magical land
part⁴
کوک:راستی پادشاه اینده خوناشام ها کیه
یونا:برادر منه هنوز نیومده
هانا:میدونستم اون واقعا دیونس
یونگی:احتمالا دیونه خودت نیستی هان هانا"سرد"
جیمین:جونگکوک ما باید جلو این تعظیم کنیم خیلی درازه
کوک:پورفکت
هانا:کی اومدی یونگی
یونگی:الان با تهیونگ"سرد"
همه درحال حرف زدن بودن که صدای جیغی اومد و همه به سمت حیاط قلعه رفتن
یارو:اگر همین الان دربازه رو باز نکنین این پری میمیره
پری:بانو من ارزش اینو ندارم"ترس"
سوا:تو کی هستی
یارو:یه انسان
سوا:اون پری رو ول کن
یونگی:ملکه شما نمیتونین با قدرت کاری کنین چون قدرت روی اون جواب نمیده"سرد"
جیمین:من نمیدونم کیی ولی اون پری رو ول کن
یارو:توهم مثل اینا هستی و جادو داری؟
جیمین:نبابا من یه انسان عادیم پس کاریت ندارم
هوپی:سلام به همه اِ شما دوتا فوضول اینجایین
کوک:سلام جادوگر
یارو:اهای جادوگر طلسم جادو تو بخون
کوک:اون دیگه چه طلسمیه
جینا:اون طلسم نشون میده توی این جمع کی فانی هست و کی جادو داره
هوپی:طلسم اسمان خدای جاودان به من نشان ده کی فانیست کی جاودان
جیمین:ای دستم این دیگه چه جادویی هست ولی واقعا درکت نمیکنم بیا برو بمیر اینم ول کن"با لگد پرتش کرد اونور"
یارو:ته دلم تو چندتا مدال تکواندو داری
جیمین:نشمردم ولی جونگکوک میدونه
کوک:طبق حسابات من جیمین ۸۷ تا مدال داره
یارو:گوه خودم و ببخشید
هوپی:دیگه دیره باید مجازات بشی......بسوز"خنده"
یارو پودر شد
جیمین:یا جد بنی هاشم تو دیگه کی بودی
جین:جادوگری زیبا بسی جوان
یونگی:نامجون و جینم پیداشون شد
کوک:جیمین از دستت داره خون میاد
جیمین:هان کو خون
کوک:کور بدبخت
جینا:مامان چشماشم همون رنگه
کوک:این چیه رو دستت
جیمین:نکن اِ این چیه این رو دست من نبوده
سوا: اِ چقدر عجیبه این بچه
جینا:دستتو بده من"تعجب"
یونا:جینا جینا زنده ای
جینا:این نشان خانوادگیه ما هست"بغض"
جیمین:این؟ اینکه شکل یه گرگینه نازه "خنده"
سوا:همین الان اومد رو دستت
جیمین:اوهوم
ساحره:سلام ملکه بالاخره روزش رسید امروز همین لحظه پسر شما پیدا میشه
کوک:یعنی ای همه مدت جیمین که رفیق من بود پادشاه اینده گرگینه ها هم بود
جیمین:چی میگی من نمیفهمم
جینا:چطوری بگم بفهمی"بغض"
جیمین:خیلی ساده بگو و دست منو ول کن "اخم"
جینا:خیلی راحت تو پسر گمشده خاندان پارک هستی و داداش من
جیمین:ولی من مامان بابا ی خودمو دارم"تعجب"
سوا:بیارشون "عصبی"
م.ن.جیمین:ولم کن منو چطور اوردین توی این دنیا.....سوا "تعجب"
سوا:تو بهترین رفیق فانی من بودی بعد حالا پسر منو دزدی"داد"
م.ن.جیمین:اون چطور میخواد بفهمه که تو مادرشی همین حالا هم گمشده
جینا:اشتباه فکر نکن اون کنارته اشغال
م.ن.جیمین:جیمین "تعجب"
هوپی:داستان غم ناک شد
کوک:واو برگام
ته:
کوک:راستی پادشاه اینده خوناشام ها کیه
یونا:برادر منه هنوز نیومده
هانا:میدونستم اون واقعا دیونس
یونگی:احتمالا دیونه خودت نیستی هان هانا"سرد"
جیمین:جونگکوک ما باید جلو این تعظیم کنیم خیلی درازه
کوک:پورفکت
هانا:کی اومدی یونگی
یونگی:الان با تهیونگ"سرد"
همه درحال حرف زدن بودن که صدای جیغی اومد و همه به سمت حیاط قلعه رفتن
یارو:اگر همین الان دربازه رو باز نکنین این پری میمیره
پری:بانو من ارزش اینو ندارم"ترس"
سوا:تو کی هستی
یارو:یه انسان
سوا:اون پری رو ول کن
یونگی:ملکه شما نمیتونین با قدرت کاری کنین چون قدرت روی اون جواب نمیده"سرد"
جیمین:من نمیدونم کیی ولی اون پری رو ول کن
یارو:توهم مثل اینا هستی و جادو داری؟
جیمین:نبابا من یه انسان عادیم پس کاریت ندارم
هوپی:سلام به همه اِ شما دوتا فوضول اینجایین
کوک:سلام جادوگر
یارو:اهای جادوگر طلسم جادو تو بخون
کوک:اون دیگه چه طلسمیه
جینا:اون طلسم نشون میده توی این جمع کی فانی هست و کی جادو داره
هوپی:طلسم اسمان خدای جاودان به من نشان ده کی فانیست کی جاودان
جیمین:ای دستم این دیگه چه جادویی هست ولی واقعا درکت نمیکنم بیا برو بمیر اینم ول کن"با لگد پرتش کرد اونور"
یارو:ته دلم تو چندتا مدال تکواندو داری
جیمین:نشمردم ولی جونگکوک میدونه
کوک:طبق حسابات من جیمین ۸۷ تا مدال داره
یارو:گوه خودم و ببخشید
هوپی:دیگه دیره باید مجازات بشی......بسوز"خنده"
یارو پودر شد
جیمین:یا جد بنی هاشم تو دیگه کی بودی
جین:جادوگری زیبا بسی جوان
یونگی:نامجون و جینم پیداشون شد
کوک:جیمین از دستت داره خون میاد
جیمین:هان کو خون
کوک:کور بدبخت
جینا:مامان چشماشم همون رنگه
کوک:این چیه رو دستت
جیمین:نکن اِ این چیه این رو دست من نبوده
سوا: اِ چقدر عجیبه این بچه
جینا:دستتو بده من"تعجب"
یونا:جینا جینا زنده ای
جینا:این نشان خانوادگیه ما هست"بغض"
جیمین:این؟ اینکه شکل یه گرگینه نازه "خنده"
سوا:همین الان اومد رو دستت
جیمین:اوهوم
ساحره:سلام ملکه بالاخره روزش رسید امروز همین لحظه پسر شما پیدا میشه
کوک:یعنی ای همه مدت جیمین که رفیق من بود پادشاه اینده گرگینه ها هم بود
جیمین:چی میگی من نمیفهمم
جینا:چطوری بگم بفهمی"بغض"
جیمین:خیلی ساده بگو و دست منو ول کن "اخم"
جینا:خیلی راحت تو پسر گمشده خاندان پارک هستی و داداش من
جیمین:ولی من مامان بابا ی خودمو دارم"تعجب"
سوا:بیارشون "عصبی"
م.ن.جیمین:ولم کن منو چطور اوردین توی این دنیا.....سوا "تعجب"
سوا:تو بهترین رفیق فانی من بودی بعد حالا پسر منو دزدی"داد"
م.ن.جیمین:اون چطور میخواد بفهمه که تو مادرشی همین حالا هم گمشده
جینا:اشتباه فکر نکن اون کنارته اشغال
م.ن.جیمین:جیمین "تعجب"
هوپی:داستان غم ناک شد
کوک:واو برگام
ته:
۴.۹k
۲۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.