میوه با طعمه ترس پارت1
تو و ران به اجبار ازدواج کردید ران خیلی خیلی سخت گیره همیشه تو رو میزنه تو هم خیلی ازش میترسی یک شب ران ساعت سه شب اومد از سرکار تو هم بیدار بودم با صدای باز شدن در یکمی ترسیدی
ران: تا این وقت شب چه چیکار میکردی(با عصبانیت)
ا/ت: هیچی خوابم نمیبرد
ران: پاشو برو برام یک قهو بیار
ا/ت: باشه(گوشیت رو که روشن کرده بودی رو روی مبل گذاشتی و بعدش رفتی اشپز خونه و برای ران رفتی قهو درست کنی ران هم گوشیت رو برداشت و چکش کرد)
ران: ا/ت زود باش بیا اینجا(با عصبانیت )
ا/ت:••••••••••••••
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام ببخشید فعالیت نداشتم حالم خیلی بد بود اما نگرانم نباشد حالم از موقعه خیلی خیلی بهتر اگر این داستان به ۱۰لایک برسه پارت بعدی رو میزارم قرارا کلی فعالیت کنم کلی داستان سایونارا اماده کردم از ۲۴ چهار ابان سایونارا و داستان هارو میزارم تو این مدت هم فعالیت میکنم♡
ران: تا این وقت شب چه چیکار میکردی(با عصبانیت)
ا/ت: هیچی خوابم نمیبرد
ران: پاشو برو برام یک قهو بیار
ا/ت: باشه(گوشیت رو که روشن کرده بودی رو روی مبل گذاشتی و بعدش رفتی اشپز خونه و برای ران رفتی قهو درست کنی ران هم گوشیت رو برداشت و چکش کرد)
ران: ا/ت زود باش بیا اینجا(با عصبانیت )
ا/ت:••••••••••••••
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام ببخشید فعالیت نداشتم حالم خیلی بد بود اما نگرانم نباشد حالم از موقعه خیلی خیلی بهتر اگر این داستان به ۱۰لایک برسه پارت بعدی رو میزارم قرارا کلی فعالیت کنم کلی داستان سایونارا اماده کردم از ۲۴ چهار ابان سایونارا و داستان هارو میزارم تو این مدت هم فعالیت میکنم♡
۶۱
۱۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.