پارت ۱۴
پارت ۱۴
_ دیگه واقعا روانیم کردی ات لباس باز که میپوشی چیزایی که مال منن رو هم میدی بیرون با فلیکسم که لاس میزنی فکر کردی جون سالم بدر میبری برسیم عمارت خونت ریختس هیچکسم حق دخالت نداره من میدونم و تو
+ هیون ببخشید ، خواهش میکنم
_التماس کردنت بدرد خودت میخوره
رسیدین عمارت همه توی سالن جمع بودن
# هیونجین اومدید پسرم
_ سلام پدر بزرگ
+ هیون ولم کن
& چیکار میکنی هیون دستشو ول کن میخوای باهاش چه غلطی کنی که اینقدر عجله داری
+ هرا.....هرا
_هرا عصبیم ،حوصلتو ندارم گمشو تا بلایی سرت نیاوردم
# هیون دستشو ول کن مشکلتو بگو باهم حلش میکنیم
_نه بابا بزرگ ات نمیتونه زیرش در بره باید یاد بگیره کاری که شوهرش بهش میگه نکنه رو انجام نده
# هیونجین ات همونطور که زن تواه نوه ی منم هست پس باهاش کاری نکن که
_ بابازرگ الان عصبیم دخالت نکنین وگرنه نمیتونم جلو خودمو بگیرم
_ گوم شو بیا بالا
+ هیون
_ گفتم گمشو بالا
اون شب به حدی سیاه و کبودت کرد که خجالت میکشیدی حتی بری بیرون زیر چشمت لبت پیشونیت گردنت دستات همه شون زخمی شده بودن اینکه با اینهمه زخم هنوز میتونستی نفس بکشی خداروشکر داره...
_ دیگه واقعا روانیم کردی ات لباس باز که میپوشی چیزایی که مال منن رو هم میدی بیرون با فلیکسم که لاس میزنی فکر کردی جون سالم بدر میبری برسیم عمارت خونت ریختس هیچکسم حق دخالت نداره من میدونم و تو
+ هیون ببخشید ، خواهش میکنم
_التماس کردنت بدرد خودت میخوره
رسیدین عمارت همه توی سالن جمع بودن
# هیونجین اومدید پسرم
_ سلام پدر بزرگ
+ هیون ولم کن
& چیکار میکنی هیون دستشو ول کن میخوای باهاش چه غلطی کنی که اینقدر عجله داری
+ هرا.....هرا
_هرا عصبیم ،حوصلتو ندارم گمشو تا بلایی سرت نیاوردم
# هیون دستشو ول کن مشکلتو بگو باهم حلش میکنیم
_نه بابا بزرگ ات نمیتونه زیرش در بره باید یاد بگیره کاری که شوهرش بهش میگه نکنه رو انجام نده
# هیونجین ات همونطور که زن تواه نوه ی منم هست پس باهاش کاری نکن که
_ بابازرگ الان عصبیم دخالت نکنین وگرنه نمیتونم جلو خودمو بگیرم
_ گوم شو بیا بالا
+ هیون
_ گفتم گمشو بالا
اون شب به حدی سیاه و کبودت کرد که خجالت میکشیدی حتی بری بیرون زیر چشمت لبت پیشونیت گردنت دستات همه شون زخمی شده بودن اینکه با اینهمه زخم هنوز میتونستی نفس بکشی خداروشکر داره...
۲.۵k
۱۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.