عشق و تنفر پارت ۷
یونگی : راستی نگفتی چرا اومدی اینجا
سوشا : آها یادم رفت اومدم بابت دیشب ازت تشکر کنم
یونگی : خواهش میکنم کاری که نکردم راستی قرار بود امروز ببرمت شهر بازی
سوشا : وایی آره (ذوق).
یونگی : چقدر کیوتی
سوشا : (لبخند)
یونگی : خب بذار لباس بپوشم تا بریم
سوشا : باشه
وقتی اومد پایین خیلی جذاب و هات شده بود
یونگی : بریم کوچولو
سوشا : بریم
سوار ماشین شدیم و راه افتادیم سمت شهر بازی
ویو یونگی
رسیدیم وقتی اونجارو دید مثل بچه ای بود که براش اسباب بازی خریدن خیلی کیوت بود
سوشا : بریم ماشین سوار بشیم
یونگی : بریم
سوار شدیم و کلی زدیم به هم و خندیدیم
ویو سوشا
داشتیم میچرخیدیم که یه عروسک گربه دیدم
سوشا : عه یونگی تو خیلی شبیه اون گربه هستی
یونگی : (خنده لثه ای)
سوشا : خیلی خنده هات بامزه هستن
یونگی : تو هم خیلی کیوتی کوچولو
سوشا : بریم بستنی بخوریم
یونگی : بریم
ویو سوشا
خواستم باهاش شوخی کنم یه ذره از بستنیم رو زدم رو دماغش واقعا بامزه شده بود
یونگی : بیا یه چند تا عکس بگیریم
سوشا : باشه
کلی باهم عکس گرفتیم و رفتم تا ماشین خودمو ار خونش بردارم
سوشا : یونگی امروز واقعا خوب بود (بغلش کردم)
یونگی : مواظب خودت باش
سوشا : تو هم همینطور
سوار ماشینم شدم توراه یه مغازه شیرینی فروشی دیدم که موچی داشت از اونجایی که جیمین شبیه موچی بود تصمیم گرفتم یکم بخرم خریدم و رفتم خونه
جیمین : سلام خانوم کوچولو
سوشا : سلام موچی
خ س : سلام سوشا
سوشا : سلام خاله جیمین امروز تورو تو شیرینی فروشی دیدم که یکم ازت گرفتم نگاه کن
جیمین : من موچیم آره ؟
سوشا : آره
داشتم حرف میزدم که یهو دوتا دیت اومد جلو چشمام
سوشا : هایونننننننن (ذوق)
هایون : سوشااااااا
سوشا : هایون دلم برات خیلی تنگ شده بود
هایون : من بیشتر اونی اونوقت اگه جیمین شبیه موچیه من چیم ؟
سوشا : اومم بهش فکر نکردم حتما بهت میگم
خ س : بچه ها بیاین شام بخوریم
ویو سوشا
شام خوردیم و قرار شد جیمین شب پیش ما بمونه جیمین و خالم تو یه اتاق منو هایون هم تو یه اتاق
هایون : خب دختر تعریف کن ببینم
سوشا: خب یه چیزی بگم به کسی نمیگی
هایون : چیشده مگه ؟
سوشا : .........
سوشا : آها یادم رفت اومدم بابت دیشب ازت تشکر کنم
یونگی : خواهش میکنم کاری که نکردم راستی قرار بود امروز ببرمت شهر بازی
سوشا : وایی آره (ذوق).
یونگی : چقدر کیوتی
سوشا : (لبخند)
یونگی : خب بذار لباس بپوشم تا بریم
سوشا : باشه
وقتی اومد پایین خیلی جذاب و هات شده بود
یونگی : بریم کوچولو
سوشا : بریم
سوار ماشین شدیم و راه افتادیم سمت شهر بازی
ویو یونگی
رسیدیم وقتی اونجارو دید مثل بچه ای بود که براش اسباب بازی خریدن خیلی کیوت بود
سوشا : بریم ماشین سوار بشیم
یونگی : بریم
سوار شدیم و کلی زدیم به هم و خندیدیم
ویو سوشا
داشتیم میچرخیدیم که یه عروسک گربه دیدم
سوشا : عه یونگی تو خیلی شبیه اون گربه هستی
یونگی : (خنده لثه ای)
سوشا : خیلی خنده هات بامزه هستن
یونگی : تو هم خیلی کیوتی کوچولو
سوشا : بریم بستنی بخوریم
یونگی : بریم
ویو سوشا
خواستم باهاش شوخی کنم یه ذره از بستنیم رو زدم رو دماغش واقعا بامزه شده بود
یونگی : بیا یه چند تا عکس بگیریم
سوشا : باشه
کلی باهم عکس گرفتیم و رفتم تا ماشین خودمو ار خونش بردارم
سوشا : یونگی امروز واقعا خوب بود (بغلش کردم)
یونگی : مواظب خودت باش
سوشا : تو هم همینطور
سوار ماشینم شدم توراه یه مغازه شیرینی فروشی دیدم که موچی داشت از اونجایی که جیمین شبیه موچی بود تصمیم گرفتم یکم بخرم خریدم و رفتم خونه
جیمین : سلام خانوم کوچولو
سوشا : سلام موچی
خ س : سلام سوشا
سوشا : سلام خاله جیمین امروز تورو تو شیرینی فروشی دیدم که یکم ازت گرفتم نگاه کن
جیمین : من موچیم آره ؟
سوشا : آره
داشتم حرف میزدم که یهو دوتا دیت اومد جلو چشمام
سوشا : هایونننننننن (ذوق)
هایون : سوشااااااا
سوشا : هایون دلم برات خیلی تنگ شده بود
هایون : من بیشتر اونی اونوقت اگه جیمین شبیه موچیه من چیم ؟
سوشا : اومم بهش فکر نکردم حتما بهت میگم
خ س : بچه ها بیاین شام بخوریم
ویو سوشا
شام خوردیم و قرار شد جیمین شب پیش ما بمونه جیمین و خالم تو یه اتاق منو هایون هم تو یه اتاق
هایون : خب دختر تعریف کن ببینم
سوشا: خب یه چیزی بگم به کسی نمیگی
هایون : چیشده مگه ؟
سوشا : .........
۹.۸k
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.