فیک هوپ حس بین ما
فیک هوپ حس بین ما
(پارت۲۰)
ساعت ۶صبح
از زبان ات
خواب بودم که صدای در میمومد نایسا در باز کرد هوپ اومد توتخت بدنم تازه داغ شده بود بادستای سردش همه چیو بهم زد از خواب بیدارم کرد گفت بریم گفتم کجا مواد زدی تو ظهر میریم گفت نه بریم برات لباس عروس میخام بخرم گفتم نمیخواد از دستم کشید گفت یا با همین وضع میبرمت یا برو حاضر شو حاضر شدم رفتیم کلی لباس عروس بود یکیو هوپ پسند کرد رفتم پوشیدم وقتی اومدم هوپ گفت این عالیه نایسا گفت ات خیلی بهت میاد خودمو توی ایینه نگاه کردم یه چیزی کم بود به هوپ گفتم بیا پیشم وقتی کنارم ایستاد خیلی بهم میمومدیم گفتم حالا نوبت توعه هوپ هم لباس دومادی پوشید گفتم خب دیگه من میرم بخوابم که هوپ گفت من هنوز با تو کار دارم گفتم باز چیه گفت نمیری ارایشگاه گفتم نه دیگه راه نداره ولی بزور منو برد ارایشگاه ولی خیلی ساده درستم کرد نایسا اومد پیشم گفت هوپ اومده دنبالت گفتم بریم وقتی اومد پیشم اشک توی چشمام جمع شد هوپ گفت وای عشقم خیلی قشنگ شدی اشکت دم مشکته نبینم گریه کنی باهم رفتیم سالن مراسم اما سالن به اون بزرگی خالی بود فقط چهار نفر بودیم
از زبان هوپ
وقتی که مراسم تموم شد ات به دورو ور نگاه کرد یه اهی کشید دستاشو گرفتم گفتم ات باتموموجود دوست دارم وسعی میکنم خوشبختت کنم
از زبان ات
رفتیم خونه من لباسای عروسیمو در اوردم و لباس راحتی پوشیدم نایسا رفته بود خونه خودش هوپ بهم گفت ات یه امشبو ازم استفاده کن چون من هرشب نمیتونم پیشت بمونم خندیدم گفتم هوووووپ تو باید ازم استفاده کنی
(پارت۲۰)
ساعت ۶صبح
از زبان ات
خواب بودم که صدای در میمومد نایسا در باز کرد هوپ اومد توتخت بدنم تازه داغ شده بود بادستای سردش همه چیو بهم زد از خواب بیدارم کرد گفت بریم گفتم کجا مواد زدی تو ظهر میریم گفت نه بریم برات لباس عروس میخام بخرم گفتم نمیخواد از دستم کشید گفت یا با همین وضع میبرمت یا برو حاضر شو حاضر شدم رفتیم کلی لباس عروس بود یکیو هوپ پسند کرد رفتم پوشیدم وقتی اومدم هوپ گفت این عالیه نایسا گفت ات خیلی بهت میاد خودمو توی ایینه نگاه کردم یه چیزی کم بود به هوپ گفتم بیا پیشم وقتی کنارم ایستاد خیلی بهم میمومدیم گفتم حالا نوبت توعه هوپ هم لباس دومادی پوشید گفتم خب دیگه من میرم بخوابم که هوپ گفت من هنوز با تو کار دارم گفتم باز چیه گفت نمیری ارایشگاه گفتم نه دیگه راه نداره ولی بزور منو برد ارایشگاه ولی خیلی ساده درستم کرد نایسا اومد پیشم گفت هوپ اومده دنبالت گفتم بریم وقتی اومد پیشم اشک توی چشمام جمع شد هوپ گفت وای عشقم خیلی قشنگ شدی اشکت دم مشکته نبینم گریه کنی باهم رفتیم سالن مراسم اما سالن به اون بزرگی خالی بود فقط چهار نفر بودیم
از زبان هوپ
وقتی که مراسم تموم شد ات به دورو ور نگاه کرد یه اهی کشید دستاشو گرفتم گفتم ات باتموموجود دوست دارم وسعی میکنم خوشبختت کنم
از زبان ات
رفتیم خونه من لباسای عروسیمو در اوردم و لباس راحتی پوشیدم نایسا رفته بود خونه خودش هوپ بهم گفت ات یه امشبو ازم استفاده کن چون من هرشب نمیتونم پیشت بمونم خندیدم گفتم هوووووپ تو باید ازم استفاده کنی
۴.۶k
۲۸ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.