You Are My Lilac Heart پارت ۲
تو این فاصله،به پسره گفتم خرید دارم و معطل من نشه،اونم گفت معطل نیست و اشکالی نداره
-آره آره،چند نفرن؟خب چرا الان میگید بهم؟من چجوری باید برای ۱۰۰ نفر کیک درست کنم آخه آجوما؟باشه بابا،چیز دیگه هم برای شب میخوایم؟خب باشه پس،یه ذره دیگه میرسم خونه.بریم...هوی گفتم بریم
-آها،باشه بریم
آره آره همونجاس.مرسی و خب از اونجایی که قراره بیای،ساعت ۷ اینجا باش،خب؟
-اوکیه
-آها،یه چیزی یادم اومد هیچی با خودت نیار،بقیه بد برداشت نکنن ها،بدبختت میکنم اگه چیزی برام بیاری ها
-باشه بابا،چرا دعوا داری،فعلا خدافظ پس،برم حاضر شم،بعذش بیام
-باشه خدافظ
ویو سوزان:چرا پسره انقدر رو مخ بود؟جذابم بود مرتیکه.بیخیال باید برم کیک درست کنم تا دیر نشده و مهمونا نیومدن
سلام نونا
سلام فسقلیییی،کجا بودی این همه وقت،چرا به این خواهر بخت برگشته ات سر نمیزنی؟
نوناا،کار دارم دیگه،کمک میخوای؟
آخ آره.یه لطفی بکن و برو یه پیشبند بردار و برو بشین تو آشپزخونه تا من بیام
باشه
(سوزان و برادر کوچکترش کیک ها رو درست میکنن،و برای پارتی شب،حاضر میشن)
سلام،بله بله،خوش اومدین،ای بابا،لازم نبود زحمت بکشید،بله بفرمایید طبقه پایین
سوزان ویو:این رو اعصاب کجا موند پس؟
سلام،خوش اومدی... عه تویی؟گفتم هیچی نیار که
نمیشه که آدم دست خالی بیاد،این پسر بغلیت کیه؟
برادرمه،راستی اسمتو نپرسیدم...
تهیونگ
آها،باشه بریم طبقه پایین
(همه شون میشینن روی مبل ها)
آخیشش،خسته شدم ها
ور نمیدارین؟
چیو؟آها.یه گیلاس.بیشتر بخورم،حالم بد میشه
نونا،تو الکل میخوردی؟
آره،اشکالی داره؟به سن قانونی رسیدم دیگه
منم میخوا...
نه خیر،براش شیرینی بیارین
نوناا
همینکه گفتم،تا وقتی ۱۸ سالت نشده،نمیتونی الکل بخوری.بعدشم معده ات مثل من ضعیفه،همون شیرینی تو بخور
چشم
آی سرم گیج میره،نکنهه...
جیغغغ،نونااااا
چرا باید خون بالا بیارمم آخهه؟همه جا رو بگردین،سریع و اونی که اینکارو کرده از زیر سنگم شده پیدا کنین
نونااا
حالت خوبه؟
آره بابا،چرا میترسین؟عادیه برام یکی بخواد منو بکشه.فقط حس میکنم اصلا حالم خوب نیست
مهمونای عزیز،تشریفتونو ببرید خونه هاتون،حالم خوب نیست،بای
سوجون،تو همینجا با آجوما بمون،من باید برم بیرون،مثل بچه ی خوب بشین و درساتو بنویس،تو یخچالم شام هست،گرم کن بخور،آجوما رو اذیت نکنی ها
چشم نوناا
میشه باهام بیای؟به کمکت نیاز دارم
ها،به کمک من؟
آره دیگه،چرا باز رو مخ میری دوباره؟
باشه بابا
میشه بریم بیمارستان؟
چیی؟خودت مگه دست و پا نداری؟
نه،حالم خوب نیس...
اوی،چت شد دوباره؟ایش خدایا،عجب گیری افتادیما
بیا،بزا بزارمت تو ماشین
(تو این فاصله تهیونگ سوزانو میبره خونش و به یه دکتر میگه معاینش کنه)
ایشون سم خوردن،و متاسفانه چون معده ضعیفی دارن،اینطوری خون بالا میاوردن.از اونجایی که استرس هم دارن،بهتره فعلا ازشون مراقبت کنید و کنارشون بمونید
باشه،میتونی بری
من کجام،جیغ... من بهت گفتم بریم بیمارستان.تو منو کجا آوردی؟
یواش بابا،غش کردی،منم آوردمت خونه ام
چه خونه باحالی داری
من گنگم دیگه،چی فکر کردی؟
آخ یادم اومد،گوشیمو از جیب پالتوم بهم بده
باشه
۱۲ بار زنگ زدن بهم
بله،چی میگی؟
نونا،حالت خوبه؟
آره بابا،خوبم،فردا صبح بر میگردم خونه،آجوما پیشته؟
آره
گوشیو بده بهش
الو آجوما؟
بله خانم بفرمایید
آجوما،من به سوجونم گفتم،فردا صبح برمیگردم،براش لطفا ناهار درست کن و به یکی از افرادم بگو ببترش مدرسه و برش گردونه خونه
چشم
خدافظ پس
اه،چرا بوی خون میاد؟میشه دوش بگیرم؟
آره،سمت چپ اتاق دومی ته راهرو هست
میگم که میشه نزدیکم باشی،یهو جیغم در اومد به دادم برسی لطفا؟
چه ترسو،باشه
مرسیی،یه دست لباسم بهم بده
باشه،الان برات میارم،تو برو دوشتو بگیر
سوزان ویو:آخیش آبش گرمه،مثل این میمونه مامان بغلم میکرد،هعی،میگما یعنی به پسره بگم گشنمه،عیب نداره...
بیا،لباسا رو گذاشتم تو اتاق،لباس پوشیدی بیا تو حال
باشه
اومدم،میگما
گشنته؟
از کجا فهمیدی،
از رنگت معلومه،چی میخوای بخوری؟
خب اگه حق انتخاب دارم،مرغ سوخاری میخوام
نمیشه دکتر گفت معده ات داغونه،بزا فرنی بادوم برات درست کنم
تو آشپزی بلدی؟
مگخه نگفتم گنگم؟
چرا گفتی،خودشیفته
فرنی حاضر میشه...
بیا
مرسی،خودت نمیخوری؟
من به بادوم حساسیت دارم
پس خودت چی؟تو که شام نخوردی،میخوای یه چیزی برات درست کن...آیی
چیشد دوباره حالت بده؟
نه،خوبم ولش کن،فرنی عه رو بخورم،خوب میشم
خوابم میادد... و سوزان تلپی سرش میوفته رو پای تهیونگ
گیری افتادیما،ولی دختره اصلا اونطوری که میگفتن نبوده،خیلی بامزه و کیوته...
لایک و کامنت میخوامم
ببخشید اگه دیر گذاشتم،حالم چند روزه خیلی خوب نیست
-آره آره،چند نفرن؟خب چرا الان میگید بهم؟من چجوری باید برای ۱۰۰ نفر کیک درست کنم آخه آجوما؟باشه بابا،چیز دیگه هم برای شب میخوایم؟خب باشه پس،یه ذره دیگه میرسم خونه.بریم...هوی گفتم بریم
-آها،باشه بریم
آره آره همونجاس.مرسی و خب از اونجایی که قراره بیای،ساعت ۷ اینجا باش،خب؟
-اوکیه
-آها،یه چیزی یادم اومد هیچی با خودت نیار،بقیه بد برداشت نکنن ها،بدبختت میکنم اگه چیزی برام بیاری ها
-باشه بابا،چرا دعوا داری،فعلا خدافظ پس،برم حاضر شم،بعذش بیام
-باشه خدافظ
ویو سوزان:چرا پسره انقدر رو مخ بود؟جذابم بود مرتیکه.بیخیال باید برم کیک درست کنم تا دیر نشده و مهمونا نیومدن
سلام نونا
سلام فسقلیییی،کجا بودی این همه وقت،چرا به این خواهر بخت برگشته ات سر نمیزنی؟
نوناا،کار دارم دیگه،کمک میخوای؟
آخ آره.یه لطفی بکن و برو یه پیشبند بردار و برو بشین تو آشپزخونه تا من بیام
باشه
(سوزان و برادر کوچکترش کیک ها رو درست میکنن،و برای پارتی شب،حاضر میشن)
سلام،بله بله،خوش اومدین،ای بابا،لازم نبود زحمت بکشید،بله بفرمایید طبقه پایین
سوزان ویو:این رو اعصاب کجا موند پس؟
سلام،خوش اومدی... عه تویی؟گفتم هیچی نیار که
نمیشه که آدم دست خالی بیاد،این پسر بغلیت کیه؟
برادرمه،راستی اسمتو نپرسیدم...
تهیونگ
آها،باشه بریم طبقه پایین
(همه شون میشینن روی مبل ها)
آخیشش،خسته شدم ها
ور نمیدارین؟
چیو؟آها.یه گیلاس.بیشتر بخورم،حالم بد میشه
نونا،تو الکل میخوردی؟
آره،اشکالی داره؟به سن قانونی رسیدم دیگه
منم میخوا...
نه خیر،براش شیرینی بیارین
نوناا
همینکه گفتم،تا وقتی ۱۸ سالت نشده،نمیتونی الکل بخوری.بعدشم معده ات مثل من ضعیفه،همون شیرینی تو بخور
چشم
آی سرم گیج میره،نکنهه...
جیغغغ،نونااااا
چرا باید خون بالا بیارمم آخهه؟همه جا رو بگردین،سریع و اونی که اینکارو کرده از زیر سنگم شده پیدا کنین
نونااا
حالت خوبه؟
آره بابا،چرا میترسین؟عادیه برام یکی بخواد منو بکشه.فقط حس میکنم اصلا حالم خوب نیست
مهمونای عزیز،تشریفتونو ببرید خونه هاتون،حالم خوب نیست،بای
سوجون،تو همینجا با آجوما بمون،من باید برم بیرون،مثل بچه ی خوب بشین و درساتو بنویس،تو یخچالم شام هست،گرم کن بخور،آجوما رو اذیت نکنی ها
چشم نوناا
میشه باهام بیای؟به کمکت نیاز دارم
ها،به کمک من؟
آره دیگه،چرا باز رو مخ میری دوباره؟
باشه بابا
میشه بریم بیمارستان؟
چیی؟خودت مگه دست و پا نداری؟
نه،حالم خوب نیس...
اوی،چت شد دوباره؟ایش خدایا،عجب گیری افتادیما
بیا،بزا بزارمت تو ماشین
(تو این فاصله تهیونگ سوزانو میبره خونش و به یه دکتر میگه معاینش کنه)
ایشون سم خوردن،و متاسفانه چون معده ضعیفی دارن،اینطوری خون بالا میاوردن.از اونجایی که استرس هم دارن،بهتره فعلا ازشون مراقبت کنید و کنارشون بمونید
باشه،میتونی بری
من کجام،جیغ... من بهت گفتم بریم بیمارستان.تو منو کجا آوردی؟
یواش بابا،غش کردی،منم آوردمت خونه ام
چه خونه باحالی داری
من گنگم دیگه،چی فکر کردی؟
آخ یادم اومد،گوشیمو از جیب پالتوم بهم بده
باشه
۱۲ بار زنگ زدن بهم
بله،چی میگی؟
نونا،حالت خوبه؟
آره بابا،خوبم،فردا صبح بر میگردم خونه،آجوما پیشته؟
آره
گوشیو بده بهش
الو آجوما؟
بله خانم بفرمایید
آجوما،من به سوجونم گفتم،فردا صبح برمیگردم،براش لطفا ناهار درست کن و به یکی از افرادم بگو ببترش مدرسه و برش گردونه خونه
چشم
خدافظ پس
اه،چرا بوی خون میاد؟میشه دوش بگیرم؟
آره،سمت چپ اتاق دومی ته راهرو هست
میگم که میشه نزدیکم باشی،یهو جیغم در اومد به دادم برسی لطفا؟
چه ترسو،باشه
مرسیی،یه دست لباسم بهم بده
باشه،الان برات میارم،تو برو دوشتو بگیر
سوزان ویو:آخیش آبش گرمه،مثل این میمونه مامان بغلم میکرد،هعی،میگما یعنی به پسره بگم گشنمه،عیب نداره...
بیا،لباسا رو گذاشتم تو اتاق،لباس پوشیدی بیا تو حال
باشه
اومدم،میگما
گشنته؟
از کجا فهمیدی،
از رنگت معلومه،چی میخوای بخوری؟
خب اگه حق انتخاب دارم،مرغ سوخاری میخوام
نمیشه دکتر گفت معده ات داغونه،بزا فرنی بادوم برات درست کنم
تو آشپزی بلدی؟
مگخه نگفتم گنگم؟
چرا گفتی،خودشیفته
فرنی حاضر میشه...
بیا
مرسی،خودت نمیخوری؟
من به بادوم حساسیت دارم
پس خودت چی؟تو که شام نخوردی،میخوای یه چیزی برات درست کن...آیی
چیشد دوباره حالت بده؟
نه،خوبم ولش کن،فرنی عه رو بخورم،خوب میشم
خوابم میادد... و سوزان تلپی سرش میوفته رو پای تهیونگ
گیری افتادیما،ولی دختره اصلا اونطوری که میگفتن نبوده،خیلی بامزه و کیوته...
لایک و کامنت میخوامم
ببخشید اگه دیر گذاشتم،حالم چند روزه خیلی خوب نیست
۹.۹k
۳۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.