برده ی کوچک ارباب
برده ی کوچک ارباب
فصل اول
پارت یک
چویا:اییی اییی
برو کنار عوضی
اون دستای نجست رو بهم نزن
مرد مست:هی هی پسر جون
کلی پول بابت دادم
اونم برای یه شب
پس تکون و بزار من لذت ببرم
چویا:چرا بزارم یه آدم نجس بهم دست بزنه
نویسنده:مرد مست که از این حرف چویا خوشش نیومده بود سر چویا رو بالا گرفت فریاد زد
هی هرزه
تو حق نداری اینطوری باهام حرف بزنی
چویا:حرف بزنم میخوای چه غلطی کنی
مرد مست:(پوزخند)
(شروع هنتای اگه میخواید نخونید و گزارش نکنید)
نویسنده:مرد مست دست های پسرک را بالا گرفت و روی تاج تخت قفل کرد
با دست دیگرش د.ی.ک چویا را گرفت
و مالش داد
چویا که ناله های ناخواسته و تحریک آمیزی از دهانش بیرون می آمد مرد هم تحریکو تحریکو تحریک تر میشد
بالاخره مایع گرم لزجی از د.ی.ک چویا بیرون آمد
دی همان حین مرد مست
به یک باره د.ی.ک بزرگ خودش را در سو.را.خ کوچک چویا به سختی جا داد
چویا که ناله هایش بلندو بلندو بلند تر میشه
ضربه های مرد هم محکم تر میشد
چویا که نایی برایش نمانده بود
چشمانش کم کم تارو تار تر میشد
در آخر بیهوش شد
اما معلوم نبود چویا زیر دست این آدم چهل ساله ی مست دووم میاره یا خیر
برای ادامه منتظر پارت های بعدی باشید قشنگا
پارت اوله
حمایتارو بترکونید
خیلی دوستون دارم ببخشید یه مدت نبودم
مسافرت بودم
بابت بعضی از غلط املایی ها هم ببخشید
چون توی ماشینم دستم میلرزه
چشمم نمیبینه(چشمم ضعیفه عینکمو نیاوردم)
نا گفته نماند شمال بودیم
لب دریا یه بی فانوس یه مشت شن پرت کرد توی چشمم
خشته شدم
راستی برام کامنت بزارید
حوصلم سر رفت بیام جواب بدم
بوس بوس
فصل اول
پارت یک
چویا:اییی اییی
برو کنار عوضی
اون دستای نجست رو بهم نزن
مرد مست:هی هی پسر جون
کلی پول بابت دادم
اونم برای یه شب
پس تکون و بزار من لذت ببرم
چویا:چرا بزارم یه آدم نجس بهم دست بزنه
نویسنده:مرد مست که از این حرف چویا خوشش نیومده بود سر چویا رو بالا گرفت فریاد زد
هی هرزه
تو حق نداری اینطوری باهام حرف بزنی
چویا:حرف بزنم میخوای چه غلطی کنی
مرد مست:(پوزخند)
(شروع هنتای اگه میخواید نخونید و گزارش نکنید)
نویسنده:مرد مست دست های پسرک را بالا گرفت و روی تاج تخت قفل کرد
با دست دیگرش د.ی.ک چویا را گرفت
و مالش داد
چویا که ناله های ناخواسته و تحریک آمیزی از دهانش بیرون می آمد مرد هم تحریکو تحریکو تحریک تر میشد
بالاخره مایع گرم لزجی از د.ی.ک چویا بیرون آمد
دی همان حین مرد مست
به یک باره د.ی.ک بزرگ خودش را در سو.را.خ کوچک چویا به سختی جا داد
چویا که ناله هایش بلندو بلندو بلند تر میشه
ضربه های مرد هم محکم تر میشد
چویا که نایی برایش نمانده بود
چشمانش کم کم تارو تار تر میشد
در آخر بیهوش شد
اما معلوم نبود چویا زیر دست این آدم چهل ساله ی مست دووم میاره یا خیر
برای ادامه منتظر پارت های بعدی باشید قشنگا
پارت اوله
حمایتارو بترکونید
خیلی دوستون دارم ببخشید یه مدت نبودم
مسافرت بودم
بابت بعضی از غلط املایی ها هم ببخشید
چون توی ماشینم دستم میلرزه
چشمم نمیبینه(چشمم ضعیفه عینکمو نیاوردم)
نا گفته نماند شمال بودیم
لب دریا یه بی فانوس یه مشت شن پرت کرد توی چشمم
خشته شدم
راستی برام کامنت بزارید
حوصلم سر رفت بیام جواب بدم
بوس بوس
۷.۸k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.