تو تنها قربانی منی
زمستان 2024،سئول، منطقه گانگام
درون حیاط بزرگ عمارت قدم هاش رو به سمت درب ورودی ساختمان لوکس و بزرگ بر می داشت، وزش سوزناک باد باعث سرخی بینی اش. شده بود، بعد از چند قدم دیگه وارد خونه بزرگ شد، بوی سوختن چوب شومینه به مشامش میرسید و از رسیدن گرما به بدن یخ زده اش احساس رضایت میکرد
&خوش آمدید آقای لی، جناب شیم توی پذیرایی هستن
سری تکون داد و قدم هاش رو به. سمت پذیرایی بزرگ خونه برداشت، با دیدن پیرمرد که پشت به اون روبه روی شومینه نشسته بود لبخندی زد
_زیاد که منتظرتون نذاشتم
& خیر مرد جوان، چه موردی اینقدر مهم بود که افتخار دادی به خونه ام بیای
پسر نزدیک شومینه رفت تا کمی گرم تر بشه، همونطور که به شعله های شومینه زل زده بود گفت
_هان پیشنهاد همکاری داده
& و جواب تو چیه؟!
_پیشنهادش برای شرکت سود زیادی داره، بیمارستان ها و داروخونه هایی که زیر مجموعه شرکت هان هستن حرف اول رو نه تنها توی سئول بلکه توی کل کشور میزنن
& و تو به این اعتبارش فقط پس از شش ماه از برگشتنش به کشور رو عجیب نمیبینی؟! قبلا شکاک تر از این حرفا بودی
_اون فقط زیادی تلاش میکنه و تا جایی که میدونم با وزیر بهداشت آمریکا رابطه ی خوبی داره پس
شیم از جاش بلند شد و به سمت مینهو امد
& یا شاید هم تو در تلاشی تا خودت رو گول بزنی مرد جوان
_منظورتون رو متوجه نمیشم
& هنوز هم برق چشم هات رو هنگامی که دستت رو میفشرد به خاطر دارم، تا به حال ندیده بودم اینقدر به کسی با محبت خیره بشی
_من فقط فکر نمیکنم کسی مثل اون بتونه آدم خلاف کاری باشه
& و دلیل کاراگاه لی شکاک برای این حرفش چیه؟!
_ در چشم هاش معصومیت خاصی وجود داره و.. چشم ها دریچه ای به سمت روح هستن، پس از آدم معصومی مثل اون همچین کاری بر نمیاد و مطمئنم که ربطی به قتل های اخیر نداره
& این اطمینان از روی این دلایل نیست مرد جوان.. از اینجا میاد.. درست اینجا
دستش رو روی قلب پسرک گذاشت و لبخندی زد اما پسر فقط گیج به چهره گرم پیرمرد چشم دوخته بود..
First part
#مینسونگ
درون حیاط بزرگ عمارت قدم هاش رو به سمت درب ورودی ساختمان لوکس و بزرگ بر می داشت، وزش سوزناک باد باعث سرخی بینی اش. شده بود، بعد از چند قدم دیگه وارد خونه بزرگ شد، بوی سوختن چوب شومینه به مشامش میرسید و از رسیدن گرما به بدن یخ زده اش احساس رضایت میکرد
&خوش آمدید آقای لی، جناب شیم توی پذیرایی هستن
سری تکون داد و قدم هاش رو به. سمت پذیرایی بزرگ خونه برداشت، با دیدن پیرمرد که پشت به اون روبه روی شومینه نشسته بود لبخندی زد
_زیاد که منتظرتون نذاشتم
& خیر مرد جوان، چه موردی اینقدر مهم بود که افتخار دادی به خونه ام بیای
پسر نزدیک شومینه رفت تا کمی گرم تر بشه، همونطور که به شعله های شومینه زل زده بود گفت
_هان پیشنهاد همکاری داده
& و جواب تو چیه؟!
_پیشنهادش برای شرکت سود زیادی داره، بیمارستان ها و داروخونه هایی که زیر مجموعه شرکت هان هستن حرف اول رو نه تنها توی سئول بلکه توی کل کشور میزنن
& و تو به این اعتبارش فقط پس از شش ماه از برگشتنش به کشور رو عجیب نمیبینی؟! قبلا شکاک تر از این حرفا بودی
_اون فقط زیادی تلاش میکنه و تا جایی که میدونم با وزیر بهداشت آمریکا رابطه ی خوبی داره پس
شیم از جاش بلند شد و به سمت مینهو امد
& یا شاید هم تو در تلاشی تا خودت رو گول بزنی مرد جوان
_منظورتون رو متوجه نمیشم
& هنوز هم برق چشم هات رو هنگامی که دستت رو میفشرد به خاطر دارم، تا به حال ندیده بودم اینقدر به کسی با محبت خیره بشی
_من فقط فکر نمیکنم کسی مثل اون بتونه آدم خلاف کاری باشه
& و دلیل کاراگاه لی شکاک برای این حرفش چیه؟!
_ در چشم هاش معصومیت خاصی وجود داره و.. چشم ها دریچه ای به سمت روح هستن، پس از آدم معصومی مثل اون همچین کاری بر نمیاد و مطمئنم که ربطی به قتل های اخیر نداره
& این اطمینان از روی این دلایل نیست مرد جوان.. از اینجا میاد.. درست اینجا
دستش رو روی قلب پسرک گذاشت و لبخندی زد اما پسر فقط گیج به چهره گرم پیرمرد چشم دوخته بود..
First part
#مینسونگ
۱۲.۵k
۰۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.