قمار

یه فیک جدید دارم از کوک که مافیایی اگر دوست دارید بگید ادامه بدم

پارت ۱
ویو ا‌ت
های من ات هستم ۲۴ سالمه وقتی به دنیا اومدم مامانمو از دست دادم بابام از اون موقع همش مست میاد خونه و مند میزنه و باهام بد رفتاری میکنه چون میگه تقصیر توعه که مامانت منو ترک کرد همش توی بار و ایناس و قمار میکنه انقد اینکارو کرده که هیچی واسمون نمونده کم مونده منو قمار کنه
مثل اینکه دختر داستانمون میدونه قراره سرش قمار شه
+امروز بیدار شدم کارومو کردم داشتم ظرفای صبحانه میشتم(باباش خونه نیست) که در با صدای بدی باز شد و بابا اومد تو خونه
٪هیی دختری بدبخت کجایی گمشو بیا اینجا کارت دارم
+باز شروع کرد(تو دلش) رفتم پیشش چیشده بابا؟
٪بابا؟هه عجیبه اینارو ولش خواستم بت بگم وسیله هاتو جمع کن البته وسیله که نه چنتا لباس و گوشی و ایناتو جمع کن
+براچی؟
٪فرختمت
+چی؟(شوکه شدی)
٪کری چیزی هستی گفتم فرختمت الانم دارن میان دنبالت زود باش برو وسایلاتو جمع کن زود
+بدون هیچ حرفی رفتم تو اتاقم بغضم شکست گریه کردم ولی بی صدا همینطور که وسایلمو جمع میکردم گریه میکردم که صدای چنتا ماشینو شنیدم.....