ماه یخی پارت ۳
ماه یخی پارت ۳
از دید راوی
چویا خم شد و به پیشونی میکو دست زد و دید میکو داره تو تب میسوزه بعد از انکه چویا میکو رو برد خونش میکو تقریبا ۴ ساعت بی هوش بود
از دید چویا
فکر کنم اون دختر داره خواب بدی میبینه چون تو خواب زیر لب همش زمزمه میکنه و میگه نه نه نه که یهو بهوش اومد و با حالت ترس دستش رو برد بالا و از ترس یهو نشست و گفت چویا نه
( مثل دازای که تو قسمت اول یهو نشست ولی سریع تر و با هالت ترس)
از دید میکو
یهو بعد از یه خواب بد از خواب پریدم و گونه هام پر از اشک بود بلا فاصله شروع بع گریه کردم و دورو ورم رو ندیدمبعد از اینگ چشمام رو پاک کردم دیدم پیشونیم خیسه به پاهام نگاه کردم و دیدم یه هوله تا شده خیس از رو پیشونیم اوفتاده
( برای کم کردن تب خوبه)
دورو برمو نگاه کردم و دیدم داخل یه خونه هستم
از دید چویا
دیدم اون دختر به هوش اومد وایسا من کی اسممو بهش گفتم؟ دیدم اون دختر داره گریه میکنه ترجیه دادم اون لحظه چیزی نگم
از دید راوی
چویا خم شد و به پیشونی میکو دست زد و دید میکو داره تو تب میسوزه بعد از انکه چویا میکو رو برد خونش میکو تقریبا ۴ ساعت بی هوش بود
از دید چویا
فکر کنم اون دختر داره خواب بدی میبینه چون تو خواب زیر لب همش زمزمه میکنه و میگه نه نه نه که یهو بهوش اومد و با حالت ترس دستش رو برد بالا و از ترس یهو نشست و گفت چویا نه
( مثل دازای که تو قسمت اول یهو نشست ولی سریع تر و با هالت ترس)
از دید میکو
یهو بعد از یه خواب بد از خواب پریدم و گونه هام پر از اشک بود بلا فاصله شروع بع گریه کردم و دورو ورم رو ندیدمبعد از اینگ چشمام رو پاک کردم دیدم پیشونیم خیسه به پاهام نگاه کردم و دیدم یه هوله تا شده خیس از رو پیشونیم اوفتاده
( برای کم کردن تب خوبه)
دورو برمو نگاه کردم و دیدم داخل یه خونه هستم
از دید چویا
دیدم اون دختر به هوش اومد وایسا من کی اسممو بهش گفتم؟ دیدم اون دختر داره گریه میکنه ترجیه دادم اون لحظه چیزی نگم
۳.۷k
۱۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.