Part26:
Part26:
ویو هاری :
یه نوری روشن شد و هم زمان باهاش اهنگ پخش شد و دیدم کوک زانو زده رو زمین و یه جعبهی انگشترم دستشه باورم نمیشد داشت گریم میگرفت اژ خوشحالی
_ هاری عزیزم میتونی منو به عنوان همسر خودت قبول کنی میتونی با نن تا اخر عمرت بمونی با منی که عاشقتم ؟ قول میدم نزارم اب تو دلت تکون بخوره مثله یع ملکه میکنم زندگیتو میتونی منی که یه بار قلبت رو شکوندم رو به عنوان همسر خودت بپزیری ؟
+ بلههههه
وقتی بله رو گفتم پاشد اوند بلندم کردو رو هوا چرخوندتم و گذاشتتم رو زمین انگشترو دستم کرد و صورتمو تو دستاش قاب کرد و یه بوسه ی طولانی داشتیم با کم اوردن نفس هامدن از هم جدا شدیم و کوک خیلی اروم سمت گوشم اومد و و با صدای ارومی
_ خیلی دوست دارم
+ منم خیلی دوست دارم
÷اهم اهم داستان چیه
+ یا جد سادات شما اینجا چیکار میکنید
= داداشمو رفیقم که سراغمو نمیگیرین خودم باید بیام
÷ یکی به من بگه شما دوتا چرا اینطورید
یه نگاه به خودمو و کوک کردم دیدم خیلی بهم نزدیکیم یهو هول شدم دستمو گذاشتم رو سینه هاشو هولش دادم افتاد زمین
+ عه چیزه خب ام
_ کصخل منو چرا هول میدی
+ دودقیقه زر نزن هول شدم
_ هول چرا شدی خره خب راستشو میگیم بهشون دیگه
=÷ راستش چیه اونوقت
_منو هاری از همون روزی که تصادف کردمو تو رفتی باهم وارد رابطه شدیم و الانم ازش خاستگاری کردم
+ مجبوری انقدر رک باشی
÷چیییی
= ای خدایاااع داداشم بزرگ شدههههههه
=خب انشالله کی بیایم عروسیتون شما که دیگه همه کاراتونم کردین رسم و این چیزا هم یوختی
+ یاااااا داداش کوک فقط بله رو گرفت از تو که بله نگرفت
_ چه ربطی به اون داره
+ داداشمه
_ خوبه همین دیروز بود که داشت به خاطر خواهر بنده میرید بهت
+حالا هرچی
÷خب کوک بیا دستمو ببوس
_ مگه وایه وقتی که با خواهر اوکی شدی اجازه گرفتی
= داداشش
_ مرض و داداش
÷ خیله خب کوک خان بهت لطف بزرگی میکنم اجازشو میدم ولی باید یه شب رسما بیای از مامان بابا خواستگاری کنی
+ ته مامان بابا که نیستن
÷ اوا اینکه دیشب اومدن دوم اینکه باید ببین دخترشونو به کی میخوان بدن
_ خیله خب پس من پس فردا میام
خواستگاری..
ویو هاری :
یه نوری روشن شد و هم زمان باهاش اهنگ پخش شد و دیدم کوک زانو زده رو زمین و یه جعبهی انگشترم دستشه باورم نمیشد داشت گریم میگرفت اژ خوشحالی
_ هاری عزیزم میتونی منو به عنوان همسر خودت قبول کنی میتونی با نن تا اخر عمرت بمونی با منی که عاشقتم ؟ قول میدم نزارم اب تو دلت تکون بخوره مثله یع ملکه میکنم زندگیتو میتونی منی که یه بار قلبت رو شکوندم رو به عنوان همسر خودت بپزیری ؟
+ بلههههه
وقتی بله رو گفتم پاشد اوند بلندم کردو رو هوا چرخوندتم و گذاشتتم رو زمین انگشترو دستم کرد و صورتمو تو دستاش قاب کرد و یه بوسه ی طولانی داشتیم با کم اوردن نفس هامدن از هم جدا شدیم و کوک خیلی اروم سمت گوشم اومد و و با صدای ارومی
_ خیلی دوست دارم
+ منم خیلی دوست دارم
÷اهم اهم داستان چیه
+ یا جد سادات شما اینجا چیکار میکنید
= داداشمو رفیقم که سراغمو نمیگیرین خودم باید بیام
÷ یکی به من بگه شما دوتا چرا اینطورید
یه نگاه به خودمو و کوک کردم دیدم خیلی بهم نزدیکیم یهو هول شدم دستمو گذاشتم رو سینه هاشو هولش دادم افتاد زمین
+ عه چیزه خب ام
_ کصخل منو چرا هول میدی
+ دودقیقه زر نزن هول شدم
_ هول چرا شدی خره خب راستشو میگیم بهشون دیگه
=÷ راستش چیه اونوقت
_منو هاری از همون روزی که تصادف کردمو تو رفتی باهم وارد رابطه شدیم و الانم ازش خاستگاری کردم
+ مجبوری انقدر رک باشی
÷چیییی
= ای خدایاااع داداشم بزرگ شدههههههه
=خب انشالله کی بیایم عروسیتون شما که دیگه همه کاراتونم کردین رسم و این چیزا هم یوختی
+ یاااااا داداش کوک فقط بله رو گرفت از تو که بله نگرفت
_ چه ربطی به اون داره
+ داداشمه
_ خوبه همین دیروز بود که داشت به خاطر خواهر بنده میرید بهت
+حالا هرچی
÷خب کوک بیا دستمو ببوس
_ مگه وایه وقتی که با خواهر اوکی شدی اجازه گرفتی
= داداشش
_ مرض و داداش
÷ خیله خب کوک خان بهت لطف بزرگی میکنم اجازشو میدم ولی باید یه شب رسما بیای از مامان بابا خواستگاری کنی
+ ته مامان بابا که نیستن
÷ اوا اینکه دیشب اومدن دوم اینکه باید ببین دخترشونو به کی میخوان بدن
_ خیله خب پس من پس فردا میام
خواستگاری..
۸.۲k
۱۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.