نقاب دار مشکی
ʙʟᴀᴄᴋ ᴍᴀꜱᴋᴇᴅ
(ꜱᴇᴄᴏɴᴅ ᴄʜᴀᴘᴛᴇʀ)
(ᴘᴀʀᴛ ³⁵)
(3 سال بعد)
ات ویو
تو این 3 سال خیلی چیزا تغییر کرده بود.... اعضا سربازیشون رو رفته بودن و 1 سال پیش برگشتن..... رابطه ام با یونگی صمیمی تر و عاشقانه تر شده بود..... اعضا و کلا گروه بی تی اس معروف تر شده بود و جایزه ی گرمی رو هم با اجرای اهنگ Butter نامزد شدن.... همه بزرگ تر شده بودیم......
من جانگ ات الان 25 سال دارم و سوجین و امیلیا هم همینطور...... جین 28 سال داره..... یونگی 27 سال داره.... جیهوپ 26 سال داره.... نامجون 26 سال داره.... جیمین 25 سال داره.... تهیونگ 25 سال داره..... جونگ کوک 24 سال داره..... هممون بزرگتر و عاقل تر شدیم..... بین اعضا فقط جونگ کوک و تهیونگ متاهل بودن.... بقیه فعلا مجرد..... که 1 روز دیگه یه نفر دیگه هم متاهل میشه..... درسته اون یونگیه...... که شوهر اینده ی منه..... در واقع الان ما نامزد هستیم..... و فردا عروسیمون هست...... خدا بیامرز میرا هم چند روز پیش تولدش بود..... سر خاکش براش تولد گرفتیم...... و اون 25 ساله شد.... یونگی بهترین رپر کره شده..... و جیمین هم کینگ کیپاپ.... نامجون بهترین لیدر..... جین ورلد واید هندسام..... تهیونگ جذاب ترین مرد کره.... جونگ کوک پرطرفدار ترین مرد کره.... جیهوپ بهترین دنسر کیپاپ و کره..... سوجین بهترین رنگ موی کیپاپ..... امیلیا بهترین مربی دنس.... و من هم بهترین گریم و استایل کیپاپ...... اگه میرا بود قطعا بهترین استایلیست میشد..... ولی جای اون رو من گرفتم...... چند روز پیش خانواده ی اعضا به دیدنشون اومده بودن...... و چند ماه پیش یونگی البوم D_Dayرو منتشر کرد و کنسرتش هم گذاشت.......
هممون زندگیه خوبی و خوشی داریم....
امروز ساعت 4 قرار بود با یونگی بریم خرید عروسی بکنیم..... ساعت 3 بود یه دوش 20 مینی گرفتم و اومدم و موهامو خشک کردم و دم اسبی بستم و یه میکاپ ساده کردم.... لباسامو پوشیدم و هدفونم رو انداختم دور گردنم و کیفمو برداشتم و از اتاق رفتم و از پله ها رفتم پایین...... یونگی نبود از جیهوپ پرسیدم کجاست اونم گفت تو ماشین منتظرمه....
رفتم سوار ماشین شدم و هر دوتامون ماسک زدیم و به سمت بزرگترین بازار کره رفتیم که فقط پولدارا میتونن اونجا برن..... اول رفتیم مغازه عطر فروشی..... چند تا عطر بو کردم ولی خوشم نیومد.....
ات: نه یونگی از اینا من خوشم نمیاد....
یونگی: صبر کن.... ( رفتش یه عطر برداشت و درشو باز کرد و یه پیس به گردن ات زد و عطر رو گذاشت کنار و رفت تو گردن ات رو بو میکرد..... ات خجالت کشید و یکم لپ هاش سرخ شد که یونگی متوجه خجالت ات شد پوزخند زد.....)..... این بوی خوبیه.... بیا بوش کن
ات: اوهوم..... ( عطر رو برداشت و بو کرد).... اره خیلی بوی خوبی میده.... همینو میخوام....
یونگی: باشه بیبی.....
ادامه اش تو کامنتا
(ꜱᴇᴄᴏɴᴅ ᴄʜᴀᴘᴛᴇʀ)
(ᴘᴀʀᴛ ³⁵)
(3 سال بعد)
ات ویو
تو این 3 سال خیلی چیزا تغییر کرده بود.... اعضا سربازیشون رو رفته بودن و 1 سال پیش برگشتن..... رابطه ام با یونگی صمیمی تر و عاشقانه تر شده بود..... اعضا و کلا گروه بی تی اس معروف تر شده بود و جایزه ی گرمی رو هم با اجرای اهنگ Butter نامزد شدن.... همه بزرگ تر شده بودیم......
من جانگ ات الان 25 سال دارم و سوجین و امیلیا هم همینطور...... جین 28 سال داره..... یونگی 27 سال داره.... جیهوپ 26 سال داره.... نامجون 26 سال داره.... جیمین 25 سال داره.... تهیونگ 25 سال داره..... جونگ کوک 24 سال داره..... هممون بزرگتر و عاقل تر شدیم..... بین اعضا فقط جونگ کوک و تهیونگ متاهل بودن.... بقیه فعلا مجرد..... که 1 روز دیگه یه نفر دیگه هم متاهل میشه..... درسته اون یونگیه...... که شوهر اینده ی منه..... در واقع الان ما نامزد هستیم..... و فردا عروسیمون هست...... خدا بیامرز میرا هم چند روز پیش تولدش بود..... سر خاکش براش تولد گرفتیم...... و اون 25 ساله شد.... یونگی بهترین رپر کره شده..... و جیمین هم کینگ کیپاپ.... نامجون بهترین لیدر..... جین ورلد واید هندسام..... تهیونگ جذاب ترین مرد کره.... جونگ کوک پرطرفدار ترین مرد کره.... جیهوپ بهترین دنسر کیپاپ و کره..... سوجین بهترین رنگ موی کیپاپ..... امیلیا بهترین مربی دنس.... و من هم بهترین گریم و استایل کیپاپ...... اگه میرا بود قطعا بهترین استایلیست میشد..... ولی جای اون رو من گرفتم...... چند روز پیش خانواده ی اعضا به دیدنشون اومده بودن...... و چند ماه پیش یونگی البوم D_Dayرو منتشر کرد و کنسرتش هم گذاشت.......
هممون زندگیه خوبی و خوشی داریم....
امروز ساعت 4 قرار بود با یونگی بریم خرید عروسی بکنیم..... ساعت 3 بود یه دوش 20 مینی گرفتم و اومدم و موهامو خشک کردم و دم اسبی بستم و یه میکاپ ساده کردم.... لباسامو پوشیدم و هدفونم رو انداختم دور گردنم و کیفمو برداشتم و از اتاق رفتم و از پله ها رفتم پایین...... یونگی نبود از جیهوپ پرسیدم کجاست اونم گفت تو ماشین منتظرمه....
رفتم سوار ماشین شدم و هر دوتامون ماسک زدیم و به سمت بزرگترین بازار کره رفتیم که فقط پولدارا میتونن اونجا برن..... اول رفتیم مغازه عطر فروشی..... چند تا عطر بو کردم ولی خوشم نیومد.....
ات: نه یونگی از اینا من خوشم نمیاد....
یونگی: صبر کن.... ( رفتش یه عطر برداشت و درشو باز کرد و یه پیس به گردن ات زد و عطر رو گذاشت کنار و رفت تو گردن ات رو بو میکرد..... ات خجالت کشید و یکم لپ هاش سرخ شد که یونگی متوجه خجالت ات شد پوزخند زد.....)..... این بوی خوبیه.... بیا بوش کن
ات: اوهوم..... ( عطر رو برداشت و بو کرد).... اره خیلی بوی خوبی میده.... همینو میخوام....
یونگی: باشه بیبی.....
ادامه اش تو کامنتا
۲۱.۸k
۲۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.