my bloody love پارت10
رسیدیم بار دستشونو گرفتن سمتم
گرفتمش
رفتیم داخل
رو ی کاناپه نشستیم انگار میشناختنشون میدونستن کین ک احترام میزاشتن
نوشیدنی اوردن خواستم یکمی بخورم ک جیمینو کوک جلومو گرفتن
جیمین. عاعا نونو نمیشه تو بخوری
میا. چراا
کوک. چون ما میگیم
هوفف ارامشمو حفظ کردمو ابمیوه برداشتم خوردم یکمی نشستیم کوک دستشو گرفت سمتم گفت برقصیم جیمین گفت حال رقصیدن نداره دستشو گرفتم رفتیم وسط
دستشو گذاشت دور کمرم منم دستمو انداختم دور گردنش و رقصیدیم
کوک. اومم نمیدونستم بلدی برقصی
میا. با پدرم تمرین میکردیم
کوک. مطمئنی با پدرت فقط
میا. من غیر شما دوتا تا الان اصلا با پسری بیرون نرفتم واقعا ک
کوک. بعید نیست ازت خیلیا دوست دارن بهت دست بزنن
دستمو از دور گردنش برداشتم رفتم نشستم جیمینو کوک خیلی زیاده روی کردن ولی انگار ظرفیتشون بالاس
بلند شدیم راه افتادیم سمت ی پارک
سه تا بادیگار باهامون بودن وایساپن جلو پارک
میا. چرا اوندیم اینجا
جیمین. اینجا جاییه ک با مادرمون بازی میکردیم
میا. مادرتون کجاست
کوک. مرده ادمایی مثل شما اونو کشتن
میا. منظورت چیه ادمایی مثل ما
جیمین. هیچی کوک بس کن
کوک رفت تو ماشین نشست
میا. منظورش چی بود
جیمین. هیچی سر فرصت همچیو بهت میگیم الان وقتش نیست از وقتی مادرمون مرد کوک همچیو اداره میکرد اون تنها با مادرمون دردو دل میکرد بعد رفتنش همچیو تو خودش ریخت ب کسی چیزی نمیگه
میا. متاسفم
جیمین. هوف ناراحت نشو بعدا میگیم بهت ولی ب موقه بیا بریم الان عصبی میشه ـرفتیم تو ماشین نشستیم امیدوارم هرچی زودتر بفهمم چی شده
برگشتیم عمارت رفتم لباسمو عوض کردم لباس خواب پوشیدم یکمی هوا سرد بود سه تا تخت تک نفره گذاشتیم من کنار پنجره خوابیدم
ب ماه نگاه کردم واقعا میشه یروزی منم با پدرم باشم بغلش کنم ولی اگه زنده نباشه چی 🥺🥺
وایی نه امکان نداره
کوک. تو هنوز بیداری
میا. هوم خوابم نمیبره
کوک. قرار شد فردا برگردیم کره پدرم زنگ زد میخوان جشن بگیرن برای لینا و خودش
میا. باش
جیمین. وا میا من فکر کردم خوابیدی هرچی دیگه بخوابید فردا زود باید بلند بشیم کلی کار داریم
کوک. جیمین برای فردا کای قراره دوستشو بیاره باید حواسمون باشه
جیمین. اون عوضی چرا میاد
کوک. برای جشن پدر دعوتش کرده مرتیکه هوففف میا از الان بهت بگم فرداروزیهک هر لحظه ممکنه با خطایی کاری دستت بدم پس مواظب رفتارت با لباسات باش
جیمین. همینطور میا حواستو جمع کن کاردستت ندی دوست کای یکی از عوضی ترین مردای رو زمینه زیاد از کنارمون جم نمیخوری
میا. ببینم مثل اینکه شما واقعا این ازدواجو واقعی گرفتید این فقط برای نجات شما و پیدا مردن پدر منه بهتره جوگیر نشید
کوک. شما هم دهنتو ببندیو گوش بدی ب حرفمون خوب میشه
با حرفش نمیدونم چرا بغض کردم رفتم زیر پتو اروم اشک رریختم
کوک و جیمین
جیمین. بد بهش گفتی
کوک. باید حدشو بدونه حتی اگه زوریم باشه عروسیمون باید درست رفتار کنه
جیمین. درسته اون زنمون قراره بشه اما تو ناراحت کردنشم دقت باید کنیم
کوک. هوف باشه
فردا
اینم ازز ایننن بقیشممم فردا میزارممم بایی
گرفتمش
رفتیم داخل
رو ی کاناپه نشستیم انگار میشناختنشون میدونستن کین ک احترام میزاشتن
نوشیدنی اوردن خواستم یکمی بخورم ک جیمینو کوک جلومو گرفتن
جیمین. عاعا نونو نمیشه تو بخوری
میا. چراا
کوک. چون ما میگیم
هوفف ارامشمو حفظ کردمو ابمیوه برداشتم خوردم یکمی نشستیم کوک دستشو گرفت سمتم گفت برقصیم جیمین گفت حال رقصیدن نداره دستشو گرفتم رفتیم وسط
دستشو گذاشت دور کمرم منم دستمو انداختم دور گردنش و رقصیدیم
کوک. اومم نمیدونستم بلدی برقصی
میا. با پدرم تمرین میکردیم
کوک. مطمئنی با پدرت فقط
میا. من غیر شما دوتا تا الان اصلا با پسری بیرون نرفتم واقعا ک
کوک. بعید نیست ازت خیلیا دوست دارن بهت دست بزنن
دستمو از دور گردنش برداشتم رفتم نشستم جیمینو کوک خیلی زیاده روی کردن ولی انگار ظرفیتشون بالاس
بلند شدیم راه افتادیم سمت ی پارک
سه تا بادیگار باهامون بودن وایساپن جلو پارک
میا. چرا اوندیم اینجا
جیمین. اینجا جاییه ک با مادرمون بازی میکردیم
میا. مادرتون کجاست
کوک. مرده ادمایی مثل شما اونو کشتن
میا. منظورت چیه ادمایی مثل ما
جیمین. هیچی کوک بس کن
کوک رفت تو ماشین نشست
میا. منظورش چی بود
جیمین. هیچی سر فرصت همچیو بهت میگیم الان وقتش نیست از وقتی مادرمون مرد کوک همچیو اداره میکرد اون تنها با مادرمون دردو دل میکرد بعد رفتنش همچیو تو خودش ریخت ب کسی چیزی نمیگه
میا. متاسفم
جیمین. هوف ناراحت نشو بعدا میگیم بهت ولی ب موقه بیا بریم الان عصبی میشه ـرفتیم تو ماشین نشستیم امیدوارم هرچی زودتر بفهمم چی شده
برگشتیم عمارت رفتم لباسمو عوض کردم لباس خواب پوشیدم یکمی هوا سرد بود سه تا تخت تک نفره گذاشتیم من کنار پنجره خوابیدم
ب ماه نگاه کردم واقعا میشه یروزی منم با پدرم باشم بغلش کنم ولی اگه زنده نباشه چی 🥺🥺
وایی نه امکان نداره
کوک. تو هنوز بیداری
میا. هوم خوابم نمیبره
کوک. قرار شد فردا برگردیم کره پدرم زنگ زد میخوان جشن بگیرن برای لینا و خودش
میا. باش
جیمین. وا میا من فکر کردم خوابیدی هرچی دیگه بخوابید فردا زود باید بلند بشیم کلی کار داریم
کوک. جیمین برای فردا کای قراره دوستشو بیاره باید حواسمون باشه
جیمین. اون عوضی چرا میاد
کوک. برای جشن پدر دعوتش کرده مرتیکه هوففف میا از الان بهت بگم فرداروزیهک هر لحظه ممکنه با خطایی کاری دستت بدم پس مواظب رفتارت با لباسات باش
جیمین. همینطور میا حواستو جمع کن کاردستت ندی دوست کای یکی از عوضی ترین مردای رو زمینه زیاد از کنارمون جم نمیخوری
میا. ببینم مثل اینکه شما واقعا این ازدواجو واقعی گرفتید این فقط برای نجات شما و پیدا مردن پدر منه بهتره جوگیر نشید
کوک. شما هم دهنتو ببندیو گوش بدی ب حرفمون خوب میشه
با حرفش نمیدونم چرا بغض کردم رفتم زیر پتو اروم اشک رریختم
کوک و جیمین
جیمین. بد بهش گفتی
کوک. باید حدشو بدونه حتی اگه زوریم باشه عروسیمون باید درست رفتار کنه
جیمین. درسته اون زنمون قراره بشه اما تو ناراحت کردنشم دقت باید کنیم
کوک. هوف باشه
فردا
اینم ازز ایننن بقیشممم فردا میزارممم بایی
۲۷.۳k
۲۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.