غریبه ای آشنا"P26"
بچه ها چون فردا امتحان دارم در خواستی هارو وقتی برگشتم از مدرسه میدارم:)
با این حرفم برقی تو چشماش معلوم میشد قدرت عشقی که دوباره زنده شد!
فلیکس:تهری تو تو...منو دوست داری هنوز؟
تهری:من عاشقت بودم و هستم فلیکس!
فلیکس امد جلو به چشام زل زد و گفت:میخوام قبول کنم ولی کار های بی انصافی که باهات کردم باعث عذاب کشیدنم میشه! من بهت چاقو زدم!
تهری:اشتباه میکنی این من بودم که خواستم بهم چاقو بزنی!
فلیکس:تهری من
میخواست حرفی بزنه که در باز شد
رونا:یا اینجا چیکار میکنین زود باشین بیاین بیرون
خواستم چیزی بگم که رونا از دستم گرف و منو کشوند سمت آب
رونا؛میدونی که بعد بخار چی میچسبه
مثل منگا نگاه میکردم
تهری:چسب میچسبه!
برگشت سمتم و گفت:اشتباه میکنی عزیزم آب یخ میچسبه
خواستم داد بزنم بگم نه که دیر شده بود منو محکم هل داد داخل آب یخ
عمقش زیاد بود به خاطر همین رفتم ته تهش
خاطرات باعث از بین رفتن سردی آب شد
عین این بود که روی ابرا بودم و هیچی به جز آرامش حس نمیکردم:)
رونا بدو بدو رفت سمت در بخار و بازش کرد که فلیکس ازش در امد
رونا:فلیکسیس بدو بیا رونا از تو اب در نمیاد!
فلیکس ترسید و گفت:کدومممم آب؟
رونا دستشو دراز کرد سمت آب یخ که فلیکس بدو بدو رفت و محکم تو آب شیرجه زد و رفت ته آب که دید تهری دستاشو باز کرده چشاشو بسته و داره میخنده زود رفت جلو از کمر تهری گرفت و چسبوند به خودش و کم کم شنا کرد به طرف بالا تا وقتی که تهری بازوی فلیکسو گرفت و مانع شناش شد
فلیکس چشاشو از دست تهری گرفت و منگ به چشای تهری خیره شد
تهری دستاشو پشت گردن فلیکس حلقه زد و شروع کرد به بوسیدنش
کمکم تعجب فلیکسو عشق گرفت و شروع کرد به بوسیدن تهری
هردو اینبار با عشق همدیقه رو میبوسیدن عشقی که آخرش معلوم نبود...
(زوج دوم)
ویو نارا
وارد آب شده و کم کم شنا رو شروع کرده بودم که چشمم افتاد به هیونجین که با خنده کیوت به من خیره شده:)
خودمو از دست دادم و یادم رفت دست بزنم رفتم زیر آب
که چند ثانیه ای نگذشته بود که دستای یکی به پاهام و کمرم حلقه شد و منو درآورد بیرون
هیونجین:حالت خوبه نارا(با نگرانی)
خندیدم و گفت:تو شنا مدال دارم فقط نمیدونم چرا پیشت از خود بی خود میشم
هیونجین:چون عاشقمی
برگشتم به چشاش نگاه کنم که شروع کرد به بوسه گرفتن از لبم
زدم از سینش که لباشو برداشت
نارا:عقلت سرجاشه؟میدونییی که تنها نیستیم
هیون:شاید راست میگی روح ها هیچوقت ماهارو تنها نمیذارن
برگشتم به دور بر نگاه کردم که فهمیدم هیچکس نیست...
نارا:یعنی چی اینا کجان
هیون:هان و لینو و چان آب گرمن
رعیس و فلیکس بخارن و رونا هم رفت آب سرد
منگ بهش نگاه کردم و گفتم:پس ما تو کدوم آبیم؟
خندید و گفت:آب متوسط عمق دار:)
زدم به سینش
نارا:برو عقب ببینم روح هارو نمیخوام اذیت کنم!
هیون خندید و گفت:بیبی خنگ من چحوری برم عقب
خو راست میگفت من الان تو بغلشم لعنت بهتتت ناراااااا
لبمو آویزون و از لبش پریدم پایین
و شروع کردم به شنا کردن که شاید ازش دور شم
هیون:بیبی بهتره خودت برگردی و منو ببوسی اونوقت ۲ دقیقه ای میبوسمت ولی اگه بگیرمت قول نمیدم فقط ببوسمت!
ترسیدم ولی با اطمینان کامل گفتم:مدالم طلا بود!
هیون:بهت آوانس میدم شنا کن
زود زود شروع کردم به شنا کردن که متاسفانه از پاهام گرفت و منو برگردوند سمت خودش
هیون:بیبی(خمار)
نارا:باشه اصلا خودم میبوسمت
رفتم جلو پاهامو قفل کمرش کردم دستامو گذشتم پشت گردنش و اروم لبمو گداشتم رو لبش که دستشو گذاشت پشت موهام و لبامو به لبش فشرد و عمیق بوسید تا اونجای که نفسمون بالا نیومد که باعث شد از هم جدا شیم
از خجالت سرخ شدم که هیونجین خندید که باعث شد منم بخندم:)
با این حرفم برقی تو چشماش معلوم میشد قدرت عشقی که دوباره زنده شد!
فلیکس:تهری تو تو...منو دوست داری هنوز؟
تهری:من عاشقت بودم و هستم فلیکس!
فلیکس امد جلو به چشام زل زد و گفت:میخوام قبول کنم ولی کار های بی انصافی که باهات کردم باعث عذاب کشیدنم میشه! من بهت چاقو زدم!
تهری:اشتباه میکنی این من بودم که خواستم بهم چاقو بزنی!
فلیکس:تهری من
میخواست حرفی بزنه که در باز شد
رونا:یا اینجا چیکار میکنین زود باشین بیاین بیرون
خواستم چیزی بگم که رونا از دستم گرف و منو کشوند سمت آب
رونا؛میدونی که بعد بخار چی میچسبه
مثل منگا نگاه میکردم
تهری:چسب میچسبه!
برگشت سمتم و گفت:اشتباه میکنی عزیزم آب یخ میچسبه
خواستم داد بزنم بگم نه که دیر شده بود منو محکم هل داد داخل آب یخ
عمقش زیاد بود به خاطر همین رفتم ته تهش
خاطرات باعث از بین رفتن سردی آب شد
عین این بود که روی ابرا بودم و هیچی به جز آرامش حس نمیکردم:)
رونا بدو بدو رفت سمت در بخار و بازش کرد که فلیکس ازش در امد
رونا:فلیکسیس بدو بیا رونا از تو اب در نمیاد!
فلیکس ترسید و گفت:کدومممم آب؟
رونا دستشو دراز کرد سمت آب یخ که فلیکس بدو بدو رفت و محکم تو آب شیرجه زد و رفت ته آب که دید تهری دستاشو باز کرده چشاشو بسته و داره میخنده زود رفت جلو از کمر تهری گرفت و چسبوند به خودش و کم کم شنا کرد به طرف بالا تا وقتی که تهری بازوی فلیکسو گرفت و مانع شناش شد
فلیکس چشاشو از دست تهری گرفت و منگ به چشای تهری خیره شد
تهری دستاشو پشت گردن فلیکس حلقه زد و شروع کرد به بوسیدنش
کمکم تعجب فلیکسو عشق گرفت و شروع کرد به بوسیدن تهری
هردو اینبار با عشق همدیقه رو میبوسیدن عشقی که آخرش معلوم نبود...
(زوج دوم)
ویو نارا
وارد آب شده و کم کم شنا رو شروع کرده بودم که چشمم افتاد به هیونجین که با خنده کیوت به من خیره شده:)
خودمو از دست دادم و یادم رفت دست بزنم رفتم زیر آب
که چند ثانیه ای نگذشته بود که دستای یکی به پاهام و کمرم حلقه شد و منو درآورد بیرون
هیونجین:حالت خوبه نارا(با نگرانی)
خندیدم و گفت:تو شنا مدال دارم فقط نمیدونم چرا پیشت از خود بی خود میشم
هیونجین:چون عاشقمی
برگشتم به چشاش نگاه کنم که شروع کرد به بوسه گرفتن از لبم
زدم از سینش که لباشو برداشت
نارا:عقلت سرجاشه؟میدونییی که تنها نیستیم
هیون:شاید راست میگی روح ها هیچوقت ماهارو تنها نمیذارن
برگشتم به دور بر نگاه کردم که فهمیدم هیچکس نیست...
نارا:یعنی چی اینا کجان
هیون:هان و لینو و چان آب گرمن
رعیس و فلیکس بخارن و رونا هم رفت آب سرد
منگ بهش نگاه کردم و گفتم:پس ما تو کدوم آبیم؟
خندید و گفت:آب متوسط عمق دار:)
زدم به سینش
نارا:برو عقب ببینم روح هارو نمیخوام اذیت کنم!
هیون خندید و گفت:بیبی خنگ من چحوری برم عقب
خو راست میگفت من الان تو بغلشم لعنت بهتتت ناراااااا
لبمو آویزون و از لبش پریدم پایین
و شروع کردم به شنا کردن که شاید ازش دور شم
هیون:بیبی بهتره خودت برگردی و منو ببوسی اونوقت ۲ دقیقه ای میبوسمت ولی اگه بگیرمت قول نمیدم فقط ببوسمت!
ترسیدم ولی با اطمینان کامل گفتم:مدالم طلا بود!
هیون:بهت آوانس میدم شنا کن
زود زود شروع کردم به شنا کردن که متاسفانه از پاهام گرفت و منو برگردوند سمت خودش
هیون:بیبی(خمار)
نارا:باشه اصلا خودم میبوسمت
رفتم جلو پاهامو قفل کمرش کردم دستامو گذشتم پشت گردنش و اروم لبمو گداشتم رو لبش که دستشو گذاشت پشت موهام و لبامو به لبش فشرد و عمیق بوسید تا اونجای که نفسمون بالا نیومد که باعث شد از هم جدا شیم
از خجالت سرخ شدم که هیونجین خندید که باعث شد منم بخندم:)
۱۱.۰k
۲۰ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.