فیک:ساسنگ فن من پارت۹۸
سعی کردم ذهنم رو مشغول نگه دارم تا سوال نامربوطی نپرسم اما باالخره
اون روی کنجکاو لعنت شده ام پیروز شد.
-دو پاکت. . . هر بیست و چهار ساعت سیگار میکشی؟
به نیم رخی که همچنان لبخند به روی خودش داشت, نگاهی انداختم و لب
زدم:
_کاسه ی سرت پوک شده. . . بجای مغز, یه توده آشغال بی مصرف گذاشتن تو مغزت
لبخندش پررنگ تر شد. بدون اینکه نگاهش رو از مسیر مستقیم جلوش
بگیره گفت:
-اون موقع هم میکشیدم
مکثی کردم و دوباره پلک هامو بستم.
به خوبی به یاد داشتم. . . تمام روزهایی که بعد از تمرین های شبانه روزی
و نفسگیر, پشت ساختمون کمپانی مینشست و سیگار میکشید؛ و این من
بودم که هربار سیگارش رو از بین انگشت هاش میکشیدم و با پرت
کردنش داخل سطل آشغال, بجاش بهش یه شربت خونگی میدادم.
برای چند لحظه قلبم برای تمام خاطراتی که داشتیم فشرده شد.
-برای صدات ضرر داره. . . پنج سال دیگه اثراتشو نشون میده. . . نکش
بدون اینکه پلکهام رو باز کنم, جملاتم رو ادا کردم.
-میدونم. . .
هنوز هم مثل ده سال پیش لجباز و یک دنده بود.
پسره ی احمق. . .
_____________________________________
KOOKIE´S P.O.V
با تعجب به جیمینی که بخاطر دیدن دو آیدل معروف کره داخل خونه, از
هوش رفته بود نگاه کردم و لب زدم:
-من گفتم بیاد اینجا تو چیکار میکنی؟
یرین درحالیکه پشت میز ناهارخوری مینشست گفت و با نوک انگشت
هاش ضربه ای به پیشونی جیمین زد.
-باورم نمیشه دارم زیر یه سقف با اون دو نفر نفس میکشم
با کنجکاوی به سمت من برگشت و لب زد:
-جیهوپ چرا اینجاست؟ دوست صمیمی تهیونگه نه؟
دستی زیر چونه اش گذاشت و زمزمه کرد:
-واقعا جذابن. . .
آهی کشیدم و گفتم
اون پسره چی شد؟
یرین پلکی زد و دم عمیقی گرفت.
_باورت میشه میخواست بره پیشش؟ به زور آوردمش اینجا تا کار ابلهانه انجام نده
نچی کردم و اینبار با پام ضربه ی محکمی به ساق پای جیمین زدم که
باعث شد اخم هاش در هم فرو بره.
-روانی ای چیزی هستی؟ میخواستی باز بری بهش بدی برگردی؟
گوش های پسر رو به روم سرخ شدن و لبهاش به سمت پایین متمایل شد.
-یااا. . . اینطوری حرف نزن. . . بهرحال نرفتم. . .
لیوان آبی که جلوم بود رو برداشتم و درحالیکه به لبهام نزدیک میکردم
گفتم:
-وقتی گفتی نمیری حرفی نزد؟
بعد از سوال من لبخندش اونقدری کش اومد که ممکن بود صورتش پاره
بشه
-نگرانم شد که مریض شدم یا نه؟
یرین چشم غره ای رفت و لب زد:
-برای همچین چیزی ذوق میکنی؟
گوشی جیمین رو که ازش گرفته بود, از داخل جیبش خارج کرد و درحالیکه
قفلش رو باز میکرد ادامه داد:
-اینکه نمیتونست حرف بزنه. . . خودم باهاش چت کردم و گفتم که دیگه
از این خبرا نیست. . . اگر نمیخواد رابطه ای جز سکس داشته باشن بهتره
گورشو گم کنه
گردنم رو کج کردم و انگشت شستم رو بعنوان لایک به سمت یرین گرفتم.
-اما هنوز جواب نداده. . . حتما ناراحت شده
جیمین دوباره با ناله زمزمه کرد و سرش رو روی میز گذاشت.
کراش بزرگی که روی یونگی داشت باعث شده بود تا نورون های مغزش
هم از کار بیافتن و نتونه درست و غلط رو تشخیص بده!
_____
اون روی کنجکاو لعنت شده ام پیروز شد.
-دو پاکت. . . هر بیست و چهار ساعت سیگار میکشی؟
به نیم رخی که همچنان لبخند به روی خودش داشت, نگاهی انداختم و لب
زدم:
_کاسه ی سرت پوک شده. . . بجای مغز, یه توده آشغال بی مصرف گذاشتن تو مغزت
لبخندش پررنگ تر شد. بدون اینکه نگاهش رو از مسیر مستقیم جلوش
بگیره گفت:
-اون موقع هم میکشیدم
مکثی کردم و دوباره پلک هامو بستم.
به خوبی به یاد داشتم. . . تمام روزهایی که بعد از تمرین های شبانه روزی
و نفسگیر, پشت ساختمون کمپانی مینشست و سیگار میکشید؛ و این من
بودم که هربار سیگارش رو از بین انگشت هاش میکشیدم و با پرت
کردنش داخل سطل آشغال, بجاش بهش یه شربت خونگی میدادم.
برای چند لحظه قلبم برای تمام خاطراتی که داشتیم فشرده شد.
-برای صدات ضرر داره. . . پنج سال دیگه اثراتشو نشون میده. . . نکش
بدون اینکه پلکهام رو باز کنم, جملاتم رو ادا کردم.
-میدونم. . .
هنوز هم مثل ده سال پیش لجباز و یک دنده بود.
پسره ی احمق. . .
_____________________________________
KOOKIE´S P.O.V
با تعجب به جیمینی که بخاطر دیدن دو آیدل معروف کره داخل خونه, از
هوش رفته بود نگاه کردم و لب زدم:
-من گفتم بیاد اینجا تو چیکار میکنی؟
یرین درحالیکه پشت میز ناهارخوری مینشست گفت و با نوک انگشت
هاش ضربه ای به پیشونی جیمین زد.
-باورم نمیشه دارم زیر یه سقف با اون دو نفر نفس میکشم
با کنجکاوی به سمت من برگشت و لب زد:
-جیهوپ چرا اینجاست؟ دوست صمیمی تهیونگه نه؟
دستی زیر چونه اش گذاشت و زمزمه کرد:
-واقعا جذابن. . .
آهی کشیدم و گفتم
اون پسره چی شد؟
یرین پلکی زد و دم عمیقی گرفت.
_باورت میشه میخواست بره پیشش؟ به زور آوردمش اینجا تا کار ابلهانه انجام نده
نچی کردم و اینبار با پام ضربه ی محکمی به ساق پای جیمین زدم که
باعث شد اخم هاش در هم فرو بره.
-روانی ای چیزی هستی؟ میخواستی باز بری بهش بدی برگردی؟
گوش های پسر رو به روم سرخ شدن و لبهاش به سمت پایین متمایل شد.
-یااا. . . اینطوری حرف نزن. . . بهرحال نرفتم. . .
لیوان آبی که جلوم بود رو برداشتم و درحالیکه به لبهام نزدیک میکردم
گفتم:
-وقتی گفتی نمیری حرفی نزد؟
بعد از سوال من لبخندش اونقدری کش اومد که ممکن بود صورتش پاره
بشه
-نگرانم شد که مریض شدم یا نه؟
یرین چشم غره ای رفت و لب زد:
-برای همچین چیزی ذوق میکنی؟
گوشی جیمین رو که ازش گرفته بود, از داخل جیبش خارج کرد و درحالیکه
قفلش رو باز میکرد ادامه داد:
-اینکه نمیتونست حرف بزنه. . . خودم باهاش چت کردم و گفتم که دیگه
از این خبرا نیست. . . اگر نمیخواد رابطه ای جز سکس داشته باشن بهتره
گورشو گم کنه
گردنم رو کج کردم و انگشت شستم رو بعنوان لایک به سمت یرین گرفتم.
-اما هنوز جواب نداده. . . حتما ناراحت شده
جیمین دوباره با ناله زمزمه کرد و سرش رو روی میز گذاشت.
کراش بزرگی که روی یونگی داشت باعث شده بود تا نورون های مغزش
هم از کار بیافتن و نتونه درست و غلط رو تشخیص بده!
_____
۵.۹k
۱۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.