14
بچه ها این پارت رو برای اینکه چندتا از دوستامون از پیج حمایت میکنن گذاشتم
--------------------------------------------------------------------------------------------------
درحال خوردن نول بودم که صدای در اومد منم همینجون به راهرو نگاه میکردم که تهیونگ اومد توی خونه منم متعجب نگاهش میکردم که اومد سمتم و یه پلاستیک که توش چیز هایی بود رو گذاشت رو میز و نشست روبروم. منم توی پلاستیک رو نگاه کردم توش یه برگه بود درش اوردم و نگاه کردم دیدم کلی دارو و نسخه دکتر که برای خوب شدن اسیبی که دیشب بهش وارد کردمه
یه لحظه اشک چشمام رو گرفت و منم سرمو انداختم پایین و گریه کردم
_من اینو بهت نشون ندادم که گریه کنی گذاشتم رو میز که بهت بگم حواست باشه که دارو هامو سر وقت بخورم
+بازم ازت معذرت میخوام نمیدونستم اینقدر محکم زدم ببخشید
راستی چرا نرفتی شرکت؟
_بنظرت با این وضع میتونم برم سرکار و رو صندلی بشینم؟
+نه عزر میخوام ببخشید که پرسیدم
______--_____-----------___________---------_-------____------------------___--
از زبان راوی:
از اون لحظه به بد ات دیگه ادم سرحال و پر انرژی قدیم نبود اون اروم و کم حرف بود و اروم حرف میزد و دیگه هیچی براش مهم نبود
+شروع کردم به خوردن نودل
_پس مال من کوووو؟
+چیی فکر کردم خوردی ؟
_خوردم ولی بازم گگشنمه
+اها الان میرم برات درست میکنم
_نه نمی خواد از همین میخورم
+نه این مال منه
تهیونگ سرشو اورد جلو و نزدیک ات کرد و نودلی که ات داشت موخورد رو از دهنش بالبش گرفت و خورد(وایییییییی خر ذوق شدوم)
_اههه همین کافیه دیگه نمیخوام بقیه اش مال خودت ( بلند شد و رفت)
+این چکاریه؟
_...................میخوام برم دوش بگیرم بهت گفتم حولمو بده
+باشه
_______________*___________*________----------------___________------
خب بچه ها لایک و کامنت کنید
--------------------------------------------------------------------------------------------------
درحال خوردن نول بودم که صدای در اومد منم همینجون به راهرو نگاه میکردم که تهیونگ اومد توی خونه منم متعجب نگاهش میکردم که اومد سمتم و یه پلاستیک که توش چیز هایی بود رو گذاشت رو میز و نشست روبروم. منم توی پلاستیک رو نگاه کردم توش یه برگه بود درش اوردم و نگاه کردم دیدم کلی دارو و نسخه دکتر که برای خوب شدن اسیبی که دیشب بهش وارد کردمه
یه لحظه اشک چشمام رو گرفت و منم سرمو انداختم پایین و گریه کردم
_من اینو بهت نشون ندادم که گریه کنی گذاشتم رو میز که بهت بگم حواست باشه که دارو هامو سر وقت بخورم
+بازم ازت معذرت میخوام نمیدونستم اینقدر محکم زدم ببخشید
راستی چرا نرفتی شرکت؟
_بنظرت با این وضع میتونم برم سرکار و رو صندلی بشینم؟
+نه عزر میخوام ببخشید که پرسیدم
______--_____-----------___________---------_-------____------------------___--
از زبان راوی:
از اون لحظه به بد ات دیگه ادم سرحال و پر انرژی قدیم نبود اون اروم و کم حرف بود و اروم حرف میزد و دیگه هیچی براش مهم نبود
+شروع کردم به خوردن نودل
_پس مال من کوووو؟
+چیی فکر کردم خوردی ؟
_خوردم ولی بازم گگشنمه
+اها الان میرم برات درست میکنم
_نه نمی خواد از همین میخورم
+نه این مال منه
تهیونگ سرشو اورد جلو و نزدیک ات کرد و نودلی که ات داشت موخورد رو از دهنش بالبش گرفت و خورد(وایییییییی خر ذوق شدوم)
_اههه همین کافیه دیگه نمیخوام بقیه اش مال خودت ( بلند شد و رفت)
+این چکاریه؟
_...................میخوام برم دوش بگیرم بهت گفتم حولمو بده
+باشه
_______________*___________*________----------------___________------
خب بچه ها لایک و کامنت کنید
۴.۰k
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.