Escape love part. 24
«از دید هه مین»
با خس دستای کسی روی شکمم چشمام باز شد
هنوز هیچی برام لود نشوده بچد دستامو روی چشمام گذاشتمو مالوندنش
-بیداری شدی بلاخره بیب؟
+ هومم
-درد نداری؟
+ هوم
-کیوت😂
+هوم
- هه مین بیب پاشو یه چیزی بخور ضعف میکنی از دیروز بعد ظهره خوابی هیچی نخوردی
دستامو از جلو چشمام برداشتم و بهش نگاه کردم
لبخندی بهم زد و سرمو اروم ناز می کرد
- پاشو ببین جین هیونگ چی درست کرده برات
دستمو گرفت و اروم به تاج تخت تکیه دادم
دلم یکم درد گرفت چیزی نگفتم سینی رو از روی میز برداشت و روی تخت گذاشت
سوپ بود اخ چقدر دلم میخواست سوپ بخورم تهیونگه قاشق قاشق تو دهنم میزاشت
بعضی اوقات موقعی که که بهم غذا میداد باهام حرف میزد
بلاخره تمام شد و با دستمال دور دهنمو پاک کرد و سینی رو گذاشت روی میز اب و قرص و با یه قرص بهم داد
- بیا اینو بخور دردت کمتر میشه
سرمو به معنی باشه تکون دادم و قرصمو خودمو دوباره روی تخت داراز کشیدمو چشمام کم کم بسته شد
(یه روز بعد)
« از دید تهیونگ»
چشمامو باز کردمو و با چهره در خواب هه منی نگاه میکردم عین یه بچه مظلوم خوابیده بود
تک تک صورتشو نگاه میکردم و براش ضعف میرفتم که یه دفعه تکون خود چشماشو باز کرد
چشمای خمارش به چشمام نگاه می کرد
-خوبی؟
+خوبم
لبخندی بهش زدمو تو بغلم کشیدمش
یه دفعه در باز شد
جیمین: پاشیددددددددد... اوه بد موقعی امدم
+ تو یاد نگرفتی وقتی میای تو در بزنی
جیمین: نه که تو یاد گرفتی
+نه که تو یاد گرفتی گمشو گمشو ( ادای جیمین در میاره)
جیمین: بلند شو امروز باید بری سر کار
+ کار؟
جیمین: نه بار پاشو بچه لش کرده اونجا
+ مرخصی میگیرم نمیام
جیمین: بعد دقیقا چرا مرخصی میخوای بگیری
توی این چند دقیقه کل کل کردن منو جیمین تهیونگ فقط بهمون نگاه میکرد و بعضی اوقاتم میخندید
- امروز نرو از فردا برو
+اره خودمم همین فکرو کردم
جیمین با پوکر فیس تمام بهمون نگاه می کرد
+ چته؟
- هیچ دلم میخواد عق بزن روی هر دوتا تون با این همه دل و قلوه ای که بهم میدن
با حرص از اتاق رفت بیرون درو محکم بست
+اروممممم دره شکست
جیمین : بدرکککککککککک
جوری داد زد که کل خونه رو صداش برداشت
+ دیونس مگه نه؟
-😂😂پاشو بریم صبحونه بخوریم
از تخت بلند شدمو سمت دستشویی رفتیم و مسواک زدیم و از اتاق امدیم بیرون
رفتیم تو اشپزخونه و تهیونگ برامون صبحونه درست کرد
تصمیم گرفتم امروز موتور و بهش نشون بدم میدونم خیلی خوشحال میشه وقتی ببینه
لبخندی رو لبام امد و بهش نگاه می کردم که با دقت داره صبحونه درست می کرد
با خس دستای کسی روی شکمم چشمام باز شد
هنوز هیچی برام لود نشوده بچد دستامو روی چشمام گذاشتمو مالوندنش
-بیداری شدی بلاخره بیب؟
+ هومم
-درد نداری؟
+ هوم
-کیوت😂
+هوم
- هه مین بیب پاشو یه چیزی بخور ضعف میکنی از دیروز بعد ظهره خوابی هیچی نخوردی
دستامو از جلو چشمام برداشتم و بهش نگاه کردم
لبخندی بهم زد و سرمو اروم ناز می کرد
- پاشو ببین جین هیونگ چی درست کرده برات
دستمو گرفت و اروم به تاج تخت تکیه دادم
دلم یکم درد گرفت چیزی نگفتم سینی رو از روی میز برداشت و روی تخت گذاشت
سوپ بود اخ چقدر دلم میخواست سوپ بخورم تهیونگه قاشق قاشق تو دهنم میزاشت
بعضی اوقات موقعی که که بهم غذا میداد باهام حرف میزد
بلاخره تمام شد و با دستمال دور دهنمو پاک کرد و سینی رو گذاشت روی میز اب و قرص و با یه قرص بهم داد
- بیا اینو بخور دردت کمتر میشه
سرمو به معنی باشه تکون دادم و قرصمو خودمو دوباره روی تخت داراز کشیدمو چشمام کم کم بسته شد
(یه روز بعد)
« از دید تهیونگ»
چشمامو باز کردمو و با چهره در خواب هه منی نگاه میکردم عین یه بچه مظلوم خوابیده بود
تک تک صورتشو نگاه میکردم و براش ضعف میرفتم که یه دفعه تکون خود چشماشو باز کرد
چشمای خمارش به چشمام نگاه می کرد
-خوبی؟
+خوبم
لبخندی بهش زدمو تو بغلم کشیدمش
یه دفعه در باز شد
جیمین: پاشیددددددددد... اوه بد موقعی امدم
+ تو یاد نگرفتی وقتی میای تو در بزنی
جیمین: نه که تو یاد گرفتی
+نه که تو یاد گرفتی گمشو گمشو ( ادای جیمین در میاره)
جیمین: بلند شو امروز باید بری سر کار
+ کار؟
جیمین: نه بار پاشو بچه لش کرده اونجا
+ مرخصی میگیرم نمیام
جیمین: بعد دقیقا چرا مرخصی میخوای بگیری
توی این چند دقیقه کل کل کردن منو جیمین تهیونگ فقط بهمون نگاه میکرد و بعضی اوقاتم میخندید
- امروز نرو از فردا برو
+اره خودمم همین فکرو کردم
جیمین با پوکر فیس تمام بهمون نگاه می کرد
+ چته؟
- هیچ دلم میخواد عق بزن روی هر دوتا تون با این همه دل و قلوه ای که بهم میدن
با حرص از اتاق رفت بیرون درو محکم بست
+اروممممم دره شکست
جیمین : بدرکککککککککک
جوری داد زد که کل خونه رو صداش برداشت
+ دیونس مگه نه؟
-😂😂پاشو بریم صبحونه بخوریم
از تخت بلند شدمو سمت دستشویی رفتیم و مسواک زدیم و از اتاق امدیم بیرون
رفتیم تو اشپزخونه و تهیونگ برامون صبحونه درست کرد
تصمیم گرفتم امروز موتور و بهش نشون بدم میدونم خیلی خوشحال میشه وقتی ببینه
لبخندی رو لبام امد و بهش نگاه می کردم که با دقت داره صبحونه درست می کرد
۱۶.۸k
۲۴ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.