چندپارتی✨ p:2
ش:گفتم که...یابامن...یانمیری!(عصبانی)
بلند شد...
ش: من دیگه اشتها ندارم.!
رفت.!
بغض کردم...یعنی نباید میرفتم؟ولی من تسلیم نمیشم!
بعداینکه عصبانیتش کامل خنثی شد میرم حرف بزنم.!
یه ساعت بعد....
تق تق(صدای در:/)
ش: بیا تو!
رفتم تو که دیدم خوابیده روی تخت و ساعد دستشو گذاشته رو چشاش..
م:ش.شوگا؟
ش: بیا بشین!
رفتم نشستم کنارش.
ش: خب...میشنوم
م: خ.خب راستش اومدم...درباره..سفر...
پاشد نشست...
ش: میدونم دوس داری بری...ولی من چی؟من بدون تو چیکارکنم؟اگه واست اتفاقی بیوفته چی ها؟میدونی چقد آدمه که مارو اذیت میکنن؟(گایز همون سانگ،هیترو...)
م: میدونم شوگا!...ولی خب...منم به سختی به اینجا رسیدم...این آرزوی منه که نتیجه تلاشامو ببینم...من ازبچگی عاشق نقاشی بودم...الانم که به عنوان یه نقاش دارم به آرزوم میرسم باید دست بردارم؟
شوگاهوفی کشید...نمیخواست از عشقش جداشه ولی از یه طرفی هم میچا عاشق کارش بود...اگه نمیزاشت میچا بره هم خودش ناراحت میشد هم دخترک.
ش: حالا کی میای؟
دخترک تعجب کرده بود...ینی شوگا قبول کرد؟
م: چ.چی؟ تو قبول کردی من برم؟
ش: آره خب.!...ولی قول بده که مراقب خودت باشی!...اوکی؟
میچا ذوق زده شده بود برای همین خندیدو خودشو تو آغوش گرم شوگا پرت کردو سرشو به معنی باشه بالا پایین کرد...
م: باشه...ازت ممنونم شوگا!
شوگاهم سفت بغلش کرد...
بلند شد...
ش: من دیگه اشتها ندارم.!
رفت.!
بغض کردم...یعنی نباید میرفتم؟ولی من تسلیم نمیشم!
بعداینکه عصبانیتش کامل خنثی شد میرم حرف بزنم.!
یه ساعت بعد....
تق تق(صدای در:/)
ش: بیا تو!
رفتم تو که دیدم خوابیده روی تخت و ساعد دستشو گذاشته رو چشاش..
م:ش.شوگا؟
ش: بیا بشین!
رفتم نشستم کنارش.
ش: خب...میشنوم
م: خ.خب راستش اومدم...درباره..سفر...
پاشد نشست...
ش: میدونم دوس داری بری...ولی من چی؟من بدون تو چیکارکنم؟اگه واست اتفاقی بیوفته چی ها؟میدونی چقد آدمه که مارو اذیت میکنن؟(گایز همون سانگ،هیترو...)
م: میدونم شوگا!...ولی خب...منم به سختی به اینجا رسیدم...این آرزوی منه که نتیجه تلاشامو ببینم...من ازبچگی عاشق نقاشی بودم...الانم که به عنوان یه نقاش دارم به آرزوم میرسم باید دست بردارم؟
شوگاهوفی کشید...نمیخواست از عشقش جداشه ولی از یه طرفی هم میچا عاشق کارش بود...اگه نمیزاشت میچا بره هم خودش ناراحت میشد هم دخترک.
ش: حالا کی میای؟
دخترک تعجب کرده بود...ینی شوگا قبول کرد؟
م: چ.چی؟ تو قبول کردی من برم؟
ش: آره خب.!...ولی قول بده که مراقب خودت باشی!...اوکی؟
میچا ذوق زده شده بود برای همین خندیدو خودشو تو آغوش گرم شوگا پرت کردو سرشو به معنی باشه بالا پایین کرد...
م: باشه...ازت ممنونم شوگا!
شوگاهم سفت بغلش کرد...
۳.۶k
۲۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.