لعنت به پسرای از خود راضی «پارت۱۱»
سانزو با صدایی ملایم و نگران گفت:فرمون رو از جا کندی از بس فشارش دادی،چی شده؟
ا/ت:سانزو.....من....ی نفرو کشتم.
ی نفس بیرون داد.دستشو گذاشت رو دستم که رو پام بود.قیافش جدی بود و سعی میکرد خونسرد باشه.
سانزو:اشکال نداره....هی گوش کن ا/ت ما انسانیم ولی اینجا هم مثل حیات وحشه با کمی فرق...اینجا یا باید شکارچی باشی یا شکار میشی....این قانون بی رحم زندگیه.
دستش رو از رو دستم برداشت.دستمو مشت کردم و نفس عمیقی کشیدم:احتمالا حق با توعه.
رسیدیم در خونه و پیاده شدم.سانزو پیاده شد میخواست بره سمت راننده سوار بشه تا بره.
ا/ت:هی کدوم گوری میری بیا تا زخمات رو ببندم.
سانزو:نیازی نیست زخم های بدتر از اینم برداشتم.
چشامو براش درشت کردم:یا میای یا خودم میبرمت.
هوفی کشید.در ماشینو بست و قفلش کرد . اومد سمت خونه.رو کردم سمت در و کلید انداختم و درو باز کردم.سانزو هم پشت سرم اومد داخل و بعد در رو بست.
ا/ت:بشین رو مبل الان میام.
نگاهی به دورش میکرد و رفت و لم داد رو مبل.
سانزو: آخییییییییش خیلی خستمه.
رفتم و از تو کشو وسایل برای پانسمان برداشتم و رفتم سمت مبلی که سانزو نشسته بود.وسایل ها رو گذاشتم رو میز و یکی یکی شروع کردم زخم های سانزو رو بستم.
سانزو:آخخخخ نمیخاد اینو بزنی سوز میده.
ا/ت:سر و صدا نباشه.
به کارم ادامه دادم.سانزو زل زده بود بهم و رو مخم بود.کارم تموم شد.
ا/ت:چیه چرا زل میزنی؟
سانزو:هیچی فقط وقتی که جدی میشی جذاب میشی.خوشگل هم که هستی.
ا/ت:وانسا حرف چرت بزن.
وسایل ها رو جمع کردم و بردم گذاشتم سر جاش.رفتم سر یخچال و غذای عصر رو گذاشتم داخل ماکروفر گرم بشه.
ا/ت:سانزو عصر غذا درست کردم الانم گذاشتم تا گرم بشه مواظب باش ی وقت نسوزه بعدش هم جایی نری ی وقت مث آدم میشینی شام میخوری بد میری ساعت ۲شب میخوای بری چی بخوری.
سرش تو گوشه بود:باشه هرچی تو بگی.
.رفتم تو اتاق که دیدم خیییلی بهم ریختس یکم مرطبش کردم.ابی به صورتم زدم و رفتم تا لباسم رو عوض کنم که یهو....
ا/ت:سانزو.....من....ی نفرو کشتم.
ی نفس بیرون داد.دستشو گذاشت رو دستم که رو پام بود.قیافش جدی بود و سعی میکرد خونسرد باشه.
سانزو:اشکال نداره....هی گوش کن ا/ت ما انسانیم ولی اینجا هم مثل حیات وحشه با کمی فرق...اینجا یا باید شکارچی باشی یا شکار میشی....این قانون بی رحم زندگیه.
دستش رو از رو دستم برداشت.دستمو مشت کردم و نفس عمیقی کشیدم:احتمالا حق با توعه.
رسیدیم در خونه و پیاده شدم.سانزو پیاده شد میخواست بره سمت راننده سوار بشه تا بره.
ا/ت:هی کدوم گوری میری بیا تا زخمات رو ببندم.
سانزو:نیازی نیست زخم های بدتر از اینم برداشتم.
چشامو براش درشت کردم:یا میای یا خودم میبرمت.
هوفی کشید.در ماشینو بست و قفلش کرد . اومد سمت خونه.رو کردم سمت در و کلید انداختم و درو باز کردم.سانزو هم پشت سرم اومد داخل و بعد در رو بست.
ا/ت:بشین رو مبل الان میام.
نگاهی به دورش میکرد و رفت و لم داد رو مبل.
سانزو: آخییییییییش خیلی خستمه.
رفتم و از تو کشو وسایل برای پانسمان برداشتم و رفتم سمت مبلی که سانزو نشسته بود.وسایل ها رو گذاشتم رو میز و یکی یکی شروع کردم زخم های سانزو رو بستم.
سانزو:آخخخخ نمیخاد اینو بزنی سوز میده.
ا/ت:سر و صدا نباشه.
به کارم ادامه دادم.سانزو زل زده بود بهم و رو مخم بود.کارم تموم شد.
ا/ت:چیه چرا زل میزنی؟
سانزو:هیچی فقط وقتی که جدی میشی جذاب میشی.خوشگل هم که هستی.
ا/ت:وانسا حرف چرت بزن.
وسایل ها رو جمع کردم و بردم گذاشتم سر جاش.رفتم سر یخچال و غذای عصر رو گذاشتم داخل ماکروفر گرم بشه.
ا/ت:سانزو عصر غذا درست کردم الانم گذاشتم تا گرم بشه مواظب باش ی وقت نسوزه بعدش هم جایی نری ی وقت مث آدم میشینی شام میخوری بد میری ساعت ۲شب میخوای بری چی بخوری.
سرش تو گوشه بود:باشه هرچی تو بگی.
.رفتم تو اتاق که دیدم خیییلی بهم ریختس یکم مرطبش کردم.ابی به صورتم زدم و رفتم تا لباسم رو عوض کنم که یهو....
۶.۰k
۱۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.