاشتم وراهشو گرفت و رفت،داشت دور میشدازم)
+ هی صبر کن(افتادم دنبالش)ببینم تو لالی یاکری،دارم بهت میگم بی اجازه چرا همچین قلتی کردی،(ارنجشو گرفتم و کشیدم،یه لحظه تعادلشو ازدست داد کم مونده بود بخوره زمین).
_خانم محترم من منحرف یاچی نیستم،بابت کاری که کردم ازتون معذرت میخوام میشه الان برم.
(داشت حرصمو در می اورد،که یهو کنترلمو از دست دادم و یکی خوابوندم زیرگوشش،بعد راهمو گرفتم و رفتم،وقتی زدمش کلاهش افتاد رو زمین قیافش خیلی برام آشنا بود ولی از نیم رخ دیدمش نفهمیدم کی بود)
سلام .هرکس دنبال کنه دنبال میکنم.
لایک وفالو فراموش نشه.
ممنون.
ویوا/ت:
اه،نمرم شده۳۰از۱۰۰،اخه چقدر من بدبختم.
الان جواب مامانو بابامو چی بدم.
چون نمرم بدبود اول یخورده تو کوچه ها پرسه زدم،میخواستم دیر تر برم خونه که حداقل یه بهونه واسه نمره قشنگم پیدا کنم.
(راستش ما سطح مالیمون متوسطه ،واسه همین همش خانوادم به منو خواهرمو داداشم اصرار میکنن که خب درس بخونیم)،خواهرم که دوسال ازم ،بزرگتره خیلی خب درس میخونه همش شاگرد اوله ولی من اصلا هیچی نمیفهمم اصلا هیچی بلد نیستم،یه بیاستعداد بی مغزم،داداشمم که ۴سال ازم کوچیکتره تو المپیاد ریاضی مدال طلا رو برده،ولی من... .
همین طوری داشتم به حرفام بادیوار ادامه میدادم که یهو صدای دادزدن اومد.
چندتامردداشتن دادمیزدن صبر کنید اقااا،لطفااا.
فکر کردم که سریعتر برم خونه بهتر باشه،داشتم تند راه میرفتم که یه نفر از پشت دستمو گرفت ومنو چسبوند به دیوار ولباشو گذاشت رولبام ،هنوز تو شوک بودم،که اون آقایون دویدن وسریع ازکوچه رد شدن.
طرف سریع ازم جداشد، کلاهشو برگردوندم روصورتش وسرشو انداخت پایین واسه همین خوب نتونستم صورتشو ببینم.
_ببخشید .(ادای احترام کرد وبرگشت که بره،
استینشو گرفتم و انداختنش روزمین.)
هی فکرکردی من کیم هااا،همین فقط ببخشید،بوس مجانی گرفتی و بعد راهتو میگیری میری.
(هرچی من سرش داد زدم بی فایده بود بی توجه به حرفام زود کلاهشو که افتاده بود اونور برداشت وگذاشت سرش بعد پاشد ،بهم احترام گزاشتم وراهشو گرفت و رفت،داشت دور میشدازم)
+ هی صبر کن(افتادم دنبالش)ببینم تو لالی یاکری،دارم بهت میگم بی اجازه چرا همچین قلتی کردی،(ارنجشو گرفتم و کشیدم،یه لحظه تعادلشو ازدست داد کم مونده بود بخوره زمین).
_خانم محترم من منحرف یاچی نیستم،بابت کاری که کردم ازتون معذرت میخوام میشه الان برم.
(داشت حرصمو در می اورد،که یهو کنترلمو از دست دادم و یکی خوابوندم زیرگوشش،بعد راهمو گرفتم و رفتم،وقتی زدمش کلاهش افتاد رو زمین قیافش خیلی برام آشنا بود ولی از نیم رخ دیدمش نفهمیدم کی بود)
سلام .هرکس دنبال کنه دنبال میکنم.
لایک وفالو فراموش نشه.
ممنون.
۱۵۱
۰۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.