پارت۴۲
پارت۴۲
جیهیو: رسیدیم خونه رو تقریبا ساعت ۸:۳۰ دقیقه بود
اریکا: میگم جیهیو چرا پسرا زنگ نزدن
همیشه زنگ میزدن
جیهیو: اره منم داشتم همین فکر و میکردم .......نکنه چیزیشون شده
اریکا: وایی چه حرفایی میزنیا.... خوشحالیمو خراب کردی
جیهیو: چمیدونم یهو همچین فکری اومد تو ذهنم
اریکا: بزار بهشون زنگ بزنم
.............بوق بوق بوق
برنمیداره همش هی بوق میزنه
جیهیو: حتما خوابیدن
اریکا: کوک تا یازده شب فقط سر گوشیشه
جیهیو: خب بالاخره فردا عروسیشه باید زود بخوابه
اریکا: نمیدونم....من میرم لباسامو عوض کنم
جیهیو: باشه....منم میرم به تهیونگ زنگ بزنم
اریکا: اوکی
****************************جیهیو: اریکااااا تهیونگم گوشیشو برنمیداره
اریکا: خب مگه خودت نگفتی خوابیدن
جیهیو: اخه ده بار زنگ زدم دیگه باید بیدار میشد
اریکا:😱😱😨😨
من دارم میمیرم
جیهیو: چیکار کنیم هیچکدوم از دوستاشونم نمیشناسیم
اریکا: هیچی نشده بابا ما داریم خودمون و اذیت میکنیم الان عین چی خوابیدن
جیهیو: خداکنههههههههه
اریکا: بیا بریم بخوابیم نه شد
جیهیو: بریم
••••||||||••••••||||||||••••••••|||||||•••
ساعت ۴:۳۰
اریکا: اوههه دیر شد خواب موندیم
جیهیو: نه نموندیم
اریکا: زرشکککک...نیم ساعت خوتب موندیم
جیهیو: جااااااننن؟؟؟؟واییییییی من رفتم حموم
اریکا:منم برم تو اون یکی حموم
با بدو رفتیم تو حموم
نیم ساعت بعد
جیهیو: خب ساعت چنده باید ۶ارایشگاه باشیم
یا ابلفضل پنجه😱😱😱😱
اریکاااااا بدو بیا بیرون عین مرغابی میمونه
اریکا: اومدم
اییییییییییییییی اوخخخ
جیهیو: چیشددددددد
اریکا: با مخ رفتم تو زمین ای پام
جیهیو: خاک تو سرت روز عروسیت پات میشکنه نمیتونی با کوک برقصیا😂
اریکا: ایشششش هیچیم نشد
جیهیو: افرین حالا بدوو حاضر شو بریم
اریکا: اوکییییییی
۵دقیقه بعد
اریکا: بریمممممم
رفتیم سوار ماشین شدیم و بعد چند دقیقه رسیدیم ارایشگاه
اریکا: چقدر به موقع رسیدیم ساعت۵:۵۹دقیقس
جیهیو: اره بعد کلی بدو بدو
بریم تو
داخل سالن شدیم چقدر بزرگ بود اومدن گفتن باید بریم اتاق عروس
۳ساعت بعد
ارایشگر : خب خانم اریکا میکاپ و شینیونتون تمام شد
اریکا: خیلییییی ممنونم
جیهیو: اوفففف مال من چرا تموم نمیشه
ارایشگر: یکم تحمل داشته باشید
جیهیو: عررررر مامان تهیونگ زنگ میزنه
اریکا: بردار
جیهیو: الو سلام خاله
مادر تهیونگ: سلام دختر قشنگم من صدبار گفتم به من بگو مادر
جیهیو: چشم ببخشید حواسم نبود
مادر ته: عیب نداره عزیزم
دخترم میخواستم بگم من هرچی به تهیونگ زنگ میزنم برنمیدارع تو ازش خبر داری؟؟
جیهیو: چیی؟؟؟؟برنمیداره؟؟؟
نه خا..یعنی نه مادر منم از دیشب هرچی بهش زنگ میزنم برنداشت
مادر ته: از دخترم اریکا بپرس شاید اون بدونه
جیهیو: چشم
اریکا تو از کوک و ته خبر داری؟؟؟
اریکا:نهه نه من خبر ندارم
جیهیو: خال...مادر نه خبر نداره
مادر ته: پس این پسرا کجان اخه؟؟؟
جیهیو: نکنه😧😧
مادر ته: نه عزیزم گریه نکن هیچی نشده الان به بابای ته میگم پیگیری کنه
جیهیو: چشمم مامان .....فعلا خدافظ
مادرته: خدافظ
جیهیو: رسیدیم خونه رو تقریبا ساعت ۸:۳۰ دقیقه بود
اریکا: میگم جیهیو چرا پسرا زنگ نزدن
همیشه زنگ میزدن
جیهیو: اره منم داشتم همین فکر و میکردم .......نکنه چیزیشون شده
اریکا: وایی چه حرفایی میزنیا.... خوشحالیمو خراب کردی
جیهیو: چمیدونم یهو همچین فکری اومد تو ذهنم
اریکا: بزار بهشون زنگ بزنم
.............بوق بوق بوق
برنمیداره همش هی بوق میزنه
جیهیو: حتما خوابیدن
اریکا: کوک تا یازده شب فقط سر گوشیشه
جیهیو: خب بالاخره فردا عروسیشه باید زود بخوابه
اریکا: نمیدونم....من میرم لباسامو عوض کنم
جیهیو: باشه....منم میرم به تهیونگ زنگ بزنم
اریکا: اوکی
****************************جیهیو: اریکااااا تهیونگم گوشیشو برنمیداره
اریکا: خب مگه خودت نگفتی خوابیدن
جیهیو: اخه ده بار زنگ زدم دیگه باید بیدار میشد
اریکا:😱😱😨😨
من دارم میمیرم
جیهیو: چیکار کنیم هیچکدوم از دوستاشونم نمیشناسیم
اریکا: هیچی نشده بابا ما داریم خودمون و اذیت میکنیم الان عین چی خوابیدن
جیهیو: خداکنههههههههه
اریکا: بیا بریم بخوابیم نه شد
جیهیو: بریم
••••||||||••••••||||||||••••••••|||||||•••
ساعت ۴:۳۰
اریکا: اوههه دیر شد خواب موندیم
جیهیو: نه نموندیم
اریکا: زرشکککک...نیم ساعت خوتب موندیم
جیهیو: جااااااننن؟؟؟؟واییییییی من رفتم حموم
اریکا:منم برم تو اون یکی حموم
با بدو رفتیم تو حموم
نیم ساعت بعد
جیهیو: خب ساعت چنده باید ۶ارایشگاه باشیم
یا ابلفضل پنجه😱😱😱😱
اریکاااااا بدو بیا بیرون عین مرغابی میمونه
اریکا: اومدم
اییییییییییییییی اوخخخ
جیهیو: چیشددددددد
اریکا: با مخ رفتم تو زمین ای پام
جیهیو: خاک تو سرت روز عروسیت پات میشکنه نمیتونی با کوک برقصیا😂
اریکا: ایشششش هیچیم نشد
جیهیو: افرین حالا بدوو حاضر شو بریم
اریکا: اوکییییییی
۵دقیقه بعد
اریکا: بریمممممم
رفتیم سوار ماشین شدیم و بعد چند دقیقه رسیدیم ارایشگاه
اریکا: چقدر به موقع رسیدیم ساعت۵:۵۹دقیقس
جیهیو: اره بعد کلی بدو بدو
بریم تو
داخل سالن شدیم چقدر بزرگ بود اومدن گفتن باید بریم اتاق عروس
۳ساعت بعد
ارایشگر : خب خانم اریکا میکاپ و شینیونتون تمام شد
اریکا: خیلییییی ممنونم
جیهیو: اوفففف مال من چرا تموم نمیشه
ارایشگر: یکم تحمل داشته باشید
جیهیو: عررررر مامان تهیونگ زنگ میزنه
اریکا: بردار
جیهیو: الو سلام خاله
مادر تهیونگ: سلام دختر قشنگم من صدبار گفتم به من بگو مادر
جیهیو: چشم ببخشید حواسم نبود
مادر ته: عیب نداره عزیزم
دخترم میخواستم بگم من هرچی به تهیونگ زنگ میزنم برنمیدارع تو ازش خبر داری؟؟
جیهیو: چیی؟؟؟؟برنمیداره؟؟؟
نه خا..یعنی نه مادر منم از دیشب هرچی بهش زنگ میزنم برنداشت
مادر ته: از دخترم اریکا بپرس شاید اون بدونه
جیهیو: چشم
اریکا تو از کوک و ته خبر داری؟؟؟
اریکا:نهه نه من خبر ندارم
جیهیو: خال...مادر نه خبر نداره
مادر ته: پس این پسرا کجان اخه؟؟؟
جیهیو: نکنه😧😧
مادر ته: نه عزیزم گریه نکن هیچی نشده الان به بابای ته میگم پیگیری کنه
جیهیو: چشمم مامان .....فعلا خدافظ
مادرته: خدافظ
۲۹.۶k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۰
comments (۱۸)
no_comment