عشق ناخواسته part74
هوسوک ـ باشه فعلا باهات کاری ندارم ولی اگه دستم بهت برسه همشو تلافی می کنم
دایون ـ باشه و خودش رو روی تخت پهن کرد
هوسوک ـ درسته قرار نیست رابطه داشته باشیم وای حداقل بیا اینجا تو بغلم بخواب
دایون ـ باشه باشه
و رفت و باهم توی بغل هم خوابیدن
از زبان دایون
وای خدا رو شکر قبول کرد ولی می ترسم وقتی دستش بهم برسه جرم بده وتی من چه گناهی کردم
بلاخره بعد از یه عالمه کلنجار رفتن دوی ذهنش خوبش برد
فردا صبح
دایون ـ چشمام رو باز کردم دیدم هوسوک نیست یعنی کجا رفته کجاست الا
رفتم لباسم رو عوض کردم و رفتم پایین
و بو های خیلی خوبی به مشامم خورد
دیدم که هوسوم تو اشپز خونه مشغول درست کردن صبحانست و حواسش به من نیست و پس از فرصت استفاده کردم و رفتم و از پشت بغلش کردم
از زبان هوسوک.
صبح از خواب پا شدم دیدم دایون خوابه خوابه دلم نیومد بیدارش کنم پس اروم از تخت بیرون اومدم و رفتم توی اشپزخونه و داشتم صبحانه درست می کردم
همینجور که مشغول درست کردم صبحانه بودم یکی از پشت بغلم کرد پس دایون بیدار شد سرم رو برگردونندم
و لباش رو بوسیدم
هوسوک ـ پس بیدار شدی برو اونجا بشین تا برات صبحانه بیارم
دایون رفت و روی میز نشست و هوسوک هم بعد از چند مین میز رو پر از خراکی ها خوشمزه کرد
دایون ـ به به ددیم چیکار کرده
هوسوک ـ منو تحریک نکن که همینجا جرت میدم
دایون ـ اوکی گوه خوردم
الا می نورم ببینم طعمشم مول خثدش خوشمزست یا فقط رنگ و رو دار
یه لقمه تو دهنم گذاشتم وای این چرا... .
الا میرم پارت بعد رو میزارم
دایون ـ باشه و خودش رو روی تخت پهن کرد
هوسوک ـ درسته قرار نیست رابطه داشته باشیم وای حداقل بیا اینجا تو بغلم بخواب
دایون ـ باشه باشه
و رفت و باهم توی بغل هم خوابیدن
از زبان دایون
وای خدا رو شکر قبول کرد ولی می ترسم وقتی دستش بهم برسه جرم بده وتی من چه گناهی کردم
بلاخره بعد از یه عالمه کلنجار رفتن دوی ذهنش خوبش برد
فردا صبح
دایون ـ چشمام رو باز کردم دیدم هوسوک نیست یعنی کجا رفته کجاست الا
رفتم لباسم رو عوض کردم و رفتم پایین
و بو های خیلی خوبی به مشامم خورد
دیدم که هوسوم تو اشپز خونه مشغول درست کردن صبحانست و حواسش به من نیست و پس از فرصت استفاده کردم و رفتم و از پشت بغلش کردم
از زبان هوسوک.
صبح از خواب پا شدم دیدم دایون خوابه خوابه دلم نیومد بیدارش کنم پس اروم از تخت بیرون اومدم و رفتم توی اشپزخونه و داشتم صبحانه درست می کردم
همینجور که مشغول درست کردم صبحانه بودم یکی از پشت بغلم کرد پس دایون بیدار شد سرم رو برگردونندم
و لباش رو بوسیدم
هوسوک ـ پس بیدار شدی برو اونجا بشین تا برات صبحانه بیارم
دایون رفت و روی میز نشست و هوسوک هم بعد از چند مین میز رو پر از خراکی ها خوشمزه کرد
دایون ـ به به ددیم چیکار کرده
هوسوک ـ منو تحریک نکن که همینجا جرت میدم
دایون ـ اوکی گوه خوردم
الا می نورم ببینم طعمشم مول خثدش خوشمزست یا فقط رنگ و رو دار
یه لقمه تو دهنم گذاشتم وای این چرا... .
الا میرم پارت بعد رو میزارم
۷.۷k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.