فیک 《 bad boy 》

فیک 《 bad boy 》‌
Chapter《2》P《7》


کوک:

در انباری رو باز کردم .......... اروم رفتم تو
با یه صندلی که دوتا بادیگارد کنارش وایستاده بودن روبه شدم .........
و بله همونطور که فکر میکردم پشت صندلی به من بود

؟: به به ........ بلخره اومدی
جونگکوک:این سند شرکته ۵۰ درصد مالیاتو بده....
؟: احساس نمیکنی یکم داری سریع پیش میری؟............ هنوز اول کاره نظرت راجب به یکم خوشگذرونی چیه؟
جونگکوک: زود تمومش کن
؟ : قرار نیست زود تموم شه................ بیاریدش

کوک :
به بادیگاردا زل زده بودم که دیدم یکی از بادیگارداش بورا بیهوش اورد و به صندلی بستش

؟: امیدوارم از سورپرایزم خوشت بیاد جئون جونگکوک
جونگکوک : ی.یاااا تو چه غلطی داری میکنی؟........ همین الان بزار زنم بره وگرنه بد میبینی
؟ : زنت؟ .... (خنده عصبی) ....داری با من شوخی میکنی؟
جونگکوک: کاری به زنم نداشته باش ........ این معامله بین من و توعه هیچ ربطی به همسرم نداره........
؟ : یادش بخیر............یه زمانی ......... یکی دیگه برات اینقدر مهم بود
جونگکوک: چ.....چی داری میگی؟
؟ : هنوز متوجه نشدی نه
که..........................




میدونم کمه سریع میزارم



#سناریو
#فیک
#تک_پارتی
#بی_تی_اس