Part1
Part1
ویو ا/ت
طبق معمول به دک و دیوار اتاق خیره شده بودم و فکر میکردم این یه عادتی بود که همیشه داشتم
یهویی صدای دینگ گوشیمو شنیدم و متوجه شدم که برام پیامی اومده
گوشیو ورداشتم و بهش خیره شدم پیام از طرف میرا بود
&چطوری گل منگولی
...
&امشب بریم بار
...
&ته هم بیار
ببینم چی میشع
...
&اوک
گوشی رو خاموش کردم و ته رو صدا زدم داداش جیگرم
طبق معمول سه سوت خودشو رسوندم اتاقم
=جونم آبجی
بریم بار میرا هم میاد
= آره از اتفاق داشتم فکر میکردم امشبو چیکار کنیم به یکی از بچهها هم میگم بیاد
کی؟
=نمیشناسی حالا امشب آشنا میشی
اوک
گوشیو برداشتم و به میرا خبر دادم که میایم
(لباساشونو گذاشتم)
پرش زمانی به وقتی رفتن بار
وارد شدیم و به سمت میزی که میرا گفتع بود رفتیم
کنارش یه پسری بود که نمیشناختم
به داداشم خیره شدم و گفتم
تو اونو میشناسی
=ارع خودم دعوتش کردم
اوم خوبع
رفتیم میرا رو بغل کردم و بعد هم به اون پسر خیره شدم
خوشبختم من ا/ت خواهر ته هستم و شما
☆همچنین من •••
ویو ا/ت
طبق معمول به دک و دیوار اتاق خیره شده بودم و فکر میکردم این یه عادتی بود که همیشه داشتم
یهویی صدای دینگ گوشیمو شنیدم و متوجه شدم که برام پیامی اومده
گوشیو ورداشتم و بهش خیره شدم پیام از طرف میرا بود
&چطوری گل منگولی
...
&امشب بریم بار
...
&ته هم بیار
ببینم چی میشع
...
&اوک
گوشی رو خاموش کردم و ته رو صدا زدم داداش جیگرم
طبق معمول سه سوت خودشو رسوندم اتاقم
=جونم آبجی
بریم بار میرا هم میاد
= آره از اتفاق داشتم فکر میکردم امشبو چیکار کنیم به یکی از بچهها هم میگم بیاد
کی؟
=نمیشناسی حالا امشب آشنا میشی
اوک
گوشیو برداشتم و به میرا خبر دادم که میایم
(لباساشونو گذاشتم)
پرش زمانی به وقتی رفتن بار
وارد شدیم و به سمت میزی که میرا گفتع بود رفتیم
کنارش یه پسری بود که نمیشناختم
به داداشم خیره شدم و گفتم
تو اونو میشناسی
=ارع خودم دعوتش کردم
اوم خوبع
رفتیم میرا رو بغل کردم و بعد هم به اون پسر خیره شدم
خوشبختم من ا/ت خواهر ته هستم و شما
☆همچنین من •••
۱.۰k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.