از رفتـــــنت دلـــــــم شکـــــــست صداشو ابرا فهمیدند
از رفتـــــنت دلـــــــم شکـــــــست صداشو ابرا فهمیدند
گریـــــــه میکردند واسه من دنــبال تــــو میدویدند
با بغضی که تو سینه بود داد میزدم تنـــــــــهام نـــــذار
به جون این شقایقا رو هر چی عـــهده پانذار
میخوام که با دستای خود عقربه ها رو بگیرم
غــــــــروب غــمناکی بشم به انتـــــــظارت بمیــــــــــرم
میخوام که فریــاد بکشم شاید صدامو بشنوی
دلـــی که پیش من داری نخواستی باخود ببری
شدم اسیــــــر موی تو قربونیه غرورتو
حالا که خورشید نمیخوای میخوام بشم غـــــــــروب تـــــو
جای پاهات تو قلــــب من مونده هنوز به یادگار
ساده بگـــم اگه بری رفتنیه این روزگار
گریـــــــه میکردند واسه من دنــبال تــــو میدویدند
با بغضی که تو سینه بود داد میزدم تنـــــــــهام نـــــذار
به جون این شقایقا رو هر چی عـــهده پانذار
میخوام که با دستای خود عقربه ها رو بگیرم
غــــــــروب غــمناکی بشم به انتـــــــظارت بمیــــــــــرم
میخوام که فریــاد بکشم شاید صدامو بشنوی
دلـــی که پیش من داری نخواستی باخود ببری
شدم اسیــــــر موی تو قربونیه غرورتو
حالا که خورشید نمیخوای میخوام بشم غـــــــــروب تـــــو
جای پاهات تو قلــــب من مونده هنوز به یادگار
ساده بگـــم اگه بری رفتنیه این روزگار
۵۶۸
۱۷ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.