پارت 26
پارت 26
ات: رسیدیم به یه قصر کوچیک خیلی خوشگل بود
جیمین: پرنسسم چطوره خوشگله
ات: خیلی قشنگه واقعا خوشگله
جیمین: بریم داخل
ات: باشه بریم {با ذوق }
با جیمین رفتم داخل قصر خیلی قشنگ بود از قصرما کوچیک بود اما خیلی خوشگل بود
جیمین : بریم رو اون مبل بشینیم
ات: باشه
جیمین : خوب چیزی میخوری بزارچیزی درست کنم تا بخوری
ات:نه نه چیزی دلم نمیخواد
جیمین: پس بریم بیرون
ات:باشه پرنسم
جیمین : بریم باغ قصر
دسته ات رو گرفتم و رفتم باغ قصر
ات: وای جیمین این باغ میوه داره
جیمین: اره داره خوشگلم
ات: رفتم درختی نارنگی برداشتم و پوست کندم
و یه تیکه شو دادم دهن جیمین
چطوره خوشمزست
جیمین: حتا اگه میوه ای که تلخ باشه ولی یه دسته تو بخوره شیرین میشه.
ات: چرا خجالت میدی {با خجالت}
جیمین : بیا کناره اون درخت بشینیم
ات: باشه
کناره یه درخت نشستیم .
جیمین: من میخوام دراز بکشم
ات:اینجا
جیمین: آره
بعدش همونجا کناره درخت دراز کشیدم
ات هم دراز کشید و سرشو گذاشت رو شونم
ات: جیمین چرا گفتی از اهالی قصر دوری کنم
جیمین: ادمای خوبی نیستن فقط میخوان یه فرست گیر بیارن که زمینت بزنن
ات: یعنی کیا همچین کاری میکنن
جیمین: همه اما الان تو ذهنتو درگیرش نکن چون فقط این دو روز فقط ماله ماست
ات:چشم پرنسم
جیمین: خیلی دوست دارم
لبامو گذاشتم رو لباش
ات: بعد از چند مین ازم جدا شد
چند ساعتی همونجا بودیم همش می گشتیم و از درخت ها میوه برمی داشتیم و میخوردیم
جیمین:بریم قصر واسیه نهار یه چیزی درست کنیم بخوریم
ات: باشه بریم
دسته جیمین رو گرفتم و به سمته قصر رفتیم
جیمین: خوب رسیدیم بریم آشپزخانه رو نشونت بدم
ات: باشه یعنی اشپزخانه اش از آشپزخانه قصر ما کوچیکتره
جیمین: آره فکر کنم اما خیلی خوشگله
ات:جیمین قبلا اینجا اومده بودی
جیمین: آره تنهای اومدم
این داستان ادامه دارد
ات: رسیدیم به یه قصر کوچیک خیلی خوشگل بود
جیمین: پرنسسم چطوره خوشگله
ات: خیلی قشنگه واقعا خوشگله
جیمین: بریم داخل
ات: باشه بریم {با ذوق }
با جیمین رفتم داخل قصر خیلی قشنگ بود از قصرما کوچیک بود اما خیلی خوشگل بود
جیمین : بریم رو اون مبل بشینیم
ات: باشه
جیمین : خوب چیزی میخوری بزارچیزی درست کنم تا بخوری
ات:نه نه چیزی دلم نمیخواد
جیمین: پس بریم بیرون
ات:باشه پرنسم
جیمین : بریم باغ قصر
دسته ات رو گرفتم و رفتم باغ قصر
ات: وای جیمین این باغ میوه داره
جیمین: اره داره خوشگلم
ات: رفتم درختی نارنگی برداشتم و پوست کندم
و یه تیکه شو دادم دهن جیمین
چطوره خوشمزست
جیمین: حتا اگه میوه ای که تلخ باشه ولی یه دسته تو بخوره شیرین میشه.
ات: چرا خجالت میدی {با خجالت}
جیمین : بیا کناره اون درخت بشینیم
ات: باشه
کناره یه درخت نشستیم .
جیمین: من میخوام دراز بکشم
ات:اینجا
جیمین: آره
بعدش همونجا کناره درخت دراز کشیدم
ات هم دراز کشید و سرشو گذاشت رو شونم
ات: جیمین چرا گفتی از اهالی قصر دوری کنم
جیمین: ادمای خوبی نیستن فقط میخوان یه فرست گیر بیارن که زمینت بزنن
ات: یعنی کیا همچین کاری میکنن
جیمین: همه اما الان تو ذهنتو درگیرش نکن چون فقط این دو روز فقط ماله ماست
ات:چشم پرنسم
جیمین: خیلی دوست دارم
لبامو گذاشتم رو لباش
ات: بعد از چند مین ازم جدا شد
چند ساعتی همونجا بودیم همش می گشتیم و از درخت ها میوه برمی داشتیم و میخوردیم
جیمین:بریم قصر واسیه نهار یه چیزی درست کنیم بخوریم
ات: باشه بریم
دسته جیمین رو گرفتم و به سمته قصر رفتیم
جیمین: خوب رسیدیم بریم آشپزخانه رو نشونت بدم
ات: باشه یعنی اشپزخانه اش از آشپزخانه قصر ما کوچیکتره
جیمین: آره فکر کنم اما خیلی خوشگله
ات:جیمین قبلا اینجا اومده بودی
جیمین: آره تنهای اومدم
این داستان ادامه دارد
۳.۳k
۲۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.