غـریـبــه مـن ───※ ·❆· ※─── p : ³⁴
بعد از چند ساعت سانگ هو برمیگرده ا/ت نمیبینه و نگران میشه
¤ا/ت کجاس
**تو اتاق زیرزمین
¤چی....چرا؟
**خانم دایون دستور دادن
¤عوضیی
میره دنبالش و میخواد از اونجا درش بیاره
_بهم دست نزن
¤ا/ت...
_نمیخوام چیزی بشنوم...هرکاری میخوای بکن برام مهم نیست
¤نمیزارم اینجا بمونی
و بعد بغلش میکنه و میبرتش تو اتاق از اونجایی که زیرزمین تاریک بود چیزی معلوم نبود اما وقتی بردش تو اتاق متوجه زخم رو صورتش، دستاش و... شد
ا/ت وقتی دید سانگ هو زل زده به زخماش سعی کرد اونا رو بپوشونه
خلاصه سانگ هو زنگ زد به دایون و حسابی فحش کاریش کرد و گفت بخاطر دوستیمون کاریت ندارم و فلان
فردای آنروز:
واسه ش قرص و پماد و... گرفتم و رفتم تو اتاقش
¤صبح بخیر
_.........
¤برات دارو آوردم باید بخوری
_نمیخوام
¤پس بزار پماد..
_گفتم که نمیخوام بهم دست بزنی
¤چرا
_چون ازت بدم میاد
¤بهت حق میدم ولی مقصر اینا من نیستم (اشاره به زخماش)
_من خودم خودمو اینجا زندانی کردم نه؟......برام مهم نیست تقصیر کیه فقط برو
¤چرا بهم یه فرصت نمیدی؟
_چون یکی دیگرو دوست دارم...از تو خوشم نمیاد فهمیدی؟
سانگ هو بعد از چند لحظه وسایلی که دستش بود و گذاشت رو میز و رفت
_جونگکوک نکنه واقعا منو فراموش کردی؟
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
شب شده بود و سانگ هو که حسابی مست کرده بود میرفت سمت اتاق ا/ت
¤حالا....عاشقم میشی....باید تورو مال خودم کنم
در اتاق و باز میکنه و ا/ت که رو تخت دراز کشیده بود بلند میشه
_چیشده
¤نمیتونی در بری خانوم کوچولو
میره سمتش و رو تخت روش خیمه میزنه ا/ت خیلی تلاش میکرد تا فرار کنه ولی سانگ هو دستاشو گرفت ا/ت بازم تلاش میکرد
¤میخوای با دستای کوچولو و زخمیت اینکار کنی؟
و بعدش شروع میکنه به مک انداختن و بوسیدنش
_چت شده....نکن...سانگ هو لطفا خواهش میکنم
¤ناراحت نباش امشب مال من میشی (دستشو میبره زیر لباس ا/ت)
ا/ت از استرس بدنش میلرزید و گریش گرفته بود ولی داشت زور میزد که از زیر دستش در بره
¤نترس آروم پیش میرم (کم کم شروع میکنه به در آوردن لباس خودش)
همین موقع صدای نگهبانا میاد و یکیشون میاد تو اتاق
**اومدن....حمله کردن...داره همرو میکشه...فکر نمیکنم بتونیم شکستشون بدیم
سانگ هو دست ا/ت و میگیره و میره تا از در پشتی فرار کنه ولی اونجا هم پر از آدمای کوک بود میره تا از پنجره بپره و فرار کنه ولی بازم نمیتونه
صدای جونگ کوک میاد
+ا/ت ا/تت من اومدم دنبالت نترس ا/ت من اینجام
این همون صدا بود همونی که خوابشو دیده بودم آره اون همیشه داره ازم محافظت میکنه
سانگ هو دست ا/ت و میکشه و میبردتش پشت بام
_ولم کن چیکار میکنی
¤خفه شو
جونگ کوک میرسه و اسلحه رو سمت سانگ هو نشانه میگیره
¤ن..نزدیک نیا وگرنه از همینجا پرتش میکنم
¤ا/ت کجاس
**تو اتاق زیرزمین
¤چی....چرا؟
**خانم دایون دستور دادن
¤عوضیی
میره دنبالش و میخواد از اونجا درش بیاره
_بهم دست نزن
¤ا/ت...
_نمیخوام چیزی بشنوم...هرکاری میخوای بکن برام مهم نیست
¤نمیزارم اینجا بمونی
و بعد بغلش میکنه و میبرتش تو اتاق از اونجایی که زیرزمین تاریک بود چیزی معلوم نبود اما وقتی بردش تو اتاق متوجه زخم رو صورتش، دستاش و... شد
ا/ت وقتی دید سانگ هو زل زده به زخماش سعی کرد اونا رو بپوشونه
خلاصه سانگ هو زنگ زد به دایون و حسابی فحش کاریش کرد و گفت بخاطر دوستیمون کاریت ندارم و فلان
فردای آنروز:
واسه ش قرص و پماد و... گرفتم و رفتم تو اتاقش
¤صبح بخیر
_.........
¤برات دارو آوردم باید بخوری
_نمیخوام
¤پس بزار پماد..
_گفتم که نمیخوام بهم دست بزنی
¤چرا
_چون ازت بدم میاد
¤بهت حق میدم ولی مقصر اینا من نیستم (اشاره به زخماش)
_من خودم خودمو اینجا زندانی کردم نه؟......برام مهم نیست تقصیر کیه فقط برو
¤چرا بهم یه فرصت نمیدی؟
_چون یکی دیگرو دوست دارم...از تو خوشم نمیاد فهمیدی؟
سانگ هو بعد از چند لحظه وسایلی که دستش بود و گذاشت رو میز و رفت
_جونگکوک نکنه واقعا منو فراموش کردی؟
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
شب شده بود و سانگ هو که حسابی مست کرده بود میرفت سمت اتاق ا/ت
¤حالا....عاشقم میشی....باید تورو مال خودم کنم
در اتاق و باز میکنه و ا/ت که رو تخت دراز کشیده بود بلند میشه
_چیشده
¤نمیتونی در بری خانوم کوچولو
میره سمتش و رو تخت روش خیمه میزنه ا/ت خیلی تلاش میکرد تا فرار کنه ولی سانگ هو دستاشو گرفت ا/ت بازم تلاش میکرد
¤میخوای با دستای کوچولو و زخمیت اینکار کنی؟
و بعدش شروع میکنه به مک انداختن و بوسیدنش
_چت شده....نکن...سانگ هو لطفا خواهش میکنم
¤ناراحت نباش امشب مال من میشی (دستشو میبره زیر لباس ا/ت)
ا/ت از استرس بدنش میلرزید و گریش گرفته بود ولی داشت زور میزد که از زیر دستش در بره
¤نترس آروم پیش میرم (کم کم شروع میکنه به در آوردن لباس خودش)
همین موقع صدای نگهبانا میاد و یکیشون میاد تو اتاق
**اومدن....حمله کردن...داره همرو میکشه...فکر نمیکنم بتونیم شکستشون بدیم
سانگ هو دست ا/ت و میگیره و میره تا از در پشتی فرار کنه ولی اونجا هم پر از آدمای کوک بود میره تا از پنجره بپره و فرار کنه ولی بازم نمیتونه
صدای جونگ کوک میاد
+ا/ت ا/تت من اومدم دنبالت نترس ا/ت من اینجام
این همون صدا بود همونی که خوابشو دیده بودم آره اون همیشه داره ازم محافظت میکنه
سانگ هو دست ا/ت و میکشه و میبردتش پشت بام
_ولم کن چیکار میکنی
¤خفه شو
جونگ کوک میرسه و اسلحه رو سمت سانگ هو نشانه میگیره
¤ن..نزدیک نیا وگرنه از همینجا پرتش میکنم
۲۶.۸k
۳۰ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.