بادیگارد ایرانی من
بادیگارد ایرانی من
حنانه:چیه چرا تو شُکی نکنه جیمین رو دیدی؟
نازنین:ها چی تو از کجا میدونی
کل خونه:هااااا؟؟؟؟؟
نازنین:ای بابا آرومتر باید ی چیزی بگم
ملیکا:خوب بگو
نازنین:خوب چیزه....
مائده:پشماممممم
الناز:راسی راسی میگی
حنانه:یدونه زدم تو سر الناز
بیشور طرف شمارش رو داره
الناز:ای پدسگ
پاشدن دنبال هم افتادن
الناز:پریدم روش گرفتمش
بگو گوه خوردم
حنانه:گوه خوردی
الناز:بگو من گوه خوردم
حنانه:تو گوه خوردی
الناز:بگو...
ملیکا:اااااه باباهههه دختره داره حرف میزنه کلت رو بکنم توی توالت آدم میشید
مامان نازنین:خوب حالا چیکار میخوای کنی
نازنین:نمیدونم ولی قبلش باید با...... صحبت کنم
مامان نازنین:اهوم باش
نازنین:رفتم توی اتاق درو هم بستم شمارش رو گرفتم
.......:بهههه سلام قهرمان
نازنین:سلام خوبی؟؟کارات چطور پیش میره
......:هعی خوبه
نازنین:کی میای ایران؟
.....:مگه تو ایرانی؟
نازنین:نه هنو نرفتن
....:خوب هر موقع اومدی
نازنین:اوو راستی باید ی چیزی بهت بگم
....:سرتا پا گوشم بفرما
کل داستان رو گف
.....:خوب قبول کن طرف بزرگترین آرتیست بوی بند جهانهههههه
نازنین:میدونم ولی استرس دارم
......:نداشته باش پاشو با تمام قدرت برو بگو من بادیگارد میشم
نازنین:گفتنش مال تو راحته
......:مال من چرا؟
نازنین:چون جام نیستی
......:هعی تو ک میدونی من واسه فوتبالیست شدن چقدر تلاش کردم توهم اون موقع جای من نبودی
نازنین:پس قبول میکنم بای
.....:بدون خداحافظی بیشور
نازنین:صبح ب اون خطی ک برای کوثر بود زنگ زدم اونم ب جیمین گف و کوثر ی آدرس برام فرستاد لباس پوشیدم رفتم ب آدرس وقتی رسیدیم ب ی قصر دقیقا قصر برخورد کردیم ک قصر بزرگ ک از جلوی در اصلی تا در حیاطش خیلی کم فاصله بود از پشت خونه رفتم ک رسیدم ب ی حیاط خیلییی بزرگ کلللل اون خونه حیاطش فقط سبزه بود اونم قشنگ
جیمین:اومدم بالاخره
نازنین:او سلام بله
جیمین:بیا باشین
نازنین"باشه
جیمین:قانون نداره هرجا ک من میگم باهام میای توی ماشین من میشینی توی کنسرت هاهم باهام میای در زمان بیکاری میتونی تمرین کنی
نازنین:وسایلم تهرانه همه
جیمین:خوووب با جت شخصیم میگم وسایلت رو بیارن
نازنین:ولی من شرط دارم
جیمین:بگو
نازنین: ی جایی برای پنج تا رفیقام و مادرم فقط ب این شرط
جیمین:باشه
پارت سوم🥷🖤
حنانه:چیه چرا تو شُکی نکنه جیمین رو دیدی؟
نازنین:ها چی تو از کجا میدونی
کل خونه:هااااا؟؟؟؟؟
نازنین:ای بابا آرومتر باید ی چیزی بگم
ملیکا:خوب بگو
نازنین:خوب چیزه....
مائده:پشماممممم
الناز:راسی راسی میگی
حنانه:یدونه زدم تو سر الناز
بیشور طرف شمارش رو داره
الناز:ای پدسگ
پاشدن دنبال هم افتادن
الناز:پریدم روش گرفتمش
بگو گوه خوردم
حنانه:گوه خوردی
الناز:بگو من گوه خوردم
حنانه:تو گوه خوردی
الناز:بگو...
ملیکا:اااااه باباهههه دختره داره حرف میزنه کلت رو بکنم توی توالت آدم میشید
مامان نازنین:خوب حالا چیکار میخوای کنی
نازنین:نمیدونم ولی قبلش باید با...... صحبت کنم
مامان نازنین:اهوم باش
نازنین:رفتم توی اتاق درو هم بستم شمارش رو گرفتم
.......:بهههه سلام قهرمان
نازنین:سلام خوبی؟؟کارات چطور پیش میره
......:هعی خوبه
نازنین:کی میای ایران؟
.....:مگه تو ایرانی؟
نازنین:نه هنو نرفتن
....:خوب هر موقع اومدی
نازنین:اوو راستی باید ی چیزی بهت بگم
....:سرتا پا گوشم بفرما
کل داستان رو گف
.....:خوب قبول کن طرف بزرگترین آرتیست بوی بند جهانهههههه
نازنین:میدونم ولی استرس دارم
......:نداشته باش پاشو با تمام قدرت برو بگو من بادیگارد میشم
نازنین:گفتنش مال تو راحته
......:مال من چرا؟
نازنین:چون جام نیستی
......:هعی تو ک میدونی من واسه فوتبالیست شدن چقدر تلاش کردم توهم اون موقع جای من نبودی
نازنین:پس قبول میکنم بای
.....:بدون خداحافظی بیشور
نازنین:صبح ب اون خطی ک برای کوثر بود زنگ زدم اونم ب جیمین گف و کوثر ی آدرس برام فرستاد لباس پوشیدم رفتم ب آدرس وقتی رسیدیم ب ی قصر دقیقا قصر برخورد کردیم ک قصر بزرگ ک از جلوی در اصلی تا در حیاطش خیلی کم فاصله بود از پشت خونه رفتم ک رسیدم ب ی حیاط خیلییی بزرگ کلللل اون خونه حیاطش فقط سبزه بود اونم قشنگ
جیمین:اومدم بالاخره
نازنین:او سلام بله
جیمین:بیا باشین
نازنین"باشه
جیمین:قانون نداره هرجا ک من میگم باهام میای توی ماشین من میشینی توی کنسرت هاهم باهام میای در زمان بیکاری میتونی تمرین کنی
نازنین:وسایلم تهرانه همه
جیمین:خوووب با جت شخصیم میگم وسایلت رو بیارن
نازنین:ولی من شرط دارم
جیمین:بگو
نازنین: ی جایی برای پنج تا رفیقام و مادرم فقط ب این شرط
جیمین:باشه
پارت سوم🥷🖤
۷.۹k
۲۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.