سخن ادمین:سلام دوستان یک چیزی بگم در مورد داستان اول اینک
سخن ادمین:سلام دوستان یک چیزی بگم در مورد داستان اول اینکه اگه جایی رو متوجه نمی شین بهم بگین تا کامل توضیح بدم و متاسفم اگه گیج کننده مینویسم😔
و دوم اینکه این قسمت دفتر فکر کنم یکم گیج کننده بود
ببینید کوک با خودش فکر کرده بود که اگر هیا دفتر رو تا آخر بخونه واقعاً میتونه کنار کوکی که بیماری روانی داره دووم بیاره چون عملا نباید از هیچ چیز طرف بترسه و عادی باشه تصور کنید خیلی سخته و اگه نخونه یعنی هنوز آماده نیست و تصمیم کوک اینه که حالا بخاطر هیا خودشو تغییر بده دو ماه ازش دور باشه و تمام خاطرات تلخش رو فراموش کنه و یه پسر سرحال و شاد بشه
راستی حدس زدین دیگه که مرگ خانوادش
زیر سر کی بوده؟😉 پارت بعد کل قضیه رو میشه
و دوم اینکه این قسمت دفتر فکر کنم یکم گیج کننده بود
ببینید کوک با خودش فکر کرده بود که اگر هیا دفتر رو تا آخر بخونه واقعاً میتونه کنار کوکی که بیماری روانی داره دووم بیاره چون عملا نباید از هیچ چیز طرف بترسه و عادی باشه تصور کنید خیلی سخته و اگه نخونه یعنی هنوز آماده نیست و تصمیم کوک اینه که حالا بخاطر هیا خودشو تغییر بده دو ماه ازش دور باشه و تمام خاطرات تلخش رو فراموش کنه و یه پسر سرحال و شاد بشه
راستی حدس زدین دیگه که مرگ خانوادش
زیر سر کی بوده؟😉 پارت بعد کل قضیه رو میشه
۲.۶k
۳۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.