دلتنگتم پارت⁶↓
فردا...ویو ا/ت
-یا خدا نگین قرارع آرایش کنم!
+یس بیب
-نمیخوام
+تهیونگ لجبازی نکن
هوسوک و یونگی گرفتنش و منم تونستم تهیونگ رو آرایش کنم.البته میکاپ
بعد یه ساعت که کار میکاپ تهیونگ تموم شد.تهیونگ و یونگی نقش زن و شوهر و مادر پدر من منو داشتم!رو انداختن بیرون و گفتم برن جایی
-خب
*تهیچنگ مطمئنن میکشتت اگه بفهمه چیت باید بگی
+بذار یکم تنبیه شه
*رسیدن
+خدا بخیر کنه
م.ه:سلام پسرم
*سلام مامان عمه بابا کو پس
م.ه.گفتم که.نشنیدی.اون کار داشت نیومده.
*هه اره نه نشیندم یه لحظه یاد
م.ه.دالما
*+بله؟
م.ه.پالما؟
*نه مامان اشتباه شده دالمی درسته
+بلع
م.ه.خیلی خوشحالم از دیدار دوبارت
+ام همینطور
م.ه.کیونگ جونگ صدام کن
+هه اره یعنی بله چشم
ک.ج.پدر و مادرت کجان؟!
+تو راهن برم زنگ بزنم بهشون
و وقتی رفتم
ک.ج.دالمی موهاش بلند تر شده و خوشگلتر هم شده
*بله که شده
ک.ج😂
*هه مامان بیا بریم اتاقت رو نشون بدم و یادآوری کنم که اتاق مهمان مال یونگی شده!به خودش لعنت فرستاد
ک.ج.با همین لباسا راحتم و چمدونم رو هم تو لطفا ببر من برم یچی بخورم تا مامان بابای دالمی بیان!
*باشه باشه.و با یه چمدون که به بدبختی هاش اضافه شده بود رفت پیش دالمی و گوشی رو ازش گرفت و گذاشت رو اسپیکر
*بچه ها
/باز چه کندی زدی هوسوک؟
*یونگی اتاق تو شده اتاق میهمان
/هان؟وای
*الان دقیقا چه غلطی بکنیم
+بچه ها زود خودتون رو برسونید بیا هوسوک من یچی میگم
تصویر سازی هوسوک و من
*میگم دال...چیزه هانی اتاق مهمون خالیه؟
+آخرین بار که برای یونگی بود
ک.ج.یونگی کیه؟
+دوست صمیمی ما
ک.ج.طبقه بالا دوتا اتاق مهمان داره
*مامان تو این دوسال با دوتا از دوستامون زندگی میکردم یعنی میکردیم یونگی و تهیونگ رو که دیده بودی؟
ک.ج.اها اره
+امم یه اتاق هست که من معمولا ازش استفاده میکنم
ک.ج.تو؟
+ما ⁴ تا از چند سال پیش تو این خونه زندگی میکردیم و من بعد چند سال با هوسوک قرار گذاشتم و اتاقم هنوز هست
ک.ج.پس من تو همون اتاق میمونم و با رفتن و دیدن اتاق و...
زنگ در اومد و کیونگ جونگ رفت که درو باز کنه
-یا خدا سوکیییی!!!
*باز چی شده
+صدا تهیونگگ
*به به!
و منو سوکی پشت کیونگ جونگ رفتیم
/سلام
ک.جسلام خوش اومدید بیاین داخل و وقتی اومدن داخل
+چیزه فک نکنید مامانم بی ادبه فقط حنجره ش(تار های صوتی) رو عمل کرده نمیتونه حرف بزنه
ک.جاوم واقعا
و تهیونگ سر تکون داد
ک.ج. چرا حنجرشون رو عمل کردن
/چیزه همسرم(جررر)بخاطر اینکه به گلوش تو یه تصادف صدمه وارد شد برای همین
ک.ج.اهان پس بیاین عروس گلم ناهار خوشمزه درست کرده
همه رفتن سر میز
ک.ج.کی میخواین ازدواج کنید.منتظر یه عروسی بزرگم!!
/ام منو و همسرم هم درباره این موضوع باهاشون حرف زدیم انگار فعلا نمیخوان
ک.ج.نه باید انجام بدم!! شنیده بودم شما رسم و رسوم خاصی دارید
و یونگی هم برای اینکه حرص تهیونگ رو در بیاره
/اوه اره . توی بوسان ما باید جلوی پدر مادر زن و شوهر همدیگه رو ببوسم
+باباااا
/بله عزیزم
با یه صورت قرمز که میخواستم پقی بزنم زیر خنده ولی خودمو به شدت کنترل کردم
-اهم...تو مامان تاحالا در این باره چیزی نگفته بودین؟
/عا...عزیزم مگه تاحالا نبوسیدیش؟!
و تهیونگ نگاهی به یونگی کرد که قشنگ میشد میکشمت رو تو چشماش خوند
-نه یعنی چیزه اره
-فعلا بهتر نیست درباره یچی دیگه حرف بزنیم؟!
/اوه حتما
-یا خدا نگین قرارع آرایش کنم!
+یس بیب
-نمیخوام
+تهیونگ لجبازی نکن
هوسوک و یونگی گرفتنش و منم تونستم تهیونگ رو آرایش کنم.البته میکاپ
بعد یه ساعت که کار میکاپ تهیونگ تموم شد.تهیونگ و یونگی نقش زن و شوهر و مادر پدر من منو داشتم!رو انداختن بیرون و گفتم برن جایی
-خب
*تهیچنگ مطمئنن میکشتت اگه بفهمه چیت باید بگی
+بذار یکم تنبیه شه
*رسیدن
+خدا بخیر کنه
م.ه:سلام پسرم
*سلام مامان عمه بابا کو پس
م.ه.گفتم که.نشنیدی.اون کار داشت نیومده.
*هه اره نه نشیندم یه لحظه یاد
م.ه.دالما
*+بله؟
م.ه.پالما؟
*نه مامان اشتباه شده دالمی درسته
+بلع
م.ه.خیلی خوشحالم از دیدار دوبارت
+ام همینطور
م.ه.کیونگ جونگ صدام کن
+هه اره یعنی بله چشم
ک.ج.پدر و مادرت کجان؟!
+تو راهن برم زنگ بزنم بهشون
و وقتی رفتم
ک.ج.دالمی موهاش بلند تر شده و خوشگلتر هم شده
*بله که شده
ک.ج😂
*هه مامان بیا بریم اتاقت رو نشون بدم و یادآوری کنم که اتاق مهمان مال یونگی شده!به خودش لعنت فرستاد
ک.ج.با همین لباسا راحتم و چمدونم رو هم تو لطفا ببر من برم یچی بخورم تا مامان بابای دالمی بیان!
*باشه باشه.و با یه چمدون که به بدبختی هاش اضافه شده بود رفت پیش دالمی و گوشی رو ازش گرفت و گذاشت رو اسپیکر
*بچه ها
/باز چه کندی زدی هوسوک؟
*یونگی اتاق تو شده اتاق میهمان
/هان؟وای
*الان دقیقا چه غلطی بکنیم
+بچه ها زود خودتون رو برسونید بیا هوسوک من یچی میگم
تصویر سازی هوسوک و من
*میگم دال...چیزه هانی اتاق مهمون خالیه؟
+آخرین بار که برای یونگی بود
ک.ج.یونگی کیه؟
+دوست صمیمی ما
ک.ج.طبقه بالا دوتا اتاق مهمان داره
*مامان تو این دوسال با دوتا از دوستامون زندگی میکردم یعنی میکردیم یونگی و تهیونگ رو که دیده بودی؟
ک.ج.اها اره
+امم یه اتاق هست که من معمولا ازش استفاده میکنم
ک.ج.تو؟
+ما ⁴ تا از چند سال پیش تو این خونه زندگی میکردیم و من بعد چند سال با هوسوک قرار گذاشتم و اتاقم هنوز هست
ک.ج.پس من تو همون اتاق میمونم و با رفتن و دیدن اتاق و...
زنگ در اومد و کیونگ جونگ رفت که درو باز کنه
-یا خدا سوکیییی!!!
*باز چی شده
+صدا تهیونگگ
*به به!
و منو سوکی پشت کیونگ جونگ رفتیم
/سلام
ک.جسلام خوش اومدید بیاین داخل و وقتی اومدن داخل
+چیزه فک نکنید مامانم بی ادبه فقط حنجره ش(تار های صوتی) رو عمل کرده نمیتونه حرف بزنه
ک.جاوم واقعا
و تهیونگ سر تکون داد
ک.ج. چرا حنجرشون رو عمل کردن
/چیزه همسرم(جررر)بخاطر اینکه به گلوش تو یه تصادف صدمه وارد شد برای همین
ک.ج.اهان پس بیاین عروس گلم ناهار خوشمزه درست کرده
همه رفتن سر میز
ک.ج.کی میخواین ازدواج کنید.منتظر یه عروسی بزرگم!!
/ام منو و همسرم هم درباره این موضوع باهاشون حرف زدیم انگار فعلا نمیخوان
ک.ج.نه باید انجام بدم!! شنیده بودم شما رسم و رسوم خاصی دارید
و یونگی هم برای اینکه حرص تهیونگ رو در بیاره
/اوه اره . توی بوسان ما باید جلوی پدر مادر زن و شوهر همدیگه رو ببوسم
+باباااا
/بله عزیزم
با یه صورت قرمز که میخواستم پقی بزنم زیر خنده ولی خودمو به شدت کنترل کردم
-اهم...تو مامان تاحالا در این باره چیزی نگفته بودین؟
/عا...عزیزم مگه تاحالا نبوسیدیش؟!
و تهیونگ نگاهی به یونگی کرد که قشنگ میشد میکشمت رو تو چشماش خوند
-نه یعنی چیزه اره
-فعلا بهتر نیست درباره یچی دیگه حرف بزنیم؟!
/اوه حتما
۱۰.۹k
۱۸ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.