رمان در اعماق ترس🖤☠

رمان #در_اعماق_ترس🖤☠
پارت 1

لیسا:رزی حالا همه خوابن به نظرت بریم فیلم ترسناک ببینیم
رزی:اره
لیسا:خیلی ترسناک میشه ها ها ها
رزی:واقعا من عاشق فیلم ترسناکم
لیسا:منم خیلی دوس دارم
رزی:سینمایی دیگه؟
لیسا : نه دیگه هر شب یه قسمتشو میبینم
رزی:اها حالا چند قسمته
لیسا:هنوز نمیدونم
رزی: حالا بزن ببینیم چیه

(صبح شد)

جنی:جیسو بلند شو بسه هرچی خوابیدی
جیسو:بزار یکم دیگه بخوابم
جنی:رزی؟ لیسا؟ جلو تلویزیون چیکار میکنید چرا اینجوری گرفتید خوابیدید
رزی:لیسا من میترسم... (در حال خواب)
لیسا:هنوز امشبم هستا باید قسمت بعدیو ببینم (در حال خواب)
جنی:بلند شین چی دارین میگین واسه خودتون
جیسو: صبحتون... وا چرا اینجا خوابیدید
لیسا:ولش دیگه
رزی: من میرم تو اتاق بخوابم

جنی:چی میگی امروز تمرین داریم
لیسا:بچه ها توی گروه گفتن که ساعت 11 اونجا باشیم و الان ساعت10هست

(1 ساعت بعد در سالن تمرین)
جون کوک:لیسا میشه امشب بیاین خونه ما فیلم ببینیم؟
لیسا: نه شما بیاین ما داریم فیلم ترسناکم میبینیم
جون کوک:اها باشه
جیمین:بچه هااا یه اتفاقی افتاده
ته:چی شدهه؟؟
جیمین:شاید باورتون نشه اما الان........

(ادامه پارت امار 100عاپ میشه)