(ته)
خیلی سرده ..
بازم
توی این قفس لعنتی ..
نمی تونم حتی بدنم رو حس کنم
اروم چشم هام رو باز کردم ولی همه جا تار بود (پس...کی میاد؟)
هر روز منتظرشم وقتی که اون میاد احساس میکنم میتونم فضای کوفتی اینجا رو تحمل کنم .....
میدونم
میدونم که هیچی نمیگه... و تنها کاری که میتونه بکنه نگاه کردن به منه ولی...
من حتی با دیدن چشم های مشکی تیله ایش
برای چند لحظه وارد بهشت میشم
اون برای من اونقدری باارزشه که حتی اگه ی روز هم نیاد شاید به طرز وحشتناکی دیونه بشم البته من همین الانشم هستم ولی حتی فکر کردن بهش هم سخته
اون از زمانی که من اینجام میاد و بهم نگاه میکنه تنها کسی که دارم و خواهم داشت
ولی گذشتم چی؟
نمی دونم هیچی نمی دونم جز خاطرات لعنتی کمی که با کلوچم داشتم
اون .. اون کلوچه ی من بود با اینکه چیز زیادی یادم نیست ولی صورت زیباش بدنش دستاش وقتی بهش فکر میکنم خود به خود گرمم میشه یعنی تنها خانوادم بهترین و عزیز ترین فرد زندگیم کلوچم بوده؟
حتی اسمش رو هم یادم نمی یاد فقط میدونم که بهش میگفتم کلوچه ولی چه ارزشی داره وقتی خود فاکیش زمانی که من دارم درد میکشم نیست (لعنت بهت..)
یعنی الان کجاست ؟
وقتی داشتم بهش فکر می کردم نفهمیدم که کی اون اومد و بهم خیره شد
ازش می پرسیدم تمام چیزی که می خواستم در مورد کلوچم بدونم ولی اون فقط بهم نگاه می کرد و من هم انتظاری بیشتر از این نداشتم
بازم
توی این قفس لعنتی ..
نمی تونم حتی بدنم رو حس کنم
اروم چشم هام رو باز کردم ولی همه جا تار بود (پس...کی میاد؟)
هر روز منتظرشم وقتی که اون میاد احساس میکنم میتونم فضای کوفتی اینجا رو تحمل کنم .....
میدونم
میدونم که هیچی نمیگه... و تنها کاری که میتونه بکنه نگاه کردن به منه ولی...
من حتی با دیدن چشم های مشکی تیله ایش
برای چند لحظه وارد بهشت میشم
اون برای من اونقدری باارزشه که حتی اگه ی روز هم نیاد شاید به طرز وحشتناکی دیونه بشم البته من همین الانشم هستم ولی حتی فکر کردن بهش هم سخته
اون از زمانی که من اینجام میاد و بهم نگاه میکنه تنها کسی که دارم و خواهم داشت
ولی گذشتم چی؟
نمی دونم هیچی نمی دونم جز خاطرات لعنتی کمی که با کلوچم داشتم
اون .. اون کلوچه ی من بود با اینکه چیز زیادی یادم نیست ولی صورت زیباش بدنش دستاش وقتی بهش فکر میکنم خود به خود گرمم میشه یعنی تنها خانوادم بهترین و عزیز ترین فرد زندگیم کلوچم بوده؟
حتی اسمش رو هم یادم نمی یاد فقط میدونم که بهش میگفتم کلوچه ولی چه ارزشی داره وقتی خود فاکیش زمانی که من دارم درد میکشم نیست (لعنت بهت..)
یعنی الان کجاست ؟
وقتی داشتم بهش فکر می کردم نفهمیدم که کی اون اومد و بهم خیره شد
ازش می پرسیدم تمام چیزی که می خواستم در مورد کلوچم بدونم ولی اون فقط بهم نگاه می کرد و من هم انتظاری بیشتر از این نداشتم
۵.۴k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۲