فیک کوک ( اعتماد)پارت۹۳
( خب پارت قبل اون قسمت مرگ ا/ت خوابه ا/ت حین عمل بود که الان داستانش رو از زبون خودش میخونید ، ولی ناموصن باور کردید ا/ت مرده 🤣 ببخشید ولی یه لحظه از ذهنم رد شد این خواب رو واسه ا/ت ببینم 🤣🤣🤣🤣💔 آخ چقدر به این تصورم خندیدم 😐🤣🤣🤣)
از زبان ا/ت
یه لحظه تنفسم رفت حس کردمش.. بلافاصله یه پرده سفید جلوم ظاهر شد و این صحنه های مرگم رو جلوی چشمام گذاشت
نه من نباید میمردم باید بر میگشتم نباید به این زودیا جونگ کوک رو تنها میزاشتم..
اشکام سرازیر شدن اما جالب بود فقط اشک از چشمام میریخت و هیچ واکنشی نداشتم حس میکردم نمیتونم حرف بزنم اما با زور هم که شده دهنم رو باز کردم و آروم زمزمه وار گفتم : میخوام...برگردم
بعده ثانیه ای نفس عمیقی کشیدم و اکسیژن بهم رسید
از زبان نویسنده
بعده چند ساعت دکتر از اتاق عمل اومد بیرون
با سرعت رفتن سمت دکتر جونگ کوک بدون معطلی گفت : حالش چطوره
دکتر گفت : خداروشکر با اینکه عمل خیلی سختی رو پشت سر گذاشت اما بدنش مقاومت زیادی کرد و تونست عملش رو موفقیت آمیز رد کنه
تهیونگ و جانگ شین از خوشحالی لبخند زدن و جونگ کوک نفس حبس شدش رو بیرون داد
جانگ شین گفت : میتونیم ببینیمش
دکتر به تهیونگ نگاه کرد و گفت : دکتر تهیونگ خودشون میدونن شرایط ملاقات بیمار رو پس با ایشون حرف بزنید
دکتر رفت و تهیونگ گفت : اگر به مراقبت های ویژه منتقلش کنن که صد در صد همین کار رو میکنن فقط ۵ دقیقه ای میتونیم ببینیمش که جونگ کوک بهتره ببینتش
نگاهی به جونگ کوک که حال و روز خوبی نداشت انداخت و گفت : تو هم اگر میخوای ا/ت رو ببینی باید روبه راه باشی بیا بریم دستت رو بخیه بزنم
جونگ کوک قدم اول رو که برداشت سمت چپ قفسه سینش تیر کشید..چهرش در هم شد و دستش رو گذاشت روی قلبش نفس عمیقی کشید اما کارساز نبود و درد بدتر شد
تهیونگ با نگرانی از کتفش گرفت و گفت : خوبی چت شد
جونگ کوک گفت : چیزی نیست
تهیونگ اعصبی گفت : یه بار هم که شده از مغرور بازیات دست بکش تا خودتو به کشتن ندی راحت نمیشی تو پسر
از زبان ا/ت
یه لحظه تنفسم رفت حس کردمش.. بلافاصله یه پرده سفید جلوم ظاهر شد و این صحنه های مرگم رو جلوی چشمام گذاشت
نه من نباید میمردم باید بر میگشتم نباید به این زودیا جونگ کوک رو تنها میزاشتم..
اشکام سرازیر شدن اما جالب بود فقط اشک از چشمام میریخت و هیچ واکنشی نداشتم حس میکردم نمیتونم حرف بزنم اما با زور هم که شده دهنم رو باز کردم و آروم زمزمه وار گفتم : میخوام...برگردم
بعده ثانیه ای نفس عمیقی کشیدم و اکسیژن بهم رسید
از زبان نویسنده
بعده چند ساعت دکتر از اتاق عمل اومد بیرون
با سرعت رفتن سمت دکتر جونگ کوک بدون معطلی گفت : حالش چطوره
دکتر گفت : خداروشکر با اینکه عمل خیلی سختی رو پشت سر گذاشت اما بدنش مقاومت زیادی کرد و تونست عملش رو موفقیت آمیز رد کنه
تهیونگ و جانگ شین از خوشحالی لبخند زدن و جونگ کوک نفس حبس شدش رو بیرون داد
جانگ شین گفت : میتونیم ببینیمش
دکتر به تهیونگ نگاه کرد و گفت : دکتر تهیونگ خودشون میدونن شرایط ملاقات بیمار رو پس با ایشون حرف بزنید
دکتر رفت و تهیونگ گفت : اگر به مراقبت های ویژه منتقلش کنن که صد در صد همین کار رو میکنن فقط ۵ دقیقه ای میتونیم ببینیمش که جونگ کوک بهتره ببینتش
نگاهی به جونگ کوک که حال و روز خوبی نداشت انداخت و گفت : تو هم اگر میخوای ا/ت رو ببینی باید روبه راه باشی بیا بریم دستت رو بخیه بزنم
جونگ کوک قدم اول رو که برداشت سمت چپ قفسه سینش تیر کشید..چهرش در هم شد و دستش رو گذاشت روی قلبش نفس عمیقی کشید اما کارساز نبود و درد بدتر شد
تهیونگ با نگرانی از کتفش گرفت و گفت : خوبی چت شد
جونگ کوک گفت : چیزی نیست
تهیونگ اعصبی گفت : یه بار هم که شده از مغرور بازیات دست بکش تا خودتو به کشتن ندی راحت نمیشی تو پسر
۲۸۵.۷k
۰۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۶۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.