پارت 6 ما همه مرد ایم
پارت 6 ما همه مرد ایم
اونا رفتن و منم رفتم خونه تا حاضر بشم
تولد ساعت 7 شروع میشه رسیدم رفتم یه دوش 10 مینی گرفتم و لباسمو پوشیدم میا بهم زنگ رد گفت که میایم دنبالت منم سریع یه ارایش سطحی زدم و رفتم پایین که میا زنگ زد
میا: بیا منتظرتم
ا/ت: باش اومدم
رفتم سوار ماشین شدم و سرام احوال پرسی دیگه بعد بیست دقیقه رسیدیم همه ی همکلاسی هام بودن قکر میکردم یه نفر کمه بیشتر توجه کردم و دیدم که نامرا نیست از اون روز قیبش زد و دیگه پیدا نشد؟
کیک رو اوردن جیمین چشمای سانا رو بست و اوردش پیشمون چشماشو باز کرد از خوشحالی بال درورد بعد نیم ساعت کادو هارو باز کرد
نشستیم سر یه میز جونگکوک و بقیه هم نشسته بودن برامون نوشیدنی اوردن اونا هی میخوردن ولی من فقط میتونسم یه شات بخورم به بچه ها گفتم میرم سرویس و زود بر میگردم رفتم و وقتی میخواستم برگردن یه نفر اومد جلوم
ا/ت: ببخشید چیزی شده
شخص: میخوامت
ا/ت: توی الاغ مستی زده به سرت
شخص: الاغ نیستم دیگه(با حالت مست)
دو تا دستشو گذاشت دورم و میخواست کیس مارک بزاره کت جونگکوک از اونطرف گرفت پرتش کذد رو زمین چند تا مشت هم زدش خیلی عصبی شده بود من سریع از اونجا رفتم به بچه ها گفتم یکیشون منو برسونه خونه تهیونگ گفت من میبرمت سریع سوار ماشین شدیم و رفتیم خونه
ویو کوک
دیدم ا/ت نیومده نگرانش شدم رفتم دیدم یه پسره پیششه مث چی عصبی شدم حمله کرپم سمتش و هی میزدمش متوجه رفتن ا/ت نشدم رفتم پیش جیمین
کوک: جیمین ا/ت رو ندیدی
جیمین: چرا دیدمش ولی با ترس اومد گفت منو برسونین خونه چیزی شده
کوک: نه هیچی نشده
ویو ا/ت
تا رسیدم خونه خداحافظی کردم و رفتم تو انقدر خسته بودم فقط رفتم لباسمو عوض کردم وسایل های مدرسمو اماده کردم و گرفتم خوابیدم
ویو صبح ا/ت
صبح از خواب بیدار شدم کارا لازممو انجام دادم و یاد نامرا افتادم گفتم شاید چیزیش شده باشه رفتم سر میز صبحونمو خوردم و لباسامو پوشیدم رفتم مدرسه
اونا رفتن و منم رفتم خونه تا حاضر بشم
تولد ساعت 7 شروع میشه رسیدم رفتم یه دوش 10 مینی گرفتم و لباسمو پوشیدم میا بهم زنگ رد گفت که میایم دنبالت منم سریع یه ارایش سطحی زدم و رفتم پایین که میا زنگ زد
میا: بیا منتظرتم
ا/ت: باش اومدم
رفتم سوار ماشین شدم و سرام احوال پرسی دیگه بعد بیست دقیقه رسیدیم همه ی همکلاسی هام بودن قکر میکردم یه نفر کمه بیشتر توجه کردم و دیدم که نامرا نیست از اون روز قیبش زد و دیگه پیدا نشد؟
کیک رو اوردن جیمین چشمای سانا رو بست و اوردش پیشمون چشماشو باز کرد از خوشحالی بال درورد بعد نیم ساعت کادو هارو باز کرد
نشستیم سر یه میز جونگکوک و بقیه هم نشسته بودن برامون نوشیدنی اوردن اونا هی میخوردن ولی من فقط میتونسم یه شات بخورم به بچه ها گفتم میرم سرویس و زود بر میگردم رفتم و وقتی میخواستم برگردن یه نفر اومد جلوم
ا/ت: ببخشید چیزی شده
شخص: میخوامت
ا/ت: توی الاغ مستی زده به سرت
شخص: الاغ نیستم دیگه(با حالت مست)
دو تا دستشو گذاشت دورم و میخواست کیس مارک بزاره کت جونگکوک از اونطرف گرفت پرتش کذد رو زمین چند تا مشت هم زدش خیلی عصبی شده بود من سریع از اونجا رفتم به بچه ها گفتم یکیشون منو برسونه خونه تهیونگ گفت من میبرمت سریع سوار ماشین شدیم و رفتیم خونه
ویو کوک
دیدم ا/ت نیومده نگرانش شدم رفتم دیدم یه پسره پیششه مث چی عصبی شدم حمله کرپم سمتش و هی میزدمش متوجه رفتن ا/ت نشدم رفتم پیش جیمین
کوک: جیمین ا/ت رو ندیدی
جیمین: چرا دیدمش ولی با ترس اومد گفت منو برسونین خونه چیزی شده
کوک: نه هیچی نشده
ویو ا/ت
تا رسیدم خونه خداحافظی کردم و رفتم تو انقدر خسته بودم فقط رفتم لباسمو عوض کردم وسایل های مدرسمو اماده کردم و گرفتم خوابیدم
ویو صبح ا/ت
صبح از خواب بیدار شدم کارا لازممو انجام دادم و یاد نامرا افتادم گفتم شاید چیزیش شده باشه رفتم سر میز صبحونمو خوردم و لباسامو پوشیدم رفتم مدرسه
۱.۱k
۰۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.