PART 33
♡My Wrong♡
پارت ۳۳
آنچه گذشت: و میزد به در که دید در قفلش شل شد با پا زد و در از جا شکست با صحنه یی که دید . . .
استرسش از اون چیزی که فکر میکرد فرا تر رفت
اون ا/ت بود با سرعت وارد شد دید که یک سمت اتاق آنیش گرفته و ا/ت تو خطره و بیهوشه سریع رفت بغلش کرد و آوردش بیرون
با سرعت سوار ماشینش کرد و با سرعت به سمت عمارت تهیونگ و جیمین رفت
(تو اون عمارت تهیونگ و جیمین باهم زندگی میکردند و هیچ خدمتکاری نبود فقط بادیگارد همه مرد بودن )
جنگکوک نگران ا/ت بود اون نمی تونست ببرنش بیمارستان چون یا مافیاس و شناسایی میشه
تو راه به تهیونگ زنگ میزنه مکالمه
_ تهیونگ ا/ت رو پیدا کردم (پر استرس )
× حالش خوبه
_نه تهیونگا (گریه )
× یا مرد گنده گریه نکن کجایی الان
× دارم میام سمت عمارت خودتون
× اوکی بیا به دکتر زنگ میزنم
× ولی چرا عمارت خودت نه
اونجا پر مرده خطر ناک ها
_ عمارت خودم داره آتیش میگیره
× چی 😳
_ بران مهم نیست حال ا/و خوب بشه
× اوکی اونجارو خودم ردیف میکنن تو بیا عمارت به جیمین زنگ میزنم بیاد پیشت
_باشه (با بغض)
《پایان مکالمه 》
ویوی کوک
به عمارت که رسیدم....
________________________
ببخشید دیر میزارم به خدا امروز ۳ تا امتحان مهم داشتم
۲ شنبه هم امتحان ریاضی دارم
نصف شب تیچرم تو گروه پیام داده فردا از درس ۴،۵،۶،۷،۸،۹،۱۰ امتحان میگیره خلاصه دهنم سرویسه
پارت ۳۳
آنچه گذشت: و میزد به در که دید در قفلش شل شد با پا زد و در از جا شکست با صحنه یی که دید . . .
استرسش از اون چیزی که فکر میکرد فرا تر رفت
اون ا/ت بود با سرعت وارد شد دید که یک سمت اتاق آنیش گرفته و ا/ت تو خطره و بیهوشه سریع رفت بغلش کرد و آوردش بیرون
با سرعت سوار ماشینش کرد و با سرعت به سمت عمارت تهیونگ و جیمین رفت
(تو اون عمارت تهیونگ و جیمین باهم زندگی میکردند و هیچ خدمتکاری نبود فقط بادیگارد همه مرد بودن )
جنگکوک نگران ا/ت بود اون نمی تونست ببرنش بیمارستان چون یا مافیاس و شناسایی میشه
تو راه به تهیونگ زنگ میزنه مکالمه
_ تهیونگ ا/ت رو پیدا کردم (پر استرس )
× حالش خوبه
_نه تهیونگا (گریه )
× یا مرد گنده گریه نکن کجایی الان
× دارم میام سمت عمارت خودتون
× اوکی بیا به دکتر زنگ میزنم
× ولی چرا عمارت خودت نه
اونجا پر مرده خطر ناک ها
_ عمارت خودم داره آتیش میگیره
× چی 😳
_ بران مهم نیست حال ا/و خوب بشه
× اوکی اونجارو خودم ردیف میکنن تو بیا عمارت به جیمین زنگ میزنم بیاد پیشت
_باشه (با بغض)
《پایان مکالمه 》
ویوی کوک
به عمارت که رسیدم....
________________________
ببخشید دیر میزارم به خدا امروز ۳ تا امتحان مهم داشتم
۲ شنبه هم امتحان ریاضی دارم
نصف شب تیچرم تو گروه پیام داده فردا از درس ۴،۵،۶،۷،۸،۹،۱۰ امتحان میگیره خلاصه دهنم سرویسه
۲۴۳
۲۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.