پارت 12
- بگو دیگه.
- قضیه اش مفصله بعدا بهت میگم ولی از همه مهم تر که پدربزرگ شرط هم گذاشت... ما باید به این شرط رو عملی کنیم چاره ی دیگه ای نداریم
-خدایا میخوای منو عذاب بدی؟
- خب از فردا شروع میکنیم
- نه از شنبه
- از فردا
- از شنبه
- رو حرف من حرف نزن من بزرگتر تو ام.
- فقط 2 ثانیه. تازه فردا امتحان آخریمو بدم بعدش جشن آخر سالمونه
- به هر حال با من بحث نکن.میخواستی بخونی .این همه کار داریم خودم باید بخونم تو هم که باید بهت درس بدم.... فهمیدم . سه تا معلم !
- چی؟
- حالا فردا خودت میفهمی
ابیگل سر به سر من نذار... اینجوری که تو قیافه میگیری یعنی نقشه بدی تو ذهنته ...
ابیگل نه
- آره
فصل 2 : نقشه ی اول : کابوس الکس
بعد از مدرسه : ساعت 1:25 :
- هی الکس خداحافظ
- نه وایسا
- چرا؟!
- چون خواهرم گفته میخواد باهات حرف بزنه گفته... اگر هم نذارم ببینتت از لحاظ درسی بدبختم میکنه که هیچ.... میاد بالاخره باید هر جوری شده حرف میزنه
لپاش گل انداخته بود و رنگش مثل گچ سفید شده بود : خواخواخواهرت... میخواد منو ببینه؟
- آره بابا نگران نباش نمیخورتت که
دست گذاشتم روی شونه سمت چپش که ببرمش که دیدم قلبش به شدت تند میزنه : هی داداش آرومتر چرا اینقدر استرس داری خوبی؟
- نمیدونم.... فکر کنم خوبم
- باش... ولی نمیخوای بشینی یه آب قند برات بیارم ؟
- حالم یه جوریه
- سلام
- وای ابیگل ترسیدم این چه رفتاریه از پشت میای
- ترسیدید؟ ببخشید
- س س س س سلام
- میگم چیزی شده؟
- نننهههه خوبم.... از استرس هست
- استرس؟! حالتون خوبه؟ الکس چی شده؟
- نمیدونم والا
- نننهههه خوبم... بفرمایید
- میشه تو راه صحبت کنیم؟
- البته
- خب راستش میدونید داداشم...
- من خودم داستان پدربزرگ رو بهش گفتم
- الکس مگه قرار نبود بین خودمون باشه؟
- تو گفتی به جولیا میگی منم گفتم
- البته فرقی هم نداشت من میخواستم الان بهتون بگم ولی برای اینکه این شرط عملی بشه من دست تنها نمیتونم این همه چیز رو به الکس یاد بدم برای همین من به جولیا گفتم کمکم کنه
الکس با تعجب گفت : جولیا!!!!
- وسط حرفم نپر بله و ما بالاخره دو نفره نمیتونیم بهش درس بدیم برای همین میخواستم شما کمک کنید من از مامان بابا پرسیدم اونا حرفی ندارن که بیاین خونه ی ما فقط باید فشرده بهش درس بدیم
- تو کی به مامان بابا گفتی؟
- م م م من و شما با هم به الکس درس بدیم؟
- بله اشکالی داره؟
..... -
- خدای من این چرا غش کرد؟
- قضیه اش مفصله بعدا بهت میگم ولی از همه مهم تر که پدربزرگ شرط هم گذاشت... ما باید به این شرط رو عملی کنیم چاره ی دیگه ای نداریم
-خدایا میخوای منو عذاب بدی؟
- خب از فردا شروع میکنیم
- نه از شنبه
- از فردا
- از شنبه
- رو حرف من حرف نزن من بزرگتر تو ام.
- فقط 2 ثانیه. تازه فردا امتحان آخریمو بدم بعدش جشن آخر سالمونه
- به هر حال با من بحث نکن.میخواستی بخونی .این همه کار داریم خودم باید بخونم تو هم که باید بهت درس بدم.... فهمیدم . سه تا معلم !
- چی؟
- حالا فردا خودت میفهمی
ابیگل سر به سر من نذار... اینجوری که تو قیافه میگیری یعنی نقشه بدی تو ذهنته ...
ابیگل نه
- آره
فصل 2 : نقشه ی اول : کابوس الکس
بعد از مدرسه : ساعت 1:25 :
- هی الکس خداحافظ
- نه وایسا
- چرا؟!
- چون خواهرم گفته میخواد باهات حرف بزنه گفته... اگر هم نذارم ببینتت از لحاظ درسی بدبختم میکنه که هیچ.... میاد بالاخره باید هر جوری شده حرف میزنه
لپاش گل انداخته بود و رنگش مثل گچ سفید شده بود : خواخواخواهرت... میخواد منو ببینه؟
- آره بابا نگران نباش نمیخورتت که
دست گذاشتم روی شونه سمت چپش که ببرمش که دیدم قلبش به شدت تند میزنه : هی داداش آرومتر چرا اینقدر استرس داری خوبی؟
- نمیدونم.... فکر کنم خوبم
- باش... ولی نمیخوای بشینی یه آب قند برات بیارم ؟
- حالم یه جوریه
- سلام
- وای ابیگل ترسیدم این چه رفتاریه از پشت میای
- ترسیدید؟ ببخشید
- س س س س سلام
- میگم چیزی شده؟
- نننهههه خوبم.... از استرس هست
- استرس؟! حالتون خوبه؟ الکس چی شده؟
- نمیدونم والا
- نننهههه خوبم... بفرمایید
- میشه تو راه صحبت کنیم؟
- البته
- خب راستش میدونید داداشم...
- من خودم داستان پدربزرگ رو بهش گفتم
- الکس مگه قرار نبود بین خودمون باشه؟
- تو گفتی به جولیا میگی منم گفتم
- البته فرقی هم نداشت من میخواستم الان بهتون بگم ولی برای اینکه این شرط عملی بشه من دست تنها نمیتونم این همه چیز رو به الکس یاد بدم برای همین من به جولیا گفتم کمکم کنه
الکس با تعجب گفت : جولیا!!!!
- وسط حرفم نپر بله و ما بالاخره دو نفره نمیتونیم بهش درس بدیم برای همین میخواستم شما کمک کنید من از مامان بابا پرسیدم اونا حرفی ندارن که بیاین خونه ی ما فقط باید فشرده بهش درس بدیم
- تو کی به مامان بابا گفتی؟
- م م م من و شما با هم به الکس درس بدیم؟
- بله اشکالی داره؟
..... -
- خدای من این چرا غش کرد؟
۵.۴k
۰۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.