پارت 45
نیکا 💜
یکی یکی لباسام رو در آورد و لی نگاهش سمت جای سوختگی. بدنم بود که لکه زده بود
دستش رو رو شکشید و گفت ببخشید. گلم. خیلی اذیت شدی. بابتش. منو ببخش گلم
گفتم. این چه حرفیه آقایی
به سمتم آمد. یهو چشماش رنگ سرخ شد و پرتم کرد سمتی و گفت. توی هرزه ای. حتما دست اونم این تن لمس کرده ها
گفتم. این طوری نیس گلم. من نمی خواستم اینطوری بشه
گفت خفه شو عوضی اشغال گم شو بیرون. سریع. تا خواستم بلند بشم گفت حقته. همینجا دفنت بکنم. یا یکم بازی کنیم با ترس بهش نگاه کردم که کمر بندش رو باز کرد و گفت .....
یکی یکی لباسام رو در آورد و لی نگاهش سمت جای سوختگی. بدنم بود که لکه زده بود
دستش رو رو شکشید و گفت ببخشید. گلم. خیلی اذیت شدی. بابتش. منو ببخش گلم
گفتم. این چه حرفیه آقایی
به سمتم آمد. یهو چشماش رنگ سرخ شد و پرتم کرد سمتی و گفت. توی هرزه ای. حتما دست اونم این تن لمس کرده ها
گفتم. این طوری نیس گلم. من نمی خواستم اینطوری بشه
گفت خفه شو عوضی اشغال گم شو بیرون. سریع. تا خواستم بلند بشم گفت حقته. همینجا دفنت بکنم. یا یکم بازی کنیم با ترس بهش نگاه کردم که کمر بندش رو باز کرد و گفت .....
۳.۱k
۰۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.